لابی صهیونیستی ، دست پنهان سیاست خارجی امریکا

لابی صهیونیستی ، دست پنهان سیاست خارجی امریکا

صراحت این مقاله، میان مقالات استادان دانشگاه های امریکا کم نظیر است و شاید بی نظیر هم باشد. این مقاله چندی پیش در بسیاری مجلات غربی منتشر شد و واکنش تند شماری نویسندگان یهودی الاصل را در پی داشت. آنان نویسندگان این مقاله را به سامی ستیزی متهم کردند.
نویسندگان در این مقاله نقش مؤثر لابی صهیونیست را در تنظیم سیاست خارجی، به ویژه جنگ عراق و تأثیر آنها بر دانشگاه ها، دانشگاهیان، رسانه ها و ترغیب مسئولان امریکایی به مقابله با ایران و سوریه به خوبی توضیح داده اند. از این مقاله بر می آید که سیاست امریکا در فشار بر سوریه، ایران، حماس و حزب الله، عاملی اساسی به نام لابی صهیونیست فعال در امریکا دارد.
از چند دهه پیش و به طور خاص از جنگ 1967 عرب ها و اسرائیل، رابطه با اسرائیل به مسئله اساسی سیاست ایالات متحده در خاور میانه تبدیل شد که خشم جهان عرب و اسلام را برانگیخت و نه تنها بر امنیت ایالات متحده که بر امنیت همه جهان تأثیر گذاشت.
چنین حالتی در تاریخ ایالات متحده بی نظیر است؛ اما چرا ایالات متحده می خواهد، بر منافع خود و بسیاری هم پیمانان خود، به بهای بهبود منافع کشوری دیگر آسیب برساند؟!
بسیاری معتقدند که منافع راهبردی مشترک یا ضرورت اخلاقی، موجب این امر شده است؛ اما هیچ یک از این دو نمی تواند توجیه گر سطح بالای کمک های مالی و دیپلماتیک ایالات متحده به اسرائیل باشد.
گروه فشار صهیونیست، چنان تأثیری بر سیاست خارجی ایالات متحده دارد که هیچ گروه فشار دیگری با آن برابری نمی کند، زیرا توانسته است سیاستمداران این کشور را به این نکته اقناع کند که منافع دو کشور، یکی است. کمک های مالی امریکا به اسرائیل، از سال 1973 تاکنون فراتر از حجم تمام کمک مالی خارجی این کشور به همه کشورها بوده است. این کمک ها تا سال 2004 به ده میلیون دلار می رسد. امریکا سالانه به هر یک از ساکنان اسرائیل پانصد دلار می پردازد و این مبلغ را بر خلاف کمک هایش به دیگر کشورها، به صورت یکجا تحویل می دهد. دولت اسرائیل حق دارد این مبلغ را هرگونه که خواست ـ بی هیچ شرطی ـ استفاده کند و گاه از این کمک ها در جهتی مخالف با منافع ایالات متحده بهره می گیرد. امریکا از مسئله هسته ای اسرائیل چشم پوشی کرده و می کند و به این کشور اجازه آگاهی از پرونده های امنیتی ای را می دهد که هم پیمانانش در ناتو از آن اطلاع ندارند.
امریکا همواره اسرائیل را از حمایت دیپلماتیک خود در برابر قطعنامه های شورای امنیت مبنی بر محکومیت اسرائیل بهره مند ساخته و از سال 1980 م تاکنون بیش از سی و دو قطعنامه این شورا را در محکومیت این رژیم وتو کرده است؛ البته این رقم بیش از همه دفعاتی است که کشورهای عضو شورای امنیت به طور اجمالی رأی داده اند. ایالات متحده تاکنون در برابر همه تلاش های کشورهای عرب، برای طرح قضیه سلاح های هسته ای اسرائیل، به آژانس بین المللی انرژی هسته ای ایستادگی کرده است. در جریان جنگ 1973 نیز طرف اصلی گفت و گوی عرب ها برای توقف جنگ، ایالات متحده بود و همین وضع در توافقنامه اوسلو نیز جریان داشت و امریکایی ها در طول این گفت و گوها، همواره جانب اسرائیل را گرفته اند؛ حتی برخی امریکایی ها اعتراف کرده اند که در مذاکرات کمپ دیوید در سال 2000، امریکا وظیفه وکیل مدافع اسرائیل را بر عهده داشته است.
بار سنگین حمایت از اسرائیل
حمایت از اسرائیل موجب نا آرامی و پیچیدگی روابط ایالات متحده، با کشورهای عرب شده و توقف استخراج نفت (شوک نفتی) 1973، یکی از نتایج این روابط است که زیان های سهمگین بر اقتصاد غرب بر جای نهاد.
اسرائیل نمی تواند منافع ایالات متحده را در منطقه حفظ کند؛ برای مثال واشنگتن برای جلوگیری از انقلاب اسلامی ایران، اسرائیل را نقطه قابل اتکایی نیافت. جنگ اول خلیج فارس (جنگ نفت) نیز نشان داد که اسرائیل بار استراتژیک سنگینی است، زیرا ایالات متحده با استفاده از پایگاه های نظامی اسرائیل، واکنش منفی کشورهای هم پیمان در جنگ با عراق را برانگیخت و ناچار شد، به جای استفاده از پایگاه های اسرائیل، موشک های پاتریوت را نصب کند. تا اسرائیل را که مایل به مشارکت در آن جنگ ـ و نیز در اشغال عراق در سال 2003 ـ بود، مشارکت ندهد.
ایالات متحده کمک هایش را به اسرائیل چنین توجیه می کند که این کشور در مبارزه با تروریسم که خاستگاهش در کشورهای عربی و اسلامی است و نیز در مقابله با کشورهای سرکشی که به این جماعت ها کمک می کنند وسعی در دست یابی به سلاح های کشتار جمعی دارند، همراه ایالات متحده است. در چنین اوضاعی، اسرائیل آزادی گسترده ای در رفتار با فلسطینی ها دارد و برای امضای معاهده صلح، هیچ فشاری احساس نمی کند و به کشتار فلسطینی ها ادامه می دهد و هر که را بخواهد دستگیر ـ و صحنه را به گونه ای تصویر می کند که خودشان و امریکایی ها دشمن مشترک دارند؛ اما واقعیت این است که اسرائیل به بارگرانی تبدیل شده است.
«تروریسم» جماعت واحدی نیست، بلکه جماعت هایی با گرایش های سیاسی متعدد و متفاوت را شامل می شود؛ برای مثال تروریسمی که اسرائیل را تهدید می کند، ایالات متحده را تهدید نمی کند، مگر زمانی که این کشور به مقابله با آن برخیزد (مانند حزب الله لبنان در سال 1982).
وانگهی اقدامات فلسطینی ها، خشونت بی هدف ضد اسرائیل یا غرب نیست، بلکه واکنشی به اقدامات اسرائیل است که باریکه غربی و غزه را به اشغال خود در آورده است و یکی از عوامل مهم اقدامات خشونت باری که ایالات متحده با آن رویا رو می شود، رابطه این کشور با اسرائیل است؛ همین امر پیروزی بر تروریسم را با مشکلی دو چندان مواجه ساخته است.
کشورهای سرکش خاور میانه، بر منافع ایالات متحده تأثیری ندارند، بلکه بر منافع اسرائیل تأثیر منفی دارند، چنان که حتی اگر این کشورها به سلاح هسته ای دست یابند و جنگی درگیرد، با پاسخی پرهزینه مواجه می شوند و دستیابی به این سلاح از سوی گروه های تروریستی احتمالی بسیار بعید است، زیرا شناختن منشأ آن دشوار نیست.
وجود سلاح هسته ای در اسرائیل، بسیاری دولت ها را به تلاش برای دست یابی به این توان وا داشته است.
اسرائیل در مقابل همه حمایت های ایالات متحده، رفتار یک هم پیمان را از خود نشان نمی دهد و همواره خواسته ها و توافقنامه های بین المللی (مانند توقف شهرک سازی ها و ترور رهبران فلسطینی) را نقض می کند؛ فن آوری های حساس نظامی را در اختیار رقبای ایالات متحده قرار داده است؛ حتی اقدام به کارهای جاسوسی بر ضد ایالات متحده می کند که میان هیچ هم پیمانانی اتفاق نمی افتد، مانند جان بولارد که اسرار زیادی از پرونده های سری دهه هشتاد قرن گذشته را به اسرائیل منتقل کرد یا لاری فرانکلین، کارمند پنتاگون که اسرار نظامی و دیپلماتیک فراوانی را از طریق ایپاک به اسرائیل منتقل کرد؛ اما طرفداران اسرائیل دلائل دیگری را هم برای تأیید کمک به اسرائیل ذکر می کنند؛ برای مثال می گویند: اسرائیل کشوری ضعیف است که در میان دولت های قوی محاصره شده است یا این که اسرائیل دولتی دموکراتیک است یا این بهانه که یهودیان از جرایم تاریخی ای که در حقشان روا داشته شده، رنجها دیده اند؛ از این رو مستحق تعامل ویژه ای هستند و نیز معتقدند که رفتار اسرائیل اخلاقی تر از رفتار دشمنانش است؛ اما هیچ یک از این دلائل و بهانه ها، در یک نگاه ژرف اقناع کننده به نظر نمی رسند.
اسرائیل در خطر نیست
اسرائیلی ها همواره خود را تجسم داود در برابر جالوت می دانند؛ ولی عکس این قضیه درست است. اسرائیلی ها اسلحه برتری در مقابل عرب ها داشته اند، چنان که د رجنگ 48 ـ 1947 میان عرب ها و اسرائیل آشکار شد. در سال 1956 نیز به سرعت بر مصر پیروز شدند و در سال 1967 نیز بر مصر و سوریه برتری یافتند و این همه به مدد سلاح های قوی تر بود. امروز هم اسرائیل قوی ترین کشور خاورمیانه است و معاهداتی با مصر و اردن دارد؛ عربستان سعودی نیز پیشنهاد توافقنامه صلح به آن داده است؛ روسیه نیز به عراق و سوریه کمکی نخواهد کرد. عراق درگیر جنگ بوده و هست و ایران هزاران کیلومتر از آن فاصله دارد. فلسطینی ها هم ضعیف هستند. بنابراین به لحاظ راهبردی، اسرائیل از همه کشورهای منطقه قوی تر است و اگر کمک به ضعیفان ضروری باشد، بهتر است به دشمنان اسرائیل کمک شود.
اگر اسرائیل دولتی دموکراتیک دارد، بسیاری کشورهای دیگر هم نظام های دموکراتیک دارند؛ ولی از کمک های ایالات متحده بهره ای ندارند؛ وانگهی ایالات متحده در گذشته برخی دولت های دموکراتیک را ساقط کرده، دیکتاتورهایی را به حکومت بر آنها گمارده است که منافع ایالات متحده را تأمین می کنند.
از این گذشته، برخی ابعاد دموکراسی اسرائیل، با ارزش های امریکایی که براساس آن همه شهروندان، با صرف نظر از دین، نژاد و رنگ برابر شمرده می شوند، تضاد دارد، زیرا اسرائیل به عنوان دولتی یهودی شکل گرفته و شهروندی قانونی در آن، تنها براساس رابطه نسب و خون تعریف شده، از این رو یک میلیون و سی صد هزار عرب ساکن در آن به عنوان شهروند درجه دوم نگریسته می شوند.
ستمدیدگی یهودیان
بهانه سومی که مطرح می شود اینکه اسرائیل به سبب سختی ها و بدبختی هایی که یهودیان، به ویژه در جریان نسل سوزی (هولوکاست) متحمل شده اند، تشکیل شده است و تشکیل دولتی برای آنان، وضعشان را امن تر می کند. این ادعا زمانی ابراز می شود که خود اینان، جنایات جدیدی را در حق ملتی دیگر که عموماً بی گناه اند، یعنی ملت فلسطین مرتکب می شوند. رهبران نخست اسرائیل نیز به این نکته اعتراف کرده اند. بن گورین به گولدمان رئیس کنگره جهانی یهودیان گفته بود: اگر من یک رهبر عرب بودم، هیچ گاه با اسرائیل صلح نمی کردم و این طبیعی است، زیرا ما سرزمینشان را گرفتیم. ما به اسرائیل (قدیم) باز می گردیم؛ اما چنین کشوری دو هزار سال پیش وجود داشته است.
بارها رهبران اسرائیل، زبان به انکار موجودیت فلسطینی ها گشوده اند. اسحاق رابین هم پیشنهاد تشکیل دولتی با حاکمیت مستقل را به آنان نداد و حتی پیشنهاد ایهود باراک که گفته می شود، پیشنهادی کریمانه است، در صورت تحقق، تنها اجازه شکل گیری اردوگاه هایی را تحت سیطره اسرائیل صادر می کرد به هر روی تاریخ مصیبت بار یهودیان بر ایالات متحده ایجاب نمی کند در هر کاری به اسرائیل کمک کند.
شکستن استخوان فلسطینی ها
اسرائیل خود را صلح طلب و عرب ها را شرارت طلب معرفی می کند؛ اما کیست که نداند این کشور هنگام تأسیس، مرتکب تصفیه نژادی و اعدام های گسترده شد و پس از آن نیز اعمال آن وحشیانه و دور از تفوق اخلاقی بوده است؛ برای مثال اسرائیل بین سال های 1949 و 1965 بین 2700 تا 5000 عرب را که غالبشان غیر مسلح بودند، به قتل رسانده است. ارتش اسرائیل صدها اسیر مصری را در جنگ های 1949 و 1965 کشته است و طی جنگ 1967، بین یکصد تا دویست هزار نفر از فلسطینی ها را از سرزمینشان اخراج و 80 هزار نفر سوری را از اراضی جولان بیرون کرد.
در جریان انتفاضه اول، اسرائیل عصایی را میان ارتشیان خود توزیع کرد تا استخوان تظاهر کنندگان فلسطینی را با آن بشکنند. برخی سازمان ها بر آورد کرده اند که حدود هفت هزار کودک فلسطینی که 31 آنها زیر ده سال هستند، برای مداوای زخم هایی که در طی انتفاضه دیده اند، نیازمند درمان پزشکی هستند.
درباره انتفاضه دوم، حتی هاآرتص هم نوشت که اسرائیل در طی انتفاضه دوم، کشتارهای وحشتناکی به راه انداخت و دیگر برای فلسطینی ها راه دیگری برای واداشتن اسرائیل، به تن دادن به خواسته هایش جز استفاده از خشونت باقی نمانده بود و حتی خود ایهود باراک گفته است: «اگر من فلسطینی زاده شده بودم، به سازمانی تروریستی می پیوستم». اگر همگامی ایالات متحده با اسرائیل، نه انگیزه راهبردی دارد و نه انگیزه اخلاقی، پس حمایت و پشتیبانی اش از این کشور را چگونه می تواند تفسیر کرد؟ تفسیرش ممکن نیست؛ جز با گروه فشار (لابی) بی نظیر (صهیونیستی) در ایالات متحده .
منظور از گروه فشار (لابی) در اینجا مجموعه گروه ها، افراد و سازمان ها هستند که فعالانه می کوشند، سیاست های ایالات متحده را به سوی منافع اسرائیل جهت دهند. منظور این نیست که این لابی، مرکز و رهبر مشخصی دارد و منظور همه یهودیان ساکن ایالات متحده نیست.
یهودیان ساکن ایالات متحده، چندین سازمان مهم را تأسیس کرده اند که بخشی از گروه های فشار هستند؛ مانند شورای امور عمومی امریکایی اسرائیلی یا ایپاک و نیز کنگره رؤسای سازمان های بزرگ یهودی. این دو سازمان، حامی حزب لیکود و سیاست های توسعه طلبانه آن هستند.
نو مسیحی های (مسیحی های صهیونیست)
سازمان ایپاک، قدرتمندترین و پر آوازه ترین سازمان های صهیونیستی است. مجله فورچن در سال 1997، نظرسجی ای را میان اعضای کنگره و کارمندان آن، درباره تأثیر گذارترین سازمان ها انجام داد. نتیجه نشان می داد که ایپاک در سطح ایالات متحده، دومین سازمان تأثیر گذار است. در سال 2005 نیز همین نتیجه تکرار شد.
گروه فشار صهیونیست، به یهودیان محدود نمی شود و از مسیحیان صهیونیست و نو محافظه کاران نیز عضوگیری کرده است. این گروه فشار، همانند هر گروه فشار دیگری است؛ اما دو راهبرد متمایز دارد: یکی اینکه فشاری مؤثر و فوق العاده بر مسئولان اجرایی دولت و کنگره وارد می آورد و دوم اینکه تلاش های طاقت فرسایی را برای مثبت نشان دادن چهره اسرائیل در افکار عمومی از خود نشان می دهد.
تأثیر گروه فشار بر کنگره به اندازه ای است که اجازه هیچ گونه انتقادی را به سیاست اسرائیل نمی دهد؛ حتی متن بسیاری نطق های اعضای کنگره را اعضای ایپاک می نویسند و به تدوین قوانین کمک می کنند. بعد دیگر تأثیر این گروه، آرا و کمک های یهودیان است. با اینکه یهودیان یک درصد ساکنان ایالات متحده را تشکیل می دهند، کمک های مالی هنگفتی به نامزدهای حزبی می کنند.
نفوذ گروه فشار یهودی
از امور مهمی که گروه فشار یهودی بدان اقدام می کند، اطمینان یافتن از این است که منتقدان اسرائیل، مناصب مهمی در مؤسسات تصمیم سازی در زمینه روابط خارجی به دست نیاورند. این اقدام، منتقدان اسرائیل را به حامیان آن تبدیل می کند. در دولت کلینتون کسانی که سیاست ایالات متحده را در خاور میانه تدوین می کردند، از حامیان اسرائیل بودند؛ مانند مارتین اندیک که پیش تر نائب رئیس ایپاک بود یا دنیس راس (فرستاده امریکا به خاور میانه) یا هارون میلر که دوره ای در اسرائیل زندگی می کرد؛ یادشدگان از نزدیک ترین مشاوران کلینتون در کمپ دیوید بوده اند؛ از این رو فلسطینی ها همواره در حین مذاکرات از آن شکایت دارند که با دو گروه اسرائیلی که یک گروه زیر پرچم اسرائیل و گروه دیگر زیر پرچم ایالات متحده هستند، مذاکره می کنند.
گروه فشار صهیونیست می کوشد، سیطره خود را بر رسانه ها هم بگستراند. اریک الترمان روزنامه نگار امریکایی می گوید: حدود شصت روزنامه نگار و تحلیل گر برجسته را می شناسد که در حمایت از اسرائیل، هیچ تردیدی به خود راه نمی دهند و تنها پنج روزنامه نگار هستند که جرأت انتقاد از اسرائیل را دارند.
بلند پروازی های گروه فشار
توقعات گروه فشار به تداوم حمایت ایالات متحده از اسرائیل و بر ضد فلسطینی ها محدود و منحصر نمی شود، بلکه خواهان کمک به اسرائیل در حدی است که این کشور، بزرگ ترین قدرت خاورمیانه باشد. این گروه فشار، با کمک اسرائیل و سازمان های اسرائیلی، در تکوین سیاست ایالات متحده در برابر عراق، سوریه و ایران، و برنامه های کلان تغییر در جغرافیای خاورمیانه تأثیر داشته است. این گروه برای این که اخباری که به نفع اسرائیل نیست، منتشر شود، نگارش نامه ها و بر پایی تظاهرات را تنظیم می کند و مؤسساتی را که اخباری به زیان اسرائیل منتشر می کنند، مورد هجوم قرار می دهد. یکی از مدیران CNN گفته است: در یک روز به سبب خبری که پخش کردیم، شش هزار نامه الکترونیکی دریافت کردیم که از خبر پخش شده شکایت داشتند.
از اقدامات این گروه، نظارت بر محتوای دروس استادان و نوشته هایشان است. در سال 2002 دو تن از نو محافظه کاران، به نام های مارتین کرامر و دانیال لبیس، پایگاهی را در اینترنت ایجاد کردند که در آن، پرونده استادانی را که نسبت به حمایتشان از اسرائیل شک داشتند، قرار داده بودند و از دانشجویان می خواستند که گزارش هایی از اظهار نظر استادان و رفتارشان در ارتباط با اسرائیل بنویسند. این اقدام واکنش استادان دانشگاه ها را بر انگیخت و آنان، مجبور به حذف پرونده ها شدند؛ ولی این پایگاه همچنان برقرار است.
تأثیر این گروه چندان رعب آور است که حتی اگر شخصی بگوید، گروه فشار (لابی) اسرائیلی در امریکا وجود دارد، خود را د رمعرض خطر و اتهام به سامی ستیزی قرار داده است؛ هر چند رسانه های اسرائیلی اشاره می کنند که خود ایالات متحده، لابی اسرائیل است.
گروه فشار صهیونیستی و رژیم اسرائیل، از عوامل اصلی جنگ ایالات متحده با عراق بوده اند. بسیاری معتقدند که این جنگ، جنگ نفت بوده است؛ ولی این ادعا دلیلی واقعی ندارد، زیرا یکی از انگیزه های این جنگ، تأمین امنیت بیشتر اسرائیل بوده است. طبق گفته فیلیپ زلیکو، عضو سابق شورای مشورتی اطلاعات خارجی و مدیر اجرایی کمیسیون یازدهم سپتامبر و مشاور کنونی کاندولیزارایس، تهدید حقیقی از سوی عراق، نه متوجه ایالات متحده که متوجه اسرائیل بود.
اسرائیل، محرک امریکا
پیش از هجوم تبلیغاتی علیه عراق، روزنامه واشنگتن پست نوشت: اسرائیل، ایالات متحده را تشویق کرد که در هجوم نظامی به عراق تأخیر نکند. مسئولان اسرائیلی، گزارش های مختلفی درباره برنامه تسلیحات کشتار جمعی عراق تدوین کردند. زمانی که بوش تصمیم گرفت تا موافقت شورای امنیت را جلب کند، اسرائیل عصبانی شد و شمعون پرز در آن هنگام و پس از توافق عراق با ورود کارشناسان بین المللی گفت که جنگ با صدام حسین ضروری است و اعزام کارشناسان به عراق فایده ای ندارد.
ایهود باراک نیز در نیویورک تایمز نوشت که خطر این است که اقدامی نکنیم. نتانیاهو نیز در وال استریت ژورنال، مقاله ای زیر عنوان «برای از بین بردن صدام» نوشت و طی آن گفت: «من از جانب اکثریت مردم اسرائیل سخن می گویم که حامی ضربه پیشگیرانه ضد صدام و فروپاشی نظام او هستند و چیزی کمتر از این پذیرفته نیست».
روزنامه هاآرتص هم نوشت: رهبران سیاسی و فرماندهان نظامی در اسرائیل، مشتاق جنگی علیه عراق هستند. تصریحات مقامات رسمی اسرائیل به اندازه ای بود که هم پیمانانشان در ایالات متحده از آنان خواستند، کمتر به این موضوع بپردازند تا چنان تلقی نشود که امریکا به نیابت از اسرائیل، اقدام به این جنگ کرده است.
گروه فشار و سوریه و ایران
پس از سقوط عراق، اعضای لابی صهیونیست در کنار اسرائیل، فشار خود را بر سوریه متمرکز کردند و امریکا را به وارد آوردن فشار بر این کشور ترغیب کردند. پل ولفوتیز تصریح کرد که باید نظام سیاسی سوریه را تغییر داد. نیکلاس پرل نیز به روزنامه نگاران گفت: پیامی دو کلمه ای می خواهم به نظام های دشمن بدهم و آن اینکه «شما (به عراق) ملحق خواهید شد». نیویورک دیلی نوشت: سوریه حامی تروریسم نیز نیازمند تغییر است. برخی نو محافظه کاران هم نوشتند که بشار اسد تهدید حقیقی ایالات متحده است. نو محافظه کاران هیچ فرصتی را برای ابراز ضرورت تغییر نظام در ایران از دست نمی دهند. دستگاه سیاسی امریکا، تمام تلاش خود را برای توقف برنامه های هسته ای ایران به کار گرفته است؛ اما تاکنون موفقیتی نداشته است.
آینده لابی صهیونیست
پرسشی که اکنون مطرح می شود، این است که آیا کنترل قدرت لابی صهیونیست ممکن است؟ پاسخ این است که پس از گرفتار آمدن در باتلاق عراق، بهتر است چنین چیزی اتفاق بیفتد. اکنون، به ویژه پس از کشف اقدامات جاسوسی مأموران ایپاک علیه امریکا و به نفع اسرائیل، به باز سازی سیمای ایالات متحده در جهان عرب و اسلام احساس نیاز داریم؛ به ویژه این که ایالات متحده پس از در گذشت عرفات می تواند نقش مهم تری در صلح میان فلسطین و اسرائیل ایفا کند. چکیده سخن این که رهبران امریکا مجال گسترده ای برای دور شدن از سیاست های گروه فشار طرفدار اسرائیل و در پیش گرفتن سیاستی به نفع مصالح امریکا در خاورمیانه دارند. اگر صلحی میان فلسطین و اسرائیل تحقق یابد، به ترویج و گسترش دموکراسی در خاور میانه کمک خواهد کرد.
اما چنین اتفاقی به این زودی ها نخواهد افتاد، زیرا ایپاک و هم پیمانان امریکایی اشان مخالفان و رقبای جدی ای میان گروه های فشار ندارند و سیاستمداران امریکایی هم به منابع مالی این گروه چشم دارند و خود را از فشارشان در امان می دارند و رسانه ها هم که با آنان همدل اند.
اما خطرهایی که لابی صهیونیست برای ایالات متحده دارد: یکی اینکه خطر هجوم های تروریستی به امریکا و اروپا را بیشتر می کند؛ تحقق صلح میان فلسطین و اسرائیل را ناممکن می کند و از این طریق به گسترش اسلام گرایی افراطی در اروپا و آسیا کمک می کند؛ سر و صدا و هیاهوی لابی صهیونیست برای تغییر نظام در سوریه و ایران، ایالات متحده را در موضع تهاجمی نسبت به این دو کشور قرار می دهد و این خود مصیبتی است؛ مگر آنکه به عراق دیگری نیاز داشته باشیم. زیان دیگر لابی صهیونیست این است که این دو کشور (ایران و سوریه) از مبارزه با القاعده و ستیزه جویان در عراق امتناع می ورزند.
گذشته از اینها، قضیه اخلاقی ای هم مطرح است که کمک ایالات متحده به اسرائیل در سرکوب فلسطینی ها، این کشور را شریک جنایات اسرائیل قرار داده و صدق دعوت به ترویج دموکراسی از سوی امریکا را با شک و تردید مواجه می کند و دعوت به رعایت حقوق بشر را از سوی امریکا منافقانه جلوه می دهد تأثیر منفی لابی صهیونیست بر اسرائیل نیز از آن رو است که موافقت واشنگتن با اشغال اراضی فلسطینی، فرصت های صلح و نجات جان بسیاری اسرائیلی ها و پیشگیری از تند روی را از اسرائیل گرفته است .
انکار حق مشروع فلسطینی ها، بر امنیت اسرائیل نیفزوده است؛ چه بسا اگر لابی صهیونیست ضعیف تر و ایالات متحده دور اندیش تر بود، وضع اسرائیل بهتر از این بود.