از رویای هرتزل تا تروریسم شارونی

از بیست و نهم اگوست سال 1897م. یعنی زمان برگزاری نخستین کنگرة صهیونیستی در شهر بال سوییس تا به امروز، رژیم صهیونیستی با ترفندها و روش های مختلف تلاش کرده است تا رشته همبستگی و اتحاد میان ملت ها و دولت های عربی را از هم جدا کند و با حمایت کشورهای غربی به ویژه آمریکا در سیاست ها و برنامه های کشورهای عربی دخالت کند. تارهای صهیونیسم که 108 سال پیش تنیده شد، امروز گسترش یافته و تقریباً همه مناطق جهان را در برگرفته است. جنبش صهیونیسم امروزه چه در مرحله اجرا و چه در مرحله سرمایه گذاری زمام امور اقتصادی، تبلیغاتی و کودتاهای نظامی دنیا را در دست دارد. این جنبش صاحب مراکز بزرگ مالی است که عمده سرمایه آن را اتباع یهودی، غرامت های آلمانی کمک های آمریکایی تأمین می کند که تاکنون از مرز 120 میلیارد دلار نیز گذشته است. کنگره بال علاوه بر اینکه صهیونیسم را از یک جنبش نو پا به سازمانی قدرتمند و فعال در عرصه جهان تبدیل کرد، دکترین تشکیل دولت عبری را نیز تدوین کرد؛ دولتی که پس از پنجاه سال به طور غیر طبیعی و زیر سایه توطئه های بین المللی و تسلیم کشورهای عربی، با زور روی ویرانه های سرزمین فلسطین متولد شد.

تئودر هرتزل پدر صهیونیسم جهانی
نخستین کنگره رژیم صهیونیستی در تاریخ 29 تا 31 اگوست سال 1897م. در شهر بال سویس با شعار بازگشت به صهیون تحت نظارت تئودر هرتزل نویسنده یهودی برگزار شد. وی به پدر صهیونیسم جهان ملقب است. صهیون نام کوهی در شهر قدس است. در این کنگره، 204 نماینده یهودی شرکت کرده بودند که 117 نفر آن ها نمایندگان انجمن های مختلف صهیونیستی بودند. هفتاد نفر از روسیه و دو نماینده نیز از آمریکای شمالی و جنوبی و کشورهای اسکاندیناوی و برخی کشورهای عربی به ویژه الجزایر در آن حضور داشتند. کنگره مذکور قرار بود که در شهر مونیخ آلمان برگزار شود، اما یهودیان ساکن این شهر بنا به عللی با برگزاری آن مخالفت کردند و این مساله باعث شد تا محل برگزاری کنفرانس به شهر بال منتقل شود. هرتزل نخستین کنگره صهیونیستی را با سخنانی کوتاه آغاز و طی آن تأکید کرد که هدف از برگزاری این کنگره قرار دادن سنگ بنای خانه ای است که ملت یهود در آینده در آن سکونت خواهند کرد. وی در بخش دیگر سخنرانی خود اعلام کرد که صهیونیسم پیش از آنکه به معنای بازگشت به سرزمین یهود باشد، به معنای بازگشت به دین یهود است. هرتزل درباره برگزاری این کنگره گفت : این کنگره یک جمعیت ملی یهودی است از همان وقت، کنگره طرح ها و برنامه های جنبش صهیونیسم موسوم به برنامه بال را تأیید کرد. این برنامه ها در واقع نشان دهنده موضع صهیونیست ها در برابر سیاست دولت در حال تأسیس خود بود.
به رغم اینکه کنگره مذکور تنها در مذاکرات و گفتگوها خلاصه می شد و هرتزل نیز آشکارا پایبند به تأسیس دولت یهودی در فلسطین نبود، با این حال این کنگره سرآغازی برای تأسیس دولت صهیونیستی در یکی کشورهای پیشنهاد شده مانند آرژانتین و اوگاندا و بعدها فلسطین بود. انعقاد این کنگره نقطه عطفی برای مهاجرت یهودیان به فلسطین بود به ویژه اینکه هرتزل یک سال پیش از برگزاری آن، همان گونه که در کتابش دولت یهود آشکارا ذکر شده است، در این اندیشه بود.
کارشناسان و صاحبنظران مسائل یهود و صهیونیسم، در آن زمان معتقد بودند که نخستین کنگره صهیونیستی پس از آنکه بنیانگذاران صهیونیسم اغلب یهودیان جهان را در چارچوب سازمان جهانی صهیونیسم گرد هم آوردند و این سازمان بعدها توانست بر دستگاه ها و نهادهای صهیونیستی جهان نظارت کند، نقطه تحول بزرگی در تاریخ جنبش صهیونیسم قلمداد می شود.
بر اساس آنچه که در دایره المعارف فلسطین آمده است، تشکیل سازمان جهانی صهیونیسم آغازگر دوران جدیدی از فعالیت جنبش صهیونیسم بود که هدف از آن تحقق طرح ها و برنامه های این جنبش بوده است. ایجاد یک کمیته اجرایی متشکل از 15 عضو به عنوان مجلس شورا، کمیته ای دیگر متشکل از پنج نماینده به عنوان حکومت، تشکیل دفتر امور مالی برای جمع آوری کمک های سالیانه یهودیان جهان، بانک استعماری یهود با سرمایه ای بالغ بر دو میلیون لیره استرلینگ، از جمله نتایج برگزاری این کنگره است. کنگره مذکور همچنین طرحی را ارائه داد که همه کنگره های پس از آن بر طبق آن عمل کردند. در این کنگره همچنین گزارش های مفصلی پیرامون اوضاع یهودیان در جهان، صورت جلسه هایی درباره فلسطین و فعالیت شهرک سازی صهیونیست ها بررسی و تئودر هرتزل به عنوان رئیس کنگره و رئیس سازمان صهیونیسم جهانی منصوب شد.

بیانیه بالفور
پس از گذشت هشت سال از اجلاس بالفور، در نتیجه افزایش فشارهای قوم یهود بر انگلیس، این کشور هفت هزار کیلومتر مربع از اراضی اوگاندا را برای تاسیس سرزمین یهود به این قوم تحویل داد، اما سازمان زمین یهود از شاخه های سازمان صهیونیسم جهانی، این درخواست را رد کرد و مصرانه تاکید کرد که این اراضی بر اساس آنچه در تورات آمده است می بایست در سرزمین فلسطین باشد. از سوی دیگر، بر اثر فشارهای رو به فزونی ایالات متحده آمریکا و بلوک غرب که متفقین در جنگ جهانی اول از آن تشکیل شدند، جیمز بالفور وزیر خارجه انگلیس در سال 1917م. بیانیه شوم خود را که خواستار تشکیل یک سرزمین یهودی در بخش هایی از فلسطین بود، صادر کرد تا ابزاری راهبردی و استراتژیک برای حمایت از کانال سوئز و جاده هند و پایگاه مستحکم امپریالیست در منطقه عربی باشد. در آن زمان هری ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا مسئولیت اجرای این بیانیه را بر عهده گرفت. این مسأله در سایه توطئه بین المللی و تسلیم کشورهای عربی ادامه یافت تا اینکه بیست و دومین کنگره صهیونیستی موسوم به بال در سویس در سال 1946م. برگزار شد و سپس بیانیه بالفور که در سال 1942 مطرح شده بود، مورد تأیید قرار گرفت. به این ترتیب در کنگره بال، تأسیس دولت یهود به عنوان یکی از برنامه های جنبش صهیونیسم تأیید شد.
آثار پلید این طرح صهیونیستی، در سرزمین فلسطین و اوضاع جمعیتی آن کاملاً مشهود است. با گذشت پنجاه سال از نخستین کنگره، جنبش صهیونیسم توانست رژیم صهیونیستی را در 78 درصد از خاک فلسطین تأسیس و 850 هزار فلسطینی را با انواع شکنجه و عذاب از خانه و کاشانه شان بیرون کند. سپس این جنبش در سال 1967م. توانست با اخراج صدها هزار فلسطینی دیگر، بقیه سرزمین فلسطین را نیز تصاحب کند. در خصوص مهاجرت قوم یهود به فلسطین نیز باید گفت که این مهاجرت پس از کنفرانس بال به صورت سازمان یافته انجام شد. طوری که تعداد یهودیان از 30 هزار نفر در سال 1879 به 650 هزار نفر در سال 1948 رسید. از این پدیده در تاریخ فلسطین به عنوان فاجعه تشکیل دولت عبری یاد می شود. مهاجرت یهودیان به فلسطین و مصادره اراضی فلسطینیان، برپایی شهرک های اشغالی، عملیات تخریب، حفر و تغییر آثار فلسطین متناسب با مقاصد صهیونیست ها و یهودیان و همچنین سیاست مهاجرت یهودیان به فلسطین نیز ادامه یافت، به طوری که تعداد یهودیانی که به فلسطین مهاجرت کردند به بیش از پنج میلیون نفر از مجموع سیزده میلیون نفر جمعیت آن ها در جهان رسید. از آغاز اشغال فلسطین تاکنون اسرائیلی ها این سیاست را در چارچوب ایدئولوژی خود دنبال می کنند و همواره در یک بیم دایمی به سر می برند. آن ها برای تهیه سلاح های کشتار جمعی و نیروگاه های هسته ای و تکنولوژی پیشرفته و نیز به منظور جلب حمایت های سیاسی و معنوی جهان، همواره به غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا پناه می برند. از زمان نخستین دوران اشغال فلسطین، تا به امروز درد و رنج فلسطینیان به علت اقدامات غیر اخلاقی صهیونیست ها و حمایت کور جهان غرب و آمریکا از آن ها افزایش یافته است. اگر پرونده های شورای امنیت و سازمان ملل متحد را به طور کامل مورد ارزیابی قرار دهیم، خواهیم فهمید که آمریکا تاکنون حتی برای یک بار هم که شده اقدامات تروریستی اسرائیل را محکوم نکرده است و این رژیم همچنان به جنایت های خود در حق فلسطینیان و عرب ها از آغاز رویای تئودر در سال 1897 تا زمان حکومت فعلی آریل شارون ادامه می دهد.

ایدئولوژی حاکم بر سیاست اسرائیل
بدیهی است که ایدئولوژی صهیونیسم تاکنون توانسته است همچنان بر سیاست ها و برنامه های رهبران اسرائیلی به رغم گرایش های حزبی و سیاسی آن ها حاکم باشد. برای نمونه اسحاق رابین هنگامی که اصول و مبادی خود را در دیدار با یاسر عرفات رئیس وقت تشکیلات خودگردان در پارلمان اسرائیل مطرح کرد، در واقع می خواست بر پیروزی صهیونیسم تأکید کند.
بنیامین نتانیاهو نیز در نوشته های خود، همواره بر این نکته تأکید کرده است که صهیونیست نقش بسیار مهمی در اسکان هشت هزار یهودی و حمایت از آن ها در مقابل یهودی ستیزی در دنیا دارد
به رغم همه ایده ها و برنامه هایی که شیمون پرز رهبر حزب کار در کتاب خود خاورمیانه نو مطرح کرده است تا به وسیله آن دو نسل گذشته اسرائیلی را از هم جدا کند، اما سیاست وی بر پایه رویاها و آرمان های ایدئولوژیکی است و سعی کرده است که آن ها را به حقایق دوره معاصر استناد دهد. با این حال وی تاکنون نتوانسته است دربرابر ادعای تشکیل سرزمین اسرائیل آن گونه که در تورات آمده است و شامل کرانه باختری، قدس و نوار غزه و بلندی های جولان می شود، از مواضع صهیونیست ها کناره گیری کند. می توان گفت که او در این زمینه مانند یک رهبر حزب کارگر یا رهبر حزب لیکود عمل کرده است.

صهیونیسم و چالش با حقایق معاصر
به رغم گذشت 108 سال از نخستین کنفرانس رژیم صهیونیستی، رهبران این رژیم (حزب کارگر و لیکود) در توسعه و پیشرفت جنبش صهیونیسم متناسب با حقایق دوره معاصر به مفهوم واقعی و آشکار آن عاجز مانده اند. حتی اسحاق رابین که جهان او را مرد صلح می نامد و رهبران تشکیلات خودگردان فلسطین از مذاکره با او خرسندند، در نخستین گام برای صلح با فلسطینیان، تشکیل یک دولت مستقل فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه و قدس شریف را به رسمیت نشناخت، بلکه بر باقی ماندن شهرک های اشغالی تحت نظارت نظامیان صهیونیست و مقامات سیاسی تل آویو تأکید کرد. بنابراین می توان گفت که اوضاع با وجود دیگر رهبران اسرائیلی بسیار سخت تر و دشوارتر است. هنگامی که شارون تصمیم گرفت از غزه عقب نشینی کند، در واقع به علت حملات گروه های مقاومت فلسطین، زیان های وارده به ارتش، اقتصاد و مردم خود دست به چنین کاری زد نه به خاطر عشق به صلح و فرمانبرداری از قانون بین المللی.
اگر چه درد و رنج و مشکلاتی که صهیونیسم جهانی برای فلسطینیان ایجاد کرد، به نوعی وجدان برخی از اندیشمندان و رجال سیاسی و نظامی یهودی و غیر یهودی (همچنان که نوشته ها و اظهارات کسانی مانند آلبرت انیشتین، ماکسیم رودونسون، پروفسور تالمون، ناحوم گلدمن، عیرا و ایزمن آمده است) تکان داد، اما با این وجود به نوشته روزنامه عبری زبان ها آرتص اسرائیل همچنان بر سیاست های دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان بر خلاف اراده و میل آن ها، اصرار می ورزد و این مسأله بیانگر نزدیک شدن زمان فروپاشی جنبش صهیونیسم است. روزنامه مذکور در نهم ژوئیه سال 2004م. در صدمین سالگرد مرگ پدر صهیونیسم جهانی اعلام کرد: با گذشت نزدیک به صد سال از درگذشت هرتزل بی هیچ شک و شبهه باید گفت که اگر دولت یهود به گونه ای تعبیر شود که دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان بر خلاف خواست و اراده آن ها است، صهیونیسم در قرن جدید هرگز باقی نخواهد ماند و در اینجا باید ذکر کرد که محنت های فلسطینیان زیر یوغ اشغالگران صهیونیست درست مانند محنت های یهودیان اروپا در قرن نوزدهم است. هرتزل در آن هنگام برای حل مشکلات یهودیان مطالعات گسترده ای انجام داد. باید دانست آینده دولت یهود به آینده ملت فلسطین که در کنار آن زندگی می کند بستگی دارد لذا راه حل درست و منطقی آن است که اوضاع بهبود یابد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آیا پس از گذشت سال ها درد و رنج و شکنجه فلسطینیان از زمان آغاز پیدایش رویای تئودر هرتزل تا آمدن آریل شارون تروریست، آزادی نوار غزه گامی نخست برای اجرای اصلاحات واقعی است به گونه ای که بتوان یک دولت مستقل فلسطینی را در آینده تصور کرد یا اینکه عقب نشینی به مثابه فرو رفتن نخستین میخ در جسد اسرائیل و صهیونیست های غاصب خواهد بود؟