پيامدهاي منطقه‌اي همکاري استراتژيک ميان ترکيه و اسرائيل

پيامدهاي منطقه‌اي همکاري استراتژيک ميان ترکيه و اسرائيل

اين مقاله سرانجام، با ارائه‌ي تحليلي از چگونگي بازتاب همكاري تركيه و اسرائيل برمنافع منطقه‌اي آمريكا پايان مي‌پذيرد.
در دهه‌ي 90، روابط تركيه و اسرائيل بسيار گسترش يافت و نزديكي اين دو كشور به يكديگر كاملاً بي‌‌‌‌‌‌‌‌سابقه بود و به تدريج، اين ارتباط دوستانه به عنصري مهم در سياست‌هاي منطقه‌ي‌ خاورميانه و حوزه‌ي مديترانه تبديل شد؛ اما مواضع كنوني آنان منجر به محدودشدن همكاري‌هاي اين دو كشور شده است. اگرچه باز هم جزو كشورهاي توانمند منطقه به شمار مي‌روند.
ماهيت روابط دوستانه‌ي تركيه و اسرائيل
همكاري نزديك آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] در واپسين روزهاي سال 1991، هنگامي آغاز شد كه تركيه تصميم گرفت، روابط ديپلماتيك خود را با اسرائيل تا سطح سفارت ارتقا بخشد. از آن زمان تا كنون، مقامات بلندپايه‌ي اين دو كشور ديدارهاي بسياري از كشورهاي يکديگر داشته‌اند و به تبع آن، بازرگاني آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] نيز رشدي چشم‌گير يافته و اين در حالي است كه انتظار مي‌رود اين رشد هم‌چنان ادامه يابد. ترديدي نيست كه سود اقتصادي ناشي از استقرار روابط بازرگاني، باعث بهبود روابط آن دو كشور شد. ضمن آن‌كه، مراودات دو طرف از جمله گردش‌گران، دانشگاهيان، متخصصان و چهره‌هاي ورزشي ـ فرهنگي فزوني يافت. تركيه و اسرائيل يك رشته قراردادهاي نظامي نيز به امضا رساندند كه اين امر بارزترين نشانه‌ي استقرار روابط ويژه ميان دو كشور به شمار مي‌آيد. اين قراردادها به همكاري آن دو، در بسياري از زمينه‌هاي ديگر نيز انجاميد؛ ضمن اين‌كه ارتباط نزديك ميان صنايع دفاعي دو كشور نيز در حال رشد است.1 اين همكاري در چارچوب امنيت ملي، به روابط تركيه و اسرائيل، ماهيتي استراتژيك بخشيده است. ترديدي نيست كه روابط نزديك دو كشور را نمي‌توان در مفهوم سنتي آن به يك اتحاد نظامي تعبير كرد، زيرا تركيه و اسرائيل اتحاد ميان خود را با خون امضا نكرده‌اند تا در صورت حمله‌ي كشور ثالث به هريك از آنان، ديگري تعهدي براي وارد عمل شدن به منظور دفاع از آن را داشته باشد. ميان اين دو کشور، هيچ پيماني مبني بر پدافند متقابل يا انجام هماهنگي‌هاي رسمي نظامي در مواقع اضطراري آينده وجود ندارد؛ ليكن هر دو كشور از فرو افتادن در بحران‌هايي كه ارتباطي محدود با منافع ملي‌شان دارد، هراسناک‌اند و هيچ يك از آنان انتظار درگير شدن ديگري در جنگ‌هاي مختص به خود را ندارند.
با وجود اين، روابط جاري تركيه و اسرائيل را مي‌توان يك همكاري استراتژيكي تلقي كرد؛ زيرا اين هم‌ياري و هم‌سويي در ديدگاه‌هاي دو كشور، دامنه‌ي گسترده‌تري از مسائل جهاني و منطقه‌اي را در بر مي‌گيرد. هر دو كشور، نگراني‌هاي منطقه‌اي هم‌ساني در ارتباط با سوريه، گسترش سلاح‌هاي كشتار همگاني، چالش‌هاي تندروانه‌ي اسلامي، اتخاذ سياست‌هاي بالقوه‌ي تجاوزكارانه از سوي ايران و عراق و همچنين سرنوشت ژئوپوليتيکي آسياي مرکزي دارند. تركيه و اسرائيل در سطح جهاني در سياست خارجي خود هم‌سويي پرتواني را در جانب‌داري از آمريكا اتخاذ كرده، در روابط خود با اروپا مشكل دارند. به‌علاوه، هر دو به نقشه‌هاي روسيه مظنون هستند.2 دو كشور پيرامون مذاكرات استراتژيكي سطح بالا ميان خود، به اقدامات تبليغاتي مبادرت ورزيده‌اند؛ افزون بر اين، سطح فعلي همكاري نظامي تركيه و اسرائيل شالوده‌اي براي اقدامات مشترك دو كشور در آينده به شمار مي‌رود. رزمايش‌هاي مشترك، ديدارهاي متقابل، هماهنگي ميان كاركنان اداري همديگر و مبادله‌ي اطلاعات امنيتي، كيفيت اقدامات مشترك را افزايش مي‌دهد. اين توان بالقوه باعث مي‌شود كه قدرت بازدارندگي بالا رفته و روند سياست مبتني بر اعمال فشار را آسان نمايد، طوري كه هسته‌ي مركزي، روابط استراتژيك و دوستانه ميان دو كشور به شمار مي‌آيد. تا كنون هر دو كشور از طريق هم پيمان نشان دادن خود و ارائه‌ي خدمات امنيتي محدود به يكديگر، به‌طور جداگانه سهم ويژه‌اي از منافع استراتژيكي‌شان را دريافت كرده‌اند. روابط تركيه و اسرائيل در منطقه بيشتر بر پيوندهاي نظامي دو كشور استوار است. قابليت و توان نظامي اين دو كشور در ميان ديگر كشورهاي خاورميانه، به مثابه عنصر حياتي قدرت ملي است و مهم‌ترين ابزار نفوذ در منطقه به شمار مي‌رود.3 در منطقه‌ي خاورميانه مبناي درك روابط بين‌المللي، قدرت و توان‌مندي است و اتحادهاي غيررسمي، دست‌كم به‌اندازه‌ي هم‌گرايي‌هاي رسمي و آشكار، اهميت دارند.4 از اين رو سياست ائتلاف، يك چارچوب نظري براي سنجش روابط تركيه و اسرائيل به دست مي‌دهد؛ به‌ويژه اينكه هر يك از دو كشور درگير چالش‌هاي منطقه‌اي هستند و هر آن، احتمال بروز يك رويارويي نظامي ميان آنان مي‌رود.
نمونه‌اي ديگر از تحركات كارساز منطقه‌اي، الگويي است كه وقعي به هويت و فرهنگ نمي‌گذارد. بر اين اساس كشورهاي عرب، نزديكي تركيه و اسرائيل را به مثابه هم‌گرايي تلقي مي‌كنند، زيرا معتقدند، اين كشورها غير عرب هستند.5 افزون بر اين، از ديدگاه ليبرالي يکي از سياست‌هاي بين‌المللي كه شيمون پرز از نشر دهندگان آن در خاورميانه‌ي نوين به شمار مي‌رود، استفاده از زور است كه ديگر محلي از اِعراب ندارد و در عوض، عامل اقتصاد به‌عنوان عنصري غالب در سياست‌هاي بين‌المللي پذيرفته شده است. اما ديگر رهبران منطقه، هرگز اين نظريه را نپذيرفته‌اند.6 به همين دليل، بيانيه‌هاي زيادي از سوي تركيه و اسرائيل مبني بر اينكه هم‌سويي آنان عليه هيچ كشور ثالثي نيست، صادر گرديده كه معمولاً جدي تلقي نشده است.
افزون بر اين، مفاد بيانيه‌هاي تركيه و اسرائيل نشان مي‌دهد كه مقامات دو كشور، اهميت منطقه‌اي را به روابط دوستانه ميان خودنسبت داده‌اند.
حكمت چتين، وزير خارجه‌ي تركيه پس از بازگشت از سفر اسرائيل در نوامبر 1993، اعلام كرد: «روابط دو كشور در تمامي زمينه‌ها گسترش خواهد يافت و آنان در جهت بازسازي ساختارهاي خاورميانه با يكديگر همكاري خواهند كرد.»7 در اوت 1997، مسعود ييلماز، نخست‌وزير تركيه، نيز اظهار داشت: «همكاري تركيه و اسرائيل، در راستاي موازنه‌ي قوا در منطقه امري ضروري است.»‌8
بنيامين نتانياهو، نخست وزير اسرائيل، نيز به شيوه‌اي هم‌سان در سال 1998 به اين نتيجه رسيد كه تركيه و اسرائيل با توجه به اوضاع ناپايدار امنيتي حاكم بر جهان (كه از فروپاشي امپراتوري اتحاد جماهير شوروي پيشين سرچشمه مي‌گيرد)، بايد با يكديگر همكاري كنند؛ از ديدگاه وي، ترتيبات امنيتي منطقه‌اي براي القاي ثبات در زماني كه ناپايداري حاكم است، مورد نياز مي‌باشد.9 اسحاق مردخاي، وزير دفاع اسرائيل، نيز اهميت روابط دوستانه‌ي كشور خود را با تركيه چنين تشريح كرد: «هنگامي که دستان ما به هم گره مي‌خورند، مشتي توانمند به وجود مي‌آيد ... رابطه‌ي ما سرشتي استراتژيكي دارد.» 10
در همين حال كه اتحاد تركيه و اسرائيل جنبه‌ي رسمي ندارد، سطح همكاري‌هاي امنيتي و سياسي فعلي دو كشور، به همراه اهميت مسائل اقتصادي، سياسي و نظامي آنان هم‌سويي تازه‌اي از قدرت را در خاوميانه فراهم مي‌سازد. توان نظامي رايج هريك از دو كشور به طور جداگانه از ديگر رقيبان آنان در منطقه پيشي گرفته و هزينه‌هاي نظامي دو كشور نيز در ميان ديگر قدرت‌هاي عمده‌ي منطقه بالاترين ميزان را دارد. تصور مي‌رود اسرائيل از سلاح‌هاي هسته‌اي و ابزار پرتاب آنها نيز برخوردار باشد.
علاوه بر توانايي نظامي، اين دو كشور توان‌مند‌ترين و پيشرفته‌ترين سيستم‌هاي اقتصادي را در منطقه دارند كه از مجموع رشد ناخالص داخلي تمامي قدرت‌هاي نظامي ديگر در منطقه به مراتب بيشتر است. براي سنجش سطح مدرنيزاسيون اين كشورها با نگاهي بر ديگر معيارها، از جمله تعداد باسوادان، ميزان استفاده از وسايل ارتباطي مانند تلفن و ميزان مصرف انرژي، مي‌توان پي برد كه تركيه و اسرائيل از اين لحاظ با برخورداري از بالاترين اعداد و ارقام در زمينه‌هاي ياد شده، بيشترين توان بالقوه براي رشد فراتر در اقتصاد جهاني را دارا هستند. (نگاه كنيد به جدول 1)
همكاري استراتژيكي تركيه و اسرائيل را نمي‌توان اقدامي در جهت ايجاد يك موازنه‌ي قدرت كلاسيك به شمار آورد، زيرا دو كشور از لحاظ نظامي نسبت به ديگر كشورهاي منطقه قوي‌تر هستند. اين دو، در بدو امر با هدف دفاع از خود در مقابل خطرات و حفظ وضعيت موجود در منطقه با يكديگر همكاري مي‌كنند.11 هر دو كشور از مرزهاي كنوني خود راضي هستند و هيچ‌گونه جاه‌طلبي براي گسترش اين مرز‌ها ندارند. تركيه و اسرائيل در مقايسه با ديگر كشورهاي تجديدنظرطلب منطقه تفاوت دارند. به‌رغم ظهور جنبش اصلاح‌طلبي در ايران و به‌کارگيري الفاظ معتدل‌تر از سوي مقامات آن كشور، هنوز هم ايران به خاطر جانب‌داري از حكومت‌هاي اسلامي، تعويض حكومت‌هاي غيرمذهبي منطقه و مظلوم‌نمايي‌هاي ارضي اين كشور در منطقه‌ي خليج‌فارس، يك حكومت تجديدنظر طلب به شمار مي‌آيد.
افزون بر اين، ايران و عراق تلاش كرده‌اند، هر سه نوع سلاح‌هاي كشتار همگاني (شيميايي، ميكروبي و هسته‌اي) را توليد كنند، در همان حال سوريه نيز تلاش‌هاي خود را بر روي توليد كلاهك‌هاي شيميايي و ميكربي متمركز ساخته است. گردآمدن قابليت‌هاي موشكي و توليد سلاح‌هاي كشتار همگاني با سياست‌هاي تجديدنظر طلبانه در يك جا براي همسايگان كشورهايي كه از اين توان‌مندي‌ها برخوردارند، بسيار تهديدكننده است. اسرائيل همچنين با يك نهاد فلسطيني مواجه است كه ادعاهاي توسعه‌طلبي در آن احساس مي‌شود و مي‌تواند در آينده به (مأمني و) بهشتي براي سازمان‌هاي تروريستي تبديل شود.12
سرانجام، پيروي از يك معيار و مبناي مشترك پيرامون روابط بين‌الملل به‌طور اعم و در مورد خاورميانه به‌طور اخص، ديدگاهي مبتني بر موازنه‌ي قوا كه تركيه و اسرائيل را به يكديگر نزديك ساخته است، تقويت مي‌كند.

جدول 1 (قدرت‌هاي عمده‌ي خاورميانه)

 تركيه اسرائيل مصر ايران سوريه عراق
جمعيت (ميليون) 6/65 7/5 3/67 65 5/16 22
توليد ناخالص داخلي (ميليارد دلار) 425 9/101 188 7/339 7/41 3/52
توليد ناخالص داخلي سرانه (دلار) 6600 18100 2850 5000 2500 2400
 تركيه اسرائيل مصر ايران سوريه عراق
هزينه‌هاي دفاعي (ميليارد دلار) 4/8 3/11 8/2 8/5 7/2 3/1
هواپيماهاي جنگي 440 460 583 304 589 310
تانك‌ها 4205 3800 3595 1345 4650 2200
درصد افراد باسواد 3/82 95 4/51 1/72 8/70 58
درصد افراد تلفن‌دار 2/28 6/45 7/4 12 1/3 9/2
مصرف سرانه برق (كيلووات ساعت) 1389 4864 684 1223 877 1254

پيامدهاي استراتژيكي روابط دوستانه ميان تركيه و اسرائيل
روابط دوستانه ميان اين دو كشور با همه‌ي اهميتش، نمي‌تواند قوانين بازي را در خاورميانه دگرگون سازد. مشاركت صوري اردن در روابط يادشده، دامنه‌ي استراتژي‌هاي مورد استفاده‌ي آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] را گسترش مي‌دهد، اما در ماهيت بنيادين اين روابط، تغييري به وجود نمي‌آورد.
جهت‌گيري فعلي اسرائيل و تركيه، بازتاب‌هاي استراتژيك آن را به موازنه‌ي قوا در منطقه محدود مي‌سازد. با وجود اين، روابط دوستانه ميان دو كشور با ارتقاي جايگاه منطقه‌اي آنان، هريك را به‌طور جداگانه تقويت مي‌كند. افزون بر اين، قدرت تركيه و اسرائيل به‌صورت يكپارچه و كاربرد بالقوه‌ي آن بر محاسبات استراتژيكي ديگر كشورها تأثير مي‌گذارد. با وجود غيررسمي بودن اتحاد نظامي دو كشور، هم‌سويي تركيه و اسرائيل، اهداف آنان را در بسياري از زمينه‌هاي مهم استراتژيكي برآورده مي‌سازد. در نتيجه، بهبود روند دفاعي هر يك از دو كشور در زمره‌ي مهم‌ترين آن اهداف به شمار مي‌رود.
افزايش توان بازدارندگي
اسرائيل با آغاز جنگ خليج‌فارس در سال 1991 و گسترش سلاح‌هاي كشتار همگاني و تكوين روند صلح در منطقه، در زمينه‌ي افزايش توان بازدارندگي خود احساس نياز كرده است. اين كشور دريافته كه برقراري روابط دوستانه با تركيه مي‌تواند نقش مؤثري در اين زمينه داشته باشد. كشورهايي كه قصد داشتند عليه تركيه و اسرائيل به زور متوسل شوند، از اين پس مي‌بايد مجموع توان‌مندي‌هاي اين دو كشور را مدنظر قرار دهند. براي مثال مي‌توان گفت، پس از برقراري روابط دوستانه ميان آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس]، احتمال وارد شدن سوريه در يك ماجراجويي نظامي عليه هر يك از دو كشور كمتر شده است. از اين رو هنوز هم سوريه مي‌تواند از انواع رويارويي‌هاي خشونت‌آميز ـ جز جنگي تمام عيار ـ از جمله جنگ‌هاي فرسايشي يا ساير اشكال منازعات، بهره‌مند شود.
با توجه به وضعيت فعلي، هم‌اكنون جنگنده‌هاي اسرائيلي اين امكان را يافته‌اند كه در نزديكي مرزهاي ايران و عراق پرواز كنند و اين امر مي‌تواند قدرت بازدارندگي اورشليم [بيت‌المقدس] در برابر حملات موشكي دو كشور يادشده را افزايش دهد؛ وانگهي، با كمتر شدن حد فاصل اهداف هوايي، از يك سو، شانس نيروي هوايي اسرائيل در رويارويي جدي و بهينه‌تر در بهره‌وري از چنين سلاح‌هايي بيشتر مي‌شود و از سوي ديگر، هواپيماهاي اسرائيلي احتمالاً مي‌توانند هنگام بروز بحران، براي سوخت‌گيري از حريم هوايي ترکيه مجدد استفاده نمايند، يا از پايگاه‌هاي هوايي مستقر در خاك اين كشور براي پرواز به سوي عراق و ايران سود جسته و زمان بيشتري نيز براي حمله به اهداف موردنظر در اختيار داشته باشد.
در طول بحران عراق (در فوريه سال 1998)، سفير تركيه در آمريكا اظهار داشت: «تركيه موضوع اجازه دادن به اسرائيل براي استفاده از حريم‌ هوايي اين كشور ـ در صورت حمله‌ي موشكي عراق عليه اسرائيل ـ را مدنظر دارد.»13 دسترسي به قلمرو تركيه به هنگام نجات خلبانان هواپيماهاي سرنگون شده، استقرار نيروهاي كماندويي و فرود هواپيماهاي آسيب ديده‌ي اسرائيلي براي اسرائيل سودمند است، افزون بر اين كه توان بازدارندگي تركيه با حضور نيروي هوايي اسرائيل نيز در قلمرو اين كشور در برابر حملات موشكي عراق يا ايران افزايش مي‌يابد. در اين ميان، پيامد درگيري‌هاي احتمالي دريايي با توجه به پيوندهاي فزاينده‌ي تركيه و اسرائيل نيز نبايد فراموش شود.
بدون شك، دريا همواره براي اسرائيل از لحاظ سنتي يك ميدان نبرد ثانويه به شمار مي‌آيد؛ هرچند به نظر مي‌رسد پس از اشغال اراضي جديد به دست اسرائيل در جنگ 1967، نيروي دريايي اين كشور از لحاظ پدافندي در حال دگرگوني بوده و در مقايسه با گذشته نقش بيشتري يافته است: اما دريا مي‌تواند به عنوان يك سكوي مناسب براي انجام حملات استراتژيكي دوربرد از سوي اسرائيل به كار گرفته شود. افزون بر اين، آب‌ها و بندرگاه‌هاي تركيه مي‌تواند به پناه‌گاهي مناسب براي جنگ‌‌افزارهاي پدافندي قابل استقرار در زير درياي متعلق به اسرائيل، تبديل شود. اين سلاح‌ها (كه گمان مي‌رود اسرائيل از آن برخوردار باشد) در برابر يك حمله‌ي هسته‌اي عليه اين كشور مي‌تواند نقشي بازدارنده ايفا كند. ترديدي نيست كه آگاهي به‌موقع از تدابير طرف مقابل در زمره‌ي توان بازدارندگي كشورها به شمار مي‌رود. همچنين همكاري اطلاعاتي ميان تركيه و اسرائيل، شانس رقيبان آنان را در انجام يك حمله‌ي غافل‌گيرانه‌ي موشكي و يا استفاده از سلاح‌هاي متعارف کاهش مي‌دهد. به‌علاوه، موقعيت جغرافيايي تركيه، توانمندي‌هاي شنود الكترونيكي در خور توجه اسرائيل را با قدرتي چشم‌گير و كارايي بيشتر (در زمينه گردآوري اطلاعات) براي دو كشور فراهم مي‌سازد؛ وانگهي همين كه رقيبان تركيه و اسرائيل بدانند كه زير نظر هستند، كافي است كه عمليات آمادگي آنان براي اجراي يك حمله‌ي غافل‌گيرانه را سد كنند و همين عامل بر ثبات استراتژيكي تركيه و اسرائيل مي‌افزايد. افزون بر اين، همكاري اطلاعاتي با تركيه در بازداشتن اقدامات تروريستي در سطح بين‌المللي و مبارزه با آنها (كه هم آنكارا و هم اورشليم [بيت‌المقدس] از آن در رنج و عذاب‌اند) نيز سود بخش است. در عصر جهاني شدن كه آزادي عمل بيشتري را فراهم ساخته است، براي اجراي سياست‌هاي ضد تروريستي به صورت كارامد، نياز افزون‌تري به همكاري در زمينه‌هاي اطلاعاتي احساس مي‌شود. مبادله‌ي سريع اطلاعات، افزايش توان بازدارندگي عليه فعاليت‌هاي تروريستي را موجب مي‌گردد؛ چنانكه يكي از نتايج همكاري اسرائيل و تركيه در ژوئن 2000 تجلي يافت. ماجرا اين‌گونه بود كه ايران به خاطر درخواست تركيه مبني بر فاش ساختن محموله‌ي هواپيماهايش كه (بر سر راه خود به سوريه) از حريم هوايي تركيه مي‌گذرند، لب به شكوه و شكايت گشود و روشن شد كه منظور آنكارا از طرح اين درخواست، آشكارساختن تجهيزات نظامي‌اي بود كه ايران براي نيروهاي حزب‌الله ارسال مي‌كرد.14
همكاري استراتژيكي اسرائيل و تركيه قادر است توان بازدارندگي شريك تلويحي آنان ـ يعني اردن ـ را نيز در صورت تلاش سوريه يا عراق در زمان حمله به اين كشور افزايش دهد. اين همكاري در زمينه‌ي برخورد با چالش‌هاي داخلي از سوي ملي گرايان فلسطيني يا تندروان اسلام‌گرا تا حدودي آزادي عمل بيشتري به اردن مي‌دهد و از نگراني‌هاي اين كشور در زمينه‌ي تهديدهاي نظامي خارجي يا اقدامات خراب‌كارانه از سوي دمشق و بغداد يا تهران مي‌كاهد.

توان بالقوه‌ي تهاجمي
امروزه هر كشوري كه توان‌مندي‌هاي دفاعي داشته باشد، مي‌تواند با اجراي ديپلماسي اعمال فشار، از توان بالقوه‌ي تهاجمي نيز برخوردار شود. به گفته‌ي ژنرال سويك بير، موافقت‌نامه‌ نظامي امضا شده ميان تركيه و اسرائيل راه را براي حل و فصل تنش ميان تركيه و سوريه در پاييز سال 1998 هموار ساخت.15 همچنين به شيوه‌اي مشابه، تهديدهاي تركيه مبني بر نابود ساختن موشك‌هاي ساخت روسيه ـ در صورت استقرار آنها در خاك قبرس ـ نيز به‌واسطه‌ي ارتباط آنكارا با اورشليم [بيت‌المقدس] تا حدودي اعتبار يافت.16 با وجود اين، به دليل بي‌علاقگي فزاينده‌ي اعضاي كادر رهبري اسرائيل، اين كشور گرايشي به بهره‌گيري بيش از اندازه از نيروي نظامي و سرمايه‌گذاري بر روي اين عامل از خود نشان نداده است. علاوه بر اين، اسرائيل از تركيه محتاط‌تر عمل كرد، زيرا درگير پيش‌برد روند صلح با همسايگانش بود و ترجيح مي‌داد براي اصلاح ديدگاه اعراب از خود به عنوان يك كشور تجاوزگر و توسعه‌طلب، در بستر مذاكـرات صلحي كه در حـال پيشرفت بود، تصـويري تهديدكننده ارائه ننمايد.17
براي مثال، مي‌توان به درخواست چهره‌هاي سياسي اسرائيل از دولت‌مردان اين كشور مبني‌بر تهديد سوريه به انجام اقدام نظامي عليه اهداف سوري در خاك لبنان، با هدف محدود ساختن حمايت‌هاي دمشق از نيروهاي حزب‌الله اشاره نمود كه تا مدت‌هاي طولاني از سوي اورشليم [بيت‌المقدس] نشنيده گرفته شده بود.18 (تا آوريل سال 2001) اسرائيل همچنين مي‌كوشيد تا از سياست‌هاي تركيه در قبال سوريه نيز پيشي نگيرد؛ به رغم اين حقيقت كه همكاري اورشليم [بيت‌المقدس] ـ آنكارا در زمينه‌ي اقدام عليه دمشق، آزادي عمل بيشتري را به اسرائيل مي‌داد.
راه‌حل ديپلماتيك ديگري كه مبتني بر اِعمال فشار بود و هيچ يك از دو كشور تركيه و اسرائيل آن را پي‌گيري نكردند؛ درخواست از سوريه براي خارج ساختن نيروهاي خود از خاك لبنان بود. عقب‌نشيني يك‌جانبه‌ي اسرائيل از جنوب لبنان در ماه مه 2000، فرصت ويژه‌اي به لبنان داد كه در جهت بازگردانيدن استقلال از دست رفته‌ي خود تلاش كند؛ اين اقدام، لبنانيان را بر آن داشت كه خواستار پايان يافتن اشغال خاك كشورشان از سوي نيروهاي سوري شوند. اين مواضع، هم‌سويي و گرايش هر دو قدرت فعلي منطقه را در استفاده از توان بالقوه در اجراي ديپلماسي فشار نشان مي‌دهد. هر دو كشور مي‌توانند پيرامون اعمال قدرت در زمينه‌ي مأيوس ساختن ايران، عراق يا سوريه در جهت به‌كارگيري سلاح‌هاي موشكي و كشتار همگاني خود و يا انجام حملات غافل‌گيرانه عليه سه كشور يادشده، با يكديگر همكاري كنند؛ با اين وصف، تاكنون تركيه و اسرائيل از صدور هرگونه بيانيه‌ي تهديدآميزي (كه طي آن به همكاري نظامي دو كشور در هنگام بروز بحران اشاره شده باشد) پرهيز كرده‌اند و همين امر نيز مؤيد همكاري استراتژيكي تركيه و اسرائيل در زمينه‌هاي پدافندي است.

واكنش‌هاي همگاني در منطقه
واكنش‌هاي منفي نسبت به روابط دوستانه‌ي تركيه و اسرائيل در منطقه، در پرتو پيروي از سياست اعمال فشار از سوي آنان و برداشتي كه ديگر كشورهاي منطقه نسبت به اين دوبازيگر دارند، غافل‌گير كننده نيست. پاسخ يكنواخت اسرائيل و تركيه در قبال اين برداشت مبني بر اينكه روابط دوجانبه آنان عليه هيچ كشور نيست، نتوانست از نگراني‌ها و دلواپسي‌هاي ديگر كشورها بكاهد. ديدگاه اعراب و ايرانيان با نظريات اسرائيل و تركيه درباره‌ي موضوعات بين‌المللي يكسان است ـ يعني هر دو گروه از سياست ابراز قدرت پيروي مي‌كنند ـ دقيقاً به همين دليل است كه پيوندهاي اسرائيل و تركيه، به‌ويژه پس امضاي موافقت‌نامه‌ي نظامي دو كشور در سال 1996 از ديد بسياري از كشورهاي عربي، تهديدكننده ارزيابي شد. اگرچه دولت اردن آشكارا از صدور بيانيه‌هايي مبني بر انتقاد از روابط اين دو كشور دوري جست، ليكن به مطبوعات خود اجازه داد كه اين امر را آشكارا اعلان كنند. در ادامه اين نوشتار، يك ارزيابي كلي از واكنش همگاني اعراب و همچنين مروري بر متون بيانيه‌هاي صادر شده از سوي قدرت‌هاي عمده‌ي خارج از منطقه، درباره‌ي روابط دوستانه‌ي تركيه و اسرائيل ارائه مي‌شود.
يادآوري اين نكته بجاست كه روابط تركيه و اسرائيل در دستور كار گردهمايي سران كشورهاي عربي در ژوئن 1996 در مصر قرار داشت؛ قطع‌نامه‌ي پيشنهادي سوريه در محكوم ساختن تركيه اندكي نرم‌تر شد و در بيانيه‌ي نهايي همايش يادشده از آنكارا خواسته شد كه معاهده‌ي خود با اورشليم [بيت‌المقدس] را مورد بازنگري قرار دهد و از هرگونه تخطي و تجاوز عليه كشورهاي عربي نيز جلوگيري كند.19 افزون بر اين، اتحاديه نگراني خود را از توافقات به عمل آمده ميان تركيه و اسرائيل ابراز داشت و از اردن خواست كه از پيوستن به آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] پرهيز كند.20 مطبوعات غيرمذهبي در عراق، ليبي و سوريه، اتحاد تركيه و اسرائيل را ادامه‌ي تلاش‌هاي آمريكا در جهت تسلط بر منطقه توصيف مي‌كردند. ارتباط نزديك تركيه با اسرائيل يهودي و غيرمذهبي، از ديدگاه اسلام‌گرايان، اتحاد نامقدس خوانده شد و هدف از تشكيل آن را استوار ساختن پايه‌هاي يك نظم منطقه‌اي زير سلطه‌ي جهان غرب و متحدان منطقه‌اي آن بيان كردند. در ميان كشورهاي عربي هيچ‌گونه هم‌انديشي درباره‌ي چگونگي واكنش به اين روابط ديده نمي‌شود و سران كشورهاي عربي راه‌حل‌هاي سياسي گوناگوني را تجويز مي‌كردند اين راه‌ها شامل مستحكم ساختن روابط با تركيه و منزوي ساختن و مهار اين كشور مي‌شد. حتي برخي پيشنهاد دادند كه از طريق فراخواني مسلمانان به ايجاد همبستگي، در ميان توده‌ي مسلمان تركيه و حكومت غير مذهبي اين كشور شكاف ايجاد كنند، ولي اميدهاي فراواني كه به دوري جستن تركيه از اسرائيل به‌ويژه در دوران نخست‌وزيري نجم‌الدين اربكان ـ سياست‌مدار اسلام‌گراي ترك ـ بود، همگي نقش بر آب شد.21
در مجموع، كشورهاي عربي احساس خوبي از ايفاي نقشي فعال از سوي يك كشور غيرعرب مانند تركيه در خاورميانه ندارند. اين نگراني‌ها به دوران پيش از اتحاد اسرائيل و تركيه باز مي‌گردد. تصويري كه تركيه به عنوان يك حكومت دموكراتيك غيرمذهبي متحد پروپا قرص جهان غرب از خود نشان داده بود (اين حقيقت را مي‌رساند كه كشورهاي اسلامي نيز مي‌توانند چنين تصويري از خود ارائه نمايند)، از يك سو با برخورد احترام‌آميز اعراب در قبال اسلام و از سوي ديگر ترديد آنان نسبت به جهان غرب وجه تمايزي آشكار داشت. بسياري از محافل عرب با يادآور شدن حكومت عثماني پيشين، تكاپوي سياسي تركيه در دهه‌ي 1990 را به مثابه بازگشت يك قدرت استعماري به صحنه‌ي سياست تلقي كردند و حتي در گفتمان سياسي اعراب، بازگشت تركيه به عرصه‌ي سياست خاورميانه را با عنوان دولت عثماني نوينيا امپراتوري جديد تركو يا پان تركيسمتلقي مي‌كنند.22 در واقع اعراب حتي به پذيرفتن پيشنهاد تركيه در سال 1986 مبني بر احداث خط لوله‌ي صلحكه آب تركيه را به مناطق خشك در خاورميانه منتقل كند، تمايلي از خود نشان ندادند؛ همچنان كه پيش‌تر به پيشنهادهاي تركيه در زمينه‌ي ايفاي يك نقش تسهيل كننده در مذاكرات صلح ميان اعراب و اسرائيل بي‌اعتماد بودند. تركيه و اسرائيل (همچون ايران) هنوز به نظر بسياري از محافل عرب (در يك خاورميانه عربي) بيگانه تلقي مي‌شوند. يكي از كارشناسان مسائل استراتژيك در مصر مي‌گويد: «هم تركيه و هم اسرائيل از لحاظ ريشه‌‌ي نژادي و فرهنگي، در منطقه‌ي خاورميانه ويژگي‌هاي كشوري بيگانه را دارا هستند».23
با اين وجود، ميزان آزردگي كه بسياري از كشورهاي عربي نسبت به اتحاد تركيه و اسرائيل از خود نشان داده‌اند، مهم‌ترين شاخص براي سنجش قدرت اين نزديكي درحفاظت از منافع آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] و جلوگيري از به خطر افتادن اين دو كشور در آينده به شمار مي‌آيد.24
سوريه
با توجه به اين‌كه سوريه كشوري است كه بيشترين تأثير را از توافقات جديد گرفته؛ لذا نهادهاي رسمي اين كشور، اتحاد تركيه و اسرائيل را به عنوان همكاري دوجانبه عليه ملت عرب و كشورهاي مسلمان ضد اسرائيل تلقي كرده‌اند و آن را بزرگترين تهديد عليه اعراب از سال 1948 تاكنون به شمار مي‌آورند.25 اين كشور معتقد است، رابطه‌ي پيچيده‌ي آمريكا، تركيه و اسرائيل خطرناك‌ترين اتحادي است كه اعراب از زمان جنگ جهاني دوم تا امروز شاهد آن بوده‌اند.26 محمد سلمان، وزير اطلاعات سوريه آزمايش دريايي آمريكا، اسرائيل و تركيه را در ژانويه 1998 نمايش قدرتي خواند كه بار ديگر حال و هواي جنگ در منطقه را حاكم ساخته است.27 افزون بر اين، دولت سوريه، همكاري اسرائيل و تركيه در زمينه‌ي نفوذ نيروهاي تركيه به شمال عراق و نيز افزايش فشار تركيه بر روي سوريه را در سال 1998 (كه منجر شد اين كشور به خواسته‌هاي آنكارا تن در دهد)، مورد سرزنش قرار داد.28

مصر
مصر در نخستين واكنش خود نسبت به پيوندهاي نظامي تركيه و اسرائيل، آن را «هشدار بزرگ» خواند.29 اسام الباز، مشاور رئيس‌جمهور هشدار داد، اين همكاري نظامي سرانجام منجر به بروز ناپايداري و احتمالاً آغاز يك جنگ در خاورميانه خواهد شد و منافع كشورهاي عربي را نيز به خطر مي‌اندازد.30
مصر، توافق‌هاي نظامي آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] را خطرناك توصيف نموده، آن را تهديدي براي امنيت منطقه خواند.31 حسني مبارك در روزهاي پاياني سال 1997، درباره‌ي تمرين‌هاي دريايي آينده‌ي تركيه و اسرائيل گفت: «از آن‌جايي كه در طرح عملياتي اين رزمايش، تلويحاً‌ يك كشور عربي هدف قرار خواهد گرفت، محكوم است ... و همه مي‌دانند كه سوريه در ميان تركيه و اسرائيل قرار گرفته است».32
مصر به‌رغم معاهده‌ي صلحي كه با اسرائيل امضا كرده است، همچنان اين كشور را به عنوان يك رقيب منطقه‌اي براي خود منتفي مي‌كند و برخورد نظامي با آن را منفي نمي‌داند.33 مصر به اين علت واهمه دارد كه برتري نظامي اسرائيل در منطقه با سلطه‌ي اقتصادي بالقوه‌ي اين كشور تكامل يابد، امري که تركيه نيز آن را تقويت كرده است.
قاهره، به ويژه هنگامي كه سوريه و عراق ـ دو رقيب بالقوه‌اش ـ منزوي و ضعيف شده‌اند، رهبري منطقه‌اي خود را در خطر مي‌بيند. اين در حالي است كه مصر با دشواري‌هايي در زمينه‌ي غلبه بر مشكلات اقتصادي روبه‌روست و نگران رانده شدن از منطقه‌اي است كه داعيه‌ي رهبري آن را در سر مي‌پروراند. به‌علاوه، از رويارويي با يك بلوك نظامي و اقتصادي به مراتب توان‌مندتر متشكل از تركيه و اسرائيل در هراس است.

عراق
عراق نيز همچون ديگر كشورهاي عربي به برقراري ارتباط ميان تركيه و اسرائيل اعتراض كرد؛ براي نمونه محمد سعيدالصحاف، وزير امورخارجه عراق، رزمايش دريايي ژانويه 1998، را به عنوان اقدامي تحريك‌آميز عليه ملت عرب محكوم كرد.34 سخن‌گوي دولت عراق، روابط تركيه و اسرائيل را مورد انتقاد قرار داده، از آنكارا خواست تا منافع اتحاد ميان صهيونيست‌ها و آمريكا را تأمين نسازد.35 عراق مدتي است كه نگران توسعه‌طلبي تركيه در مناطق نفت‌خيز منطقه است و لذا مي‌خواهد روابطي پيچيده با اين كشور داشته است.

ايران
جمهوري اسلامي ايران از يك سو به علت نگرش «دشمن دانستن اسرائيل» و خصومت آشتي‌ناپذير با آن كشور و از سوي ديگر اتحادش با سوريه، از وجود روابط نزديك ميان آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] ناخرسند است. تهران مخالفت خود را با بهبود روابط كليه كشورها با اسرائيل ابراز داشته است، به‌‌ويژه اگر آن كشور مسلمان نيز باشد. علي‌اكبر ولايتي، وزير امورخارجه پيشين ايران، در آوريل 1996 اظهار داشت: «خيلي بي پرده به مقامات تركيه گفته‌ايم كه ما ناگزيريم هر عاملي كه توان اسرائيل را افزايش دهد، متوقف سازيم».36 مقامات ايران بر اين باور هستند كه تمرينات دريايي آمريكا، تركيه و اسرائيل در ژانويه 1998 احتمال بروز تنش در منطقه را افزايش خواهدداد و هدف از اجراي آن بالابردن ميزان نفوذ اسرائيل در منطقه است.37 رئيس جمهور، خاتمي نيز نزديكي تركيه و اسرائيل را به عنوان عاملي در جهت تحريك احساسات جهان اسلام محكوم كرد.38 بدين ترتيب، هم‌سويي تركيه و اسرائيل به عاملي فزاينده براي متشنج ساختن روابط ميان آنكارا و تهران تبديل شده است.

تلاش براي تشكيل يك اتحاد متقابل
سوريه در دامن‌زدن به انتقاد اعراب از پيوند اسرائيل و تركيه و همچنين تلاش براي سامان‌دهي به يك اتحاد متقابل، فعال‌ترين كشور منطقه بوده است. براي نمونه، در ژوئن 1997 كشورهاي عضو اتحاديه‌ي دمشق شامل مصر، سوريه و كشورهاي حوزه خليج‌فارس39 در همايشي كه در سوريه برپا شد، با صدور بيانيه‌اي از تركيه خواستند در تماس‌هاي خود با اسرائيل محتاط باشد و مجدداً روابط خود را با همسايگان عرب از سرگيرد.40 علاوه بر اين، حافظ اسد با كنار گذاردن خصومت ديرين خود با صدام حسين و شاخه‌ي حزب بعث عراق، روابط خود را نيز با اين کشور بهبود بخشيد. در سال 1997، سوريه براي نخستين‌بار مرزهاي خود را با عراق كه از سال 1980 بسته بود، گشود و هيئت‌هاي بازرگاني ميان دو كشور مبادله گرديد و يك خط اتوبوس‌راني نيز ميان دو پايتخت‌ برقرار شد. به‌علاوه تبليغات راديويي عليه يكديگر را متوقف كردند؛ همچنين دمشق يك كميته‌ي دوجانبه پيرامون آب دجله و فرات با هدف هماهنگي اقدامات خود عليه سياست‌هاي آبي تركيه (كه برمنافع عراق و سوريه لطمه مي‌زند)، تشكيل داد و به يك مسير كمكي براي بازرگاني خارجي عراق تبديل شد. افزون بر اين، در اكتبر 1999 نيز اجازه‌ي گشايش دفتر حفاظت منافع عراق در دمشق صادر شد. اين اقدام اگرچه از لحاظ ديپلماتيك در پايين‌ترين سطح خود قرار داشت، اما از نظر سياسي درخور اهميت بود. رژيم بعث سوريه، علاوه بر اين اقدامات در صدد بسيج نيروهاي اسلام‌گرا عليه هم‌سويي آنكارا ـ اورشليم [بيت‌المقدس] برآمد.
در دهه‌ي 90، سوريه با هدف تقويت مواضع خود در منطقه، كسب نفوذ در كشورهاي عرب، رويارويي با مخالفت اسلام‌گرايان در داخل كشور و برقراري اتحاد ميان بسياري از رهبران نهضت‌هاي اسلام‌گراي غير سوري تلاش‌هاي بسياري به عمل آورد.41 سوريه از گردهمايي سران عضو سازمان كنفرانس اسلامي  كه در دسامبر 1997 در تهران برپا شد، در راستاي منزوي ساختن تركيه بهره جست و اگرچه لحن پيش‌نويس قطع‌نامه‌ي همايش يادشده را در محكوم ساختن پيوندهاي اسرائيل و تركيه (با هدف خودداري از كنار گذاشته شدن تركيه) از سوي وزيران امورخارجه كشورهاي عضو كنفرانس اسلامي نرم‌تر ساخت، اما نتوانست از خروج خشم‌ناك رييس‌جمهور، سليمان دميرل، از محل نشست جلوگيري كند!
هم‌سويي تركيه و اسرائيل، همكاري استراتژيكي دمشق و تهران را نيز تقويت كرد. اين هم‌ياري كه از اوايل دهه‌ي 80 آغاز شد، در پاسخ به تهاجم عراق عليه ايران شكل گرفت. از آن هنگام تا كنون سوريه و ايران در قبال موضوعات منطقه‌اي، سياستي هماهنگ در پيش گرفته‌اند. براي مثال، دمشق خط لوله‌ي نفت عراق را كه از خاك سوريه مي‌گذشت، بست و به نيروهاي ايراني اجازه داد كه در حمايت از نيروهاي حزب‌الله در لبنان باقي بمانند. به‌علاوه، هر دو كشور خواستار آن بودند كه در پي پيروزي سال 1991 آمريكا در جنگ خليج‌فارس، نفوذ اين كشور را در خاورميانه محدود سازند.42
مصر نيز از مواضع سوريه در قبال اسرائيل حمايت كرد و با نگرش بر موقعيت اين كشور در كرانه‌ي رود نيل (از آنجا كه قاهره در پايين دست مسير آب رود قرار گرفته)، با اين كشور هم‌نوا شد. افزون بر اين، روابط ايران و مصر نيز رو به بهبود نهاد. يادآوري مي‌شود، در گذشته كه روند رو به پيروزي انقلاب اسلامي باعث فرار شاه از كشور شد، مصر به وي پناه داد. همچنين در حالي‌كه ايران پيوندهاي خود را با مصر به دليل امضاي معاهده‌ي صلح با اسرائيل قطع كرد، در همان حال به جهت‌گيري‌هاي قاهره در هواداري از آمريكا نيز حمله نمود و اين در حالي بود كه مصر در يك چالش دشوار داخلي عليه تندروان اسلام‌گرا درگير بود، زيرا اين تندروان، ايران را الگوي خود مي‌دانستند. با سفر تاريخي علي‌اكبر ولايتي به قاهره در مه 1997 و سفر حسني مبارك به تهران براي شركت در اجلاس سران كشورهاي اسلامي، سردي روابط ايران و مصر نيز پايان گرفت.
با بهبود روابط تهران و قاهره كه به لحن ملايم‌تر آقاي محمد خاتمي، رييس‌جمهور جديد ايران، مربوط مي‌شد؛ يك جدول زماني نيز براي بازپرداخت بدهي‌هاي مصر به ايران (كه به پيش از انقلاب اسلامي باز مي‌گشت) تنظيم گرديد. در ژوئن 2000، مصر از درخواست ايران براي پيوستن به گروه 15 (متشكل از كشورهاي جهان سوم) حمايت كرد و اقدامات مصر با نزديكي ايران و عربستان سعودي، هم‌زمان شد. تلاش براي استفاده از ايران به عنوان يك قدرت برقراركننده‌ي موازنه در برابر عراق در خليج‌فارس، انگيزه‌ي اين نزديكي بود؛ ضمن آنكه ايجاد توازن در برابر هم‌سويي تركيه و اسرائيل نيز از ديگر دلايل اتخاذ سياست هم‌گرايي با ايران از سوي عربستان سعودي به شمار مي‌رفت.
با همه‌ي اينها، رؤياي تشكيل يك اتحاد متقابل در منطقه تحقق نيافت. منافع متضاد ايران و عراق، زخم‌هاي ناشي از جنگ طولاني اين دوكشور و همين‌طور رقابت ميان سوريه و عراق، از سامان‌يابي ضديت با تركيه جلوگيري كرده، انجام اقدامي هماهنگ عليه همكاري تركيه و اسرائيل را با محدوديت‌هاي جدي رو‌به‌رو ساخت.
در اين ميان، اتحاد آنكارا ـ اورشليم [بيت‌المقدس] براي ايران و عراق يك نگراني ثانوي فراهم ساخت. اسرائيل همچنان به صورت يك دشمن باقي ماند و روابطش با آنكارا بدان قدرت بخشيد؛ اما اين روابط كمتر آشكار بود. مهم‌ترين دغدغه‌ي عراق، همواره پيروزي بر تنگناهاي ناشي از دوران پس از جنگ خليج‌فارس و پيامدهاي آن بوده است. شك نيست كه بغداد در رهايي از شر بازرسي‌هاي سازمان ملل، موفق بوده و به روش‌هاي گوناگون، محدوديت‌هاي اعمال شده از سوي سازمان ملل بر روي فروش نفت خود را نيز از ميان برداشته است. هم‌زمان با اين توفيقات، خواستار برخورداري سهم بيشتري از آب فرات نيز هست و به مداخله‌ي نظامي تركيه در شمال عراق براي پي‌گرد اعضاي پ. ك. ك اعتراض دارد. برنامه‌ي ساخت سلاح‌هاي كشتار همگاني عراق، تهديدي براي تركيه به شمار مي‌رود و از آنجا كه آنكارا از گسترش قلمرو بغداد تا مناطق كردنشين در شمال اين كشور حمايت مي‌كند، عراق نيز براي عصباني نكردن بيش از اندازه‌ي تركيه انگيزه دارد. علاوه بر اين، تركيه با هدف از سرگرفتن معاملات پرسود اقتصادي ـ در صورت پيروي عراق از شروط سازمان ملل ـ از لغو تحريم‌هاي بين‌المللي عليه اين کشور پشتيباني مي‌كند. از سوي ديگر، به رغم متهم شدن ايران از سوي تركيه مبني بر حمايت از تندروان اسلام‌گراي ترك و اجازه دادن به كردهاي عضو پ. ك. ك به استفاده از قلمرو جمهوري اسلامي ايران (كه حتي به برخوردهاي خشونت‌آميز مرزي ميان دو كشور در ژوييه 1999 انجاميد)، ايران ترجيح مي‌دهد كه از تشديد تشنج در روابط خود با تركيه پرهيز كند. با وجود اين، گردانندگان سياست خارجي ايران، به شيوه‌اي فزاينده توجه خود را به سوي شرق ـ‌ يعني افغانستان و پاكستان ـ گسترش دادند.
بنابراين، در صورت رويارويي نظامي سوريه و تركيه؛ هرچند عمده‌ي كشورهاي عربي از دمشق پشتيباني سياسي خواهند كرد، ولي سوريه نبايستي چشم به راه كمك‌هاي خارجي باشد. زيرا همكاري تركيه و اسرائيل منجر به اين شد كه سوريه ارتباط بهتري با ارمنستان و يونان ـ يعني دو كشوري كه دشمني ديرينه و تاريخي با تركيه دارند ـ برقرار سازد؛ به‌رغم اينكه ايران ميانجي‌گر بهبود روابط اين كشورها بود، با اين وصف تا پايان دهه‌ي 90، يونان و ارمنستان (كه در پي برقراري روابط بهتر با تركيه و اسرائيل بودند) سياست‌هاي خود را تغيير دادند. درهمين حال، مصر نيز به دليل نياز مبرم به حمايت آمريكا در پيوستن به يك اتحاد ضد تركيه با محدوديت مواجه است؛ اتخاذ سياست‌هاي تندروانه و فعال در زمينه‌ي مخالفت با ساير متحدان آمريكا در منطقه، مي‌تواند اين حمايت را به خطر افكند. در واقع، قاهره از هواداري دمشق در بحران اكتبر 1998 پرهيز كرد و كوشيد نقش يك ميانجي را در پيش گيرد؛ اگرچه در عمل، مصر اين واقعيت را پذيرا شد كه هم‌سويي آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] تهديدي مستقيم عليه امنيت ملي قاهره به شمار نمي‌آيد، اما اين كشور (از آنجا كه اتحاد تركيه ـ اسرائيل توانايي مصر و هم‌پيمانانش را در منطقه كاهش مي‌دهد) خواستار ناكام‌ماندن آن است و به همين دليل مصر مي‌خواهد تركيه و اسرائيل را از آرايش امنيتي منطقه دور نگاه دارد و به جاي آن ترجيح مي‌دهد كه اين گونه روابط از لحاظ ساختاري مطلقاً عربي باشد.
اردن و روابط دوستانه‌ي تركيه و اسرائيل
پادشاهي اردن هاشمي تنها كشور عربي است كه به نظر مي‌رسد ـ به صورت غير رسمي ـ به جرگه همكاري تركيه و اسرائيل پيوسته باشد. به نظر مي‌آيد، موقعيت جغرافيايي اردن و هراس اين كشور از همسايگانش، سردمداران آن را ناگزير ساخته باشد كه همواره درانديشه‌ي اتحاد با قدرت‌هاي موجود منطقه باشند.43 وجود عناصر مشترك در مشكلات امنيتي اردن و اسرائيل براي مدت‌هاي طولاني، ايجاب كرد كه اين دو كشور به‌رغم خصومت‌هاي ديرين، به سازش با يكديگر تن در دهند. از لحاظ تاريخي هم امان و هم اورشليم [بيت‌المقدس] از پيامدهاي بي‌ثبات كننده‌ي ناشي از افراط‌گرايي عربي و ملي‌گرايي فلسطيني پيوسته در مخاطره بوده‌اند. ادعاي فلسطينيان پيرامون مالكيت سرزميني كه دولت يهود آن را متعلق به خود مي‌داند، باعث بروز يك چالش طولاني شده است. ريشه‌ي فلسطيني اكثر جمعيت اردن، وابستگي حاكمان اين كشور به نياكان هاشمي را تضعيف مي‌سازد. به‌رغم حمايت ظاهري ام‍‍ّان از آرمان فلسطينيان، اردن همچنان مسئله اين قوم را به مثابه يك تنش دروني تلقي مي‌كند كه به تحركات دقيق سياسي (چه در داخل كشور و چه در زمينه‌ي سياست خارجي) نيازمند است.
با توجه به همين گيرودار، اسرائيل خواستار اردني توانمند و پايدار است كه خود را در برابر فشارهاي وارده از سوي دو همسايه‌ي قوي‌تر يعني عراق و سوريه، نشان دهد. اين دو كشور قصد مداخله در اردن را داشتند و داعيه‌ي فتح ام‍‍ّان و استقرار نيروي نظامي خود در خاك اين كشور را در سر مي‌پرورانيدند. متقابلاً ام‍‍ّان نيز به اسرائيل از ديد وزنه‌اي تعادلي در برابر فشارهاي وارد شده از سوي كشورهاي عربي بزرگتر به اردن نگاه مي‌كرد؛ اين در حالي بود كه اردن به ديوار حايل اسرائيل در شرق، مبدل شده بود.44 بازتاب تهديدهاي اسرائيل در سپتامبر 1970 مبني‌بر بازداشتن تهاجم سوريه به اردن كه هدف از آن كمك به گروه‌هاي مسلح فلسطيني در سرنگون ساختن شاه حسين بود؛ يكي از رويدادهاي سرنوشت‌ساز براي ام‍‍ّان به شمار مي‌آيد. در اين ميان نبايد فراموش كرد كه سوريه و اردن در روزهاي پاياني سال 1980 يك رودررويي تقريباً نظامي را نيز تجربه كرده‌اند. از سوي ديگر سوء‌ظن متقابل به عنوان عنصري مهم در روابط دوجانبه ميان اين دو كشور باقي ماند كه اسرائيل و تركيه نيز در اين احساس با اردن دمساز بودند. معاهده‌ي صلح اردن ـ اسرائيل كه در سال 1994 به امضا رسيد، از يك‌سو باعث پيوندهاي مستحكم هر دو كشور با آمريكا شده است و از سوي ديگر به‌عنوان عنصري مهم در روابط حسنه ميان اردن و اسرائيل به شمار مي‌آيد.
اين حقيقت كه اردن به عنوان هواخواه غرب، براي يك دهه، روابطي دوستانه با تركيه داشت؛ پذيرش هم‌سويي تركيه و اسرائيل را در دهه‌ي 90 براي اين كشور آسان‌تر ساخت. عدنان ابوعده، سفير اردن در سازمان ملل، از تركيه به عنوان يك كشور خاورميانه‌اي نام برد و از دخالت آنكارا در مسائل منطقه‌اي استقبال كرد.45 اردن نمي‌توانست خاورميانه‌اي را كه شامل كشورهاي تركيه و اسرائيل نباشد قبول كند.46 در مقايسه با موضعي كه از سوي كشورهاي عربي گرفته شده بود، جواد عناني، وزير امورخارجه‌ي اردن، اظهار داشت: «تركيه مي‌تواند نقشي ميانجي‌گرانه و مهمي در روند صلح خاورميانه ايفا كند.»47 ملك عبداله دوم، پادشاه جديد اردن، نيز در مارس 2000 گفت: «تركيه نقش مهمي در منطقه بر عهده دارد.»48
در اين موقعيت؛ هم‌سو با رشد پيوندهاي تركيه و اسرائيل، همكاري تركيه و اردن در زمينه‌هاي نظامي نيز در دهه‌ي 90 شدت گرفت كه مي‌توان به ديدارهاي متقابل و پيوسته‌ي مقامات ارشد نظامي دو كشور، ارتباطات تلفني مستقيم پي‌گير ميان آنان، مبادله‌ي نيروهاي نظامي براي آموزش و بهره‌گيري از حريم فضاي يكديگر در جهت آموزش و انجام رزمايش‌هاي مشترك اشاره نمود.49 افزون بر اين‌كه خلبانان اردني هواپيماهاي اف ـ 16 (ساخت آمريكا)، بخشي از آموزش‌هاي خود را در تركيه مي‌گذرانند. گفتني است، سال 1998 ارتش دو كشور يك رزمايش مهم را در اردن اجرا كردند و شاه حسين نيز نشان شايستگي را به ژنرال بير به‌خاطر سهم وي در گسترش روابط ميان اردن و تركيه اعطا كرد.50 لازم به يادآوري است كه ژنرال بير نقش مهمي در همكاري‌هاي دفاعي تركيه و اسرائيل ايفا كرد.
در ميانه‌ي دهه‌ي 1990 تماس‌هاي سه‌جانبه‌ي نظامي ميان اردن، تركيه و اسرائيل آغاز شد. در ژوئن 1996 فرمانده نيروي هوايي اردن در آنكارا اظهار داشت: «كشور وي خواستار پيوستن به تمرينات نظامي تركيه و اسرائيل است».51 در پي اين روند، اردن يك ناظر براي رزمايش دريايي سه‌جانبه‌ي آمريكا، تركيه و اسرائيل در ژانويه 1998 و دسامبر 1999 اعزام كرد، با آنكه نيروهاي مخالف داخلي اردن، محافل عرب و همچنين ايران، مصرانه از آنان خواسته بودند كه از اين كار منصرف شود؛ با وجود اين اردن در مباحثات استراتژيكي دو سالانه‌اي كه در اسرائيل برگزار مي‌شد نيز شركت جست. علاوه بر اين، ارتش‌هاي تركيه، اسرائيل و اردن همچنان در سطوح گوناگون با يكديگر همكاري‌هاي فزاينده‌اي دارند. در مه 2000 ناظراني به نمايندگي از سوي ارتش اسرائيل براي حضور در يك تمرين نظامي كه طي آن واحدهاي ارتش اردن در يك نبرد آموزشي درگير شده بودند، فراخوانده شدند. همچنين نيروهاي زميني سه كشور در يك تمرين سه‌جانبه با عنوان رسمي «عمليات حافظ صلح» كه از سوي مراكز فرماندهي ارتش‌هاي آنان برگزار شده بود، شركت جستند.52
ام‍‍ّان نيز مانند آنكارا اميدوار بود كه شاهد استقرار آتش‌بارهاي متشكل از موشك‌هاي آرو (ساخت اسرائيل) باشد و همين گرايش، بر نگراني‌هاي مشترك اردن و اسرائيل در زمينه‌ي گسترش سلاح‌هاي موشكي از سوي دشمنان آنان افزود. در شرايطي كه اردن مانند تركيه درباره‌ي گردآوري اطلاعات ضد تروريستي با اسرائيل همكاري دارد و روابطي نزديك با نهادهاي دفاعي گوناگون اسرائيلي برقرار ساخته است، ام‍‍ّان و آنكارا در تلاش‌هاي خود به منظور كنترل گروه‌هاي تندرو اسلامي مورد حمايت تهران نيز به مبادله‌ي اطلاعات پرداخته‌اند.53
در همين حال، ام‍‍ّان براي كاستن از ميزان مخالفت‌هاي ابراز شده در داخل و خارج از اردن در قبال هم‌سويي ام‍‍ّان با آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس]، ترجيح داد كه پيرامون اين روابط سر و صداي چنداني راه نيندازد. اردن همچنين تلاش كرد، در گردهمايي‌هاي گوناگون با كشورهاي عربي و اسلامي از شدت انتقادات اين كشورها عليه نزديكي تركيه و اسرائيل بكاهد. در مجموع مي‌توان اذعان كرد كه به رغم نارضايتي همگاني كشورهاي عربي، پيوندهاي اردن با تركيه و اسرائيل همچنان ادامه دارد.

ادامه‌ي بازتاب‌هاي منطقه‌اي اتحاد تركيه و اسرائيل
به‌طور كلي مي‌توان گفت، روابط تركيه با اسرائيل باعث تقويت پيوندهاي آنكارا با منطقه‌ي خاورميانه شد و موضع اين كشور را در منطقه مستحكم ساخت و علاوه بر اين، از بازتاب‌هاي منطقه‌اي ديگري نيز برخوردار شد.
روابط تركيه و اسرائيل ضمن استحكام روند صلح در خاورميانه به تقويت صلح ميان اعراب و اسرائيل نيز كمك كرد و اين موضوع به مثابه پذيرش اسرائيل به عنوان يك بازيگر در صحنه‌ي منطقه‌اي (كه البته با بي‌ميلي برخي از كشورهاي عربي روبه‌رو شد) بود. اين روند تاريخي كه پس از شكست‌هاي نظامي پي‌در‌پي مصر از اسرائيل در دهه‌ي 70 آغاز شد، نخست نتيجه‌ي اين درك فزاينده از سوي رهبران عرب بود كه اسرائيل را به‌عنوان يك واقعيت مسلم نمي‌توان به آساني از آينده‌ي قابل پيش‌بيني منطقه حذف كرد.54 توان نظامي پايدار اسرائيل در زمينه‌ي سلاح‌هاي متعارف طي ده‌ها سال و همچنين امكان دسترسي به‌ جنگ‌افزارهاي هسته‌اي، واقع‌گرايي بيشتري را به اذهان سياسي اعراب تزريق كرده است كه همين موضوع به خودي خود هواخواهان درگيري‌هاي مسلحانه را به پاي ميز مذاكره كشانده است. ظهور آمريكا به‌عنوان متحد اصلي اسرائيل پيروزمند در ميدان جنگ سرد، به تقويت هر چه بيشتر اورشليم [بيت‌المقدس] (در مقابل كشورهاي عربي) منجر شد.
با اين همه، بهبود روابط اسرائيل با همسايگان عرب اين كشور را نمي توان يك روند تاريخي تعيين‌كننده به شمار آورد. رويدادها نشان داده است كه پيشرفت به آساني مي‌تواند متوقف شود و حتي در صورت تغيير معادله‌ي قدرت، روند آغاز شده امكان دارد غير قابل برگشت باشد. پيوندهاي جديد ميان آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] در پايان دهه‌ي 90 اين نكته را مورد تأكيد قرار داد كه اسرائيل از لحاظ نظامي كشوري است توانمند و نمي‌شود آن را به سادگي از روي نقشه حذف كرد.
بدون ترديد اين پيوندها به تقويت هر چه بيشتر اسرائيل به عنوان يك بازيگر توانمند منطقه‌اي انجاميده است و در صورت تداوم و پايداري اين روابط، تأثيري متعادل‌كننده بر جاه‌طلبي‌ها و مقاصد اعراب عليه اسرائيل (كه همچنان در منطقه بسيار تواناست) خواهد گذاشت. از اين‌رو روابط دوستانه‌ي آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس]، به پيش‌برد روند صلح و ثبات منطقه مي‌انجامد و سرانجام، دوستي ميان يك دولت يهود و يک دولت (مهم و) مسلمان آن هم با جمعيتي فراوان مانند تركيه، از بُعد اسلامي درگيري اعراب و اسرائيل نيز مي‌كاهد و در نتيجه همين امر بود که روابط اسرائيل با اندونزي، نيجريه، كشورهاي عربي، كشورهاي پيرامون خليج‌فارس و حوزه‌ي درياي خزر، در دهه‌ي 90، رو به بهبود نهاد. الگوي تركيه، برقراري روابط با اسرائيل را در ميان كشورهاي مسلمان خاورميانه و ديگر نقاط جهان پذيرفتني‌تر مي‌سازد.
تركيه در نزديكي حوزه‌هاي خليج‌فارس و درياي خزر كه هفتاد درصد از منابع تأييد شده‌ي نفت و بيش از چهل درصد از ذخاير گازهاي طبيعي جهان را به‌ خود اختصاص داده‌اند، قرار گرفته است.55 بخش اعظم اين منطقه سرشار از انرژي در فاصله‌ي هزار كيلومتري پايگاه اينجرليك ـ پايگاهي واقع در تركيه و مورد استفاده‌ي نيروهاي آمريكايي ـ است.56 اعزام نيرو از شرق مديترانه به بغداد، مقرون به صرفه‌تر از اعزام نيرو از عربستان است. استراتژيشمالي براي پدافند از خليج‌فارس حتي مي‌تواند به نزديكي بيشتر آمريكا، تركيه و اردن منجر شود.57 پاره‌اي از كشورهاي خليج‌فارس مانند قطر و عمان به نقش تركيه و اسرائيل در برقراري توازن در برابر عراق، ايران و عربستان سعودي اعتراضي نخواهند داشت.58
در هر صورت، حضور فزاينده‌ي تركيه در خاورميانه و پذيرش بيشتر اسرائيل به عنوان يك بازيگر پايدار در دراز مدت براي تداوم روند صلح در منطقه، راه‌حل‌هاي بيشتري پيرامون اقداماتي كه كشورهاي حوزه‌ي خليج‌فارس سال‌هاست در راستاي برقراري توازن قوا انجام داده‌اند، در اختيار آنان مي‌گذارد. اردن نيز روابط خويش را با كشورهاي عرب منطقه بهبود بخشيده و همين امر مثلث تركيه، اسرائيل و اردن را در نظر آنان پذيرفتني‌تر ساخته است.
در حالي كه هنوز اهميت واقعي منابع انرژي درياي خزر به‌طور كامل روشن نشده است، تركيه همچنان مي‌كوشد به عنصري اصلي در مسير انتقال انرژي از آسياي مرکزي به سوي جهان غرب تبديل شود. به‌ويژه آنكه آنكارا خواستار احداث خط لوله باكو ـ جيحان است كه نفت آذربايجان را به بندر جيحان واقع در كرانه‌ي درياي مديترانه در تركيه منتقل مي‌كند و همچنين در جهت احداث خط لوله‌ي گاز طبيعي ماوراي خزر كه گاز تركمنستان را مستقيماً به تركيه مي‌رساند، پافشاري مي‌كند. ناگفته نماند كه در مسير برنامه‌ريزي شده‌ي هر دو خط لوله‌ي ياد شده، مسيري در خاك روسيه در نظر گرفته نشده است. انحرافات تركيه مبني بر افزايش آمد و شد نفت‌كش‌ها در تنگه‌ي بُسفر كه با تراكم بسياري روبه‌روست، پايه‌ي استدلال منطقي براي حذف روسيه از ترتيبات اتخاذ شده در راستاي انتقال انرژي حوزه‌ي درياي خزر را تقويت مي‌كند. از آنجا كه تركيه در درجه‌ي نخست، احداث خط لوله را از لحاظ جغرافيايي، عاملي براي احراز يك موقعيت سلطه براي خود در منطقه مي‌پندارد، ملاحظات زيست محيطي و اقتصادي در درجه دوم اهميت قرار گرفته است.59
اجراي پروژه‌هاي انرژي در مقياس كلان، وابستگي جمهوري‌هاي واقع در آسياي مرکزي را به مسكو و تهران كه با طرح‌هاي آنكارا در اين زمينه مخالف هستند، کاهش مي‌دهد. منطق استراتژيكي خط لوله‌ي باكو ـ جيحان؛ اسرائيل و عوامل هواخواه اين كشور يعني آمريكا را متقاعد ساخته كه از مواضع آنكارا در واشينگتن حمايت كنند. محاسبات اقتصادي؛ گذرگاه خطوط لوله را تا حدود بسياري تعيين خواهد كرد، گرچه موقعيت سياسي حاكم بر واشينگتن نيز در اين راستا بي‌تأثير نيست.

حوزه‌ي شرق مديترانه
تركيه و اسرائيل با كشورهاي واقع در شرق مديترانه مرز مشترك دارند و همكاري استراتژيك ميان آنان بر منطقه به ويژه يونان و قبرس تأثير مي‌گذارد. يونان (كه پيرامون مسائل گوناگون، خصومتي تاريخي با تركيه دارد) نگران تقويت كشور تركيه از طريق برقراري روابط نظامي با اسرائيل است و حتي از تأييد آن خودداري كرد. يونان نيز كه به لحاظ سنتي از اعراب هواداري مي‌كند، تنها برقراري روابط كامل ديپلماتيك با اسرائيل را در دهه‌ي 90 پذيرا شد و ترجيح داد تا ارتباط نزديك‌تري با سوريه و ايران داشته باشد.60 به‌خصوص، تئودوروس پانجالوس، وزير خارجه‌ي يونان، طي سخناني در فوريه 1998، نزديكي تركيه و اسرائيل را «اتحاد ميان خلاف‌كاران و تهديدي براي منطقه» ناميد.61 وي همچنين در نشست سپتامبر 1998 وزيران امور خارجه يونان، ايران و ارمنستان كه در تهران برپا شد، ‌شركت نمود. از سوي ديگر، قبرس نيز از هم‌سويي تركيه و اسرائيل نگران بود. با وجود اين، اگرچه يونان با اين كوشش‌ها در انديشه‌ي محاصره‌ي تركيه بود، ليكن تلاش‌هايش به جايي نرسيد؛ از سوي ديگر، سوريه هم در اكتبر 1998 در برابر قدرت و اراده‌ي تركيه سر تعظيم فرود آورد و يونان و قبرس نيز از روي ترس از استقرار موشك‌هاي 300 ـ S دوري جستند.
اين دگرگوني‌ها در ميان ديگر تحولات به يك ارزيابي تازه‌ي استراتژيك در آينده انجاميد. از آنجا كه زمين‌لرزه، هم يونان و هم تركيه را به ترتيب در ماه‌هاي اوت و سپتامبر 1999 در هم كوبيد، اين دو كشور براي يكديگر كمك فرستادند و همين پيشامد، دور نويني در روابط دو كشور گشود. درك اين حقيقت كه تثبيت تركيه در اروپا منافع ملي يونان را تأمين مي‌كند، خود نويد تازه‌اي به شمار مي‌آمد كه جرج پاپاندرئو، وزير امور خارجه يونان، براي نخستين‌بار آن را پي‌گيري كرد. يونان از مخالفت طولاني خود با عضويت تركيه در اتحاديه‌ي اروپا كه تركيه را در دسامبر 1999 به عنوان نامزد رسمي عضويت در اين نهاد اعلام كرد، دست برداشت و همين امر موقعيتي به مراتب بهتر ميان دو كشور پديد آورد. در ژانويه‌ي 2000، پاپاندرئو وزير امور خارجه يونان نخستين سفر تاريخي خود را پس از 1962 به آنكارا آغاز كرد. در ژوئن 2000 ناتو يك رشته تمرينات نظامي به نام تركيب پويا در خاك يونان انجام داد كه يكي از واحدهاي متعلق به ارتش تركيه نيز براي نخستين بار در آن شركت جست.
يادآوري اين نكته بي‌مناسبت نيست كه بخشي از سياست جديد يونان در قبال تركيه، تلاش در جهت برقراري روابط بهتر با اسرائيل است. يونان در يك چرخش آشكار، با سرپيچي از سياست تاريخي مبتني بر سردي روابط خود با اسرائيل، از اورشليم [بيت‌المقدس] مي‌خواهد كه براي حفظ ثبات منطقه، دوران تازه‌اي از همكاري را با آتن از سر گيرد كه مشاركت امنيتي ميان دو كشور، پاره‌اي از اين همكاري به شمار مي‌آيد. شواهدي دال بر اين حقيقت وجود دارد كه با پذيرش روابط تركيه و اسرائيل از سوي يونان، سوءظن آتن نسبت به اهداف روابط ميان آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] جاي خود را به يك توجه پيچيده‌تر داده است.62 در مه 2000، استپانوپولوس، رييس‌جمهور يونان، طي نخستين سفر رسمي خود به اسرائيل درباره‌ي افزايش همكاري‌هاي نظامي و بهبود روابط اقتصادي و فرهنگي ميان آتن و اورشليم [بيت‌المقدس] اظهار اميدواري كرد.63 همچنين، پاپاندرئو، وزير خارجه، يونان حتي ايجاد يك مثلث استراتژيكي شامل يونان، اسرائيل و تركيه را منتفي ندانست.64
آينده‌ي همكاري يونان، تركيه و اسرائيل (حتي اگر اين همكاري از يك ماهيت دو به دو برخوردار باشد) به ناتو كمك مي‌كند كه گستره‌ي نفوذ خود را به حوزه‌ي شرق مديترانه ـ يعني ناحيه‌اي كه سازمان ياد شده بدان دلبستگي فزاينده‌اي پيدا كرده است ـ توسعه دهد. 65
بنابراين، روشن است كه اسرائيل از افزايش نقش ناتو در حوزه‌ي مديترانه سود مي‌برد، ضمن اينكه اسرائيل به توافق تركيه و يونان بر سر قبرس نيز علاقه‌مند است، زيرا اين تحول مي‌تواند منجر به عضويت قبرس در اتحاديه‌ي اروپا، (احتمالاً) ناتو و نزديك‌تر شدن اروپا به اسرائيل شود.66

تأثير روابط تركيه و اسرائيل بر منافع آينده‌ي ايالات متحده در منطقه
آمريكا در آغاز همكاري‌هاي فزاينده‌ي تركيه و اسرائيل نقشي نداشت. همان‌گونه كه ژنرال بير به درستي خاطر نشان ساخت که «آغاز روابط دوستانه ميان آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس]، دستاورد ابتكار رهبري تركيه بود.»67 با وجود اين، سياست‌گذاران آمريكايي، اين نزديكي را جذاب يافتند. در حالي كه جهان عرب در فوريه 1996 نگراني خود را از امضاي موافقت‌نامه‌‌ي نظامي ميان تركيه و اسرائيل ابراز داشت، آمريكا از اين همكاري به‌عنوان «ابزاري سودمند در جهان براي حفظ ثبات منطقه و تقويت امنيت منطقه» استقبال كرد.68 در ماه مه 1997، وزارت امور خارجه‌ي آمريكا از پيوندهاي اسرائيل و تركيه به عنوان يكي از «اهداف استراتژيك» واشينگتن نام برد و اعلام کرد: «چنانچه اين همكاري، خوشايند پاره‌اي از كشورهاي عربي نباشد، بسيار بد است.»69
تركيه و اسرائيل توان‌مندترين و پايدارترين متحدان مورد اطمينان آمريكا در خاورميانه به شمار مي‌روند و همكاري آنان منافع استراتژيكي واشينگتن همچون مهار ايران و عراق و همينطور جلوگيري از گرايش اردن به جهان غرب را تأمين مي‌كند؛ ضمن اينكه تركيه، اسرائيل و اردن چه به‌طور جداگانه و چه با يكديگر در جلوگيري از تجاوز به كشور همسايه‌ي خود پاي‌بند هستند و اين هدفي است كه آمريكا همواره در صدد دست‌يابي به آن است.
نبايد ناديده بپنداريم كه هم‌سويي تازه‌ي آنكارا و اورشليم [بيت‌المقدس] امكاناتي را نيز براي همكاري‌هاي گسترده‌تر منطقه‌اي پيرامون موضوعات استراتژيكي از جمله استقرار يك سپر محافظ در برابر موشك‌هاي دوربرد فراهم مي‌آورد.70 از اين‌رو ويليام كوهن، وزير دفاع آمريكا ضمن تأكيد بر ضرورت برقراري همكاري بيشتر ميان اسرائيل، تركيه و اردن تصريح كرد كه گفتگو درباره‌ي بالابردن سطح آرايش امنيتي منطقه را ادامه خواهد داد.71
پيوندهاي تركيه ـ اسرائيل و لابي اين كشور در واشينگتن، فشارهاي داخلي در آمريكا را به‌خاطر حمايت اين كشور از تركيه محدود ساخته است. افزون بر اين، در صورت تصويب قانوني در كنگره‌ي آمريكا مبني بر ممنوعيت ارسال سلاح‌هاي آمريكايي به تركيه، اين كشور مي‌تواند توانايي‌هاي نظامي خود را با تجهيزات ساخت اسرائيل افزايش دهد. جنگ‌افزارهاي اسرائيلي، سازگاري بسياري با سلاح‌هاي آمريكايي دارد و بخشي از آن با بهره‌گيري از فناوري آمريكايي ساخته شده است. روابط دوستانه ميان تركيه و اسرائيل كه در پايان دادن به انزواي منطقه‌اي سهيم بود، به نوبه‌ي خود پشتيباني آمريكا از اسرائيل را به لحاظ منطقه‌اي آسان‌تر ساخت.
آمريكا، بالقوه مي‌توانست قابليت‌هاي نظامي تركيه و اسرائيل را براي اجراي يك ديپلماسي زور عليه ايران، عراق و سوريه افزايش دهد. با وجود اين، گرايش مشترك اسرائيل و تركيه به درگير نشدن در چالش‌هايي كه ارتباطي مستقيم با نگراني‌هاي امنيتي آنان ندارد، مي‌تواند مبنايي براي تدوين يك ساختار نوين امنيتي به سرپرستي آمريكا باشد. تاكنون، هر دو كشور به‌ويژه اسرائيل براي ايفاي نقش ژاندارمي منطقه (در صورت پشتيباني واشينگتن) آمادگي نداشته‌اند. علاوه بر اين، با وجود آنكه تركيه و اسرائيل ممكن است تغيير در سمت و سوهايشان را با هدف بهبود موضع خود در واشينگتن مد نظر قرار دهند، حمايت داخلي از چنين موضعي هنوز به اندازه كافي توان‌مند نيست.
آمريكا نيز به روش مشابه، تمايلي به اتخاذ چنين استراتژي ندارد. واشينگتن از نزديكي تركيه به اسرائيل در راستاي وارد كردن فشار بر سوريه به منظور اتخاذ يك موضع آشتي‌جويانه‌تر در مذاكرات صلح با اسرائيل و توقف حمايت از تروريسم و يا عقب‌نشيني از لبنان بهره‌اي نجست.
يكي از دلايل عمده‌ي اين روند آن است كه واشينگتن در كشورهايي نظير مصر و عربستان سعودي منافع مهمي دارد و اين دو كشور از روابط دوستانه‌ي تركيه و اسرائيل به شدت ناراحت و مظنون هستند و نمي‌خواهند بيش از اين احساسات ضد آمريكايي در ميان اعراب برانگيخته شود.72 با اين وصف، آمريكا هنوز داراي راه‌كار غيرمستقيم و متفاوتي براي برخورد در موقعيت‌هاي بحراني است.
روابط دوستانه ميان اسرائيل و تركيه مي‌تواند حركت اقتصاد منطقه‌اي را به سوي مردم‌سالاري و ليبراليسم سوق دهد و اين دو هدفي است كه آمريكا از آنها جانب‌داري مي‌كند. تركيه و اسرائيل از دخالت در امور داخلي همسايگانشان پرهيز مي‌كنند و از اين موضوع نيز كاملاً آگاه هستند كه براي فراهم‌شدن اوضاع اجتماعي، سياسي لازم براي تشكيل رژيم‌هاي دموكراتيك نيازمند زمان هستند؛ با وجود اين، موفقيت اين دو كشور در دست‌يابي به آزادي و رونق اقتصادي به مراتب بيشتر از هر كشور ديگري در خاورميانه است و پيوسته يادآور اين حقيقت است كه مردم‌سالاري تنها منحصر به اروپاي باختري و آمريكاي شمالي نيست و همين روند، ما را اميدوار مي‌كند كه تجربه‌ي تركيه و اسرائيل درسي براي همسايگان آنان باشد.

نتيجه‌گيري
روابط دوستانه ميان تركيه و اسرائيل، به صورت استراتژيكي درآمده، باعث نگراني‌هاي بسياري در منطقه شده است. به رغم بهبود روابط اسرائيل با همسايگانش، اين كشور هنوز به‌طور كامل در منطقه پذيرفته نشده است و به تركيه (به دليل گذشته‌ي استعماريش) با بي اعتمادي قابل ملاحظه‌اي نگريسته مي‌شود. كشورهاي عربي و ايران نيز به جهت‌گيري‌هاي تركيه و اسرائيل به ديده ترديد مي‌نگرند.
با اين همه، هم‌سويي تركيه و اسرائيل بي‌آنكه عملاً هزينه‌اي براي آنها در بر داشته باشد، موفقيت بسياري نصيب دو كشور ساخته است. از اين‌رو، اردن نيز به اين همكاري استراتژيكي پيوست و اگرچه پيامدهاي آن همكاري به دليل جهت‌گيري فعلي شركت‌كنندگان آن محدود است، ليكن سوريه نيز نخواهد توانست يك اتحاد متقابل (كه در هر حال اتحاد‌ي ضد آمريكايي است) را در برابر اتحاد تركيه و اسرائيل تشكيل دهد.
در مجموع، از يك سو روابط پيچيده و تو در توي استراتژيكي تركيه ـ اسرائيل و بازتاب‌هاي منطقه‌اي آن، موضع آمريكا را در منطقه تقويت مي‌سازد و از سوي ديگر، همكاري استراتژيكي اين دو كشور در راستاي پيروي از يك استراتژي منطقه‌اي استوارتر، دست آمريكا را در مصاف با امنيت انرژي و درگيري با سلاح‌هاي كشتار همگاني در منطقه باز مي‌گذارد.
پي‌نوشت‌ها:
مقاله‌ي حاضر شامل بخش‌هايي است از كتاب متعلق به نويسنده با عنوان «روابط دوستانه‌ي تركيه ـ اسرائيل» (Turkish-Israeli Entente). اين كتاب قرار است از سوي مؤسسه‌ي مطالعات مديترانه‌اي وابسته به كينگز كالج لندن به چاپ برسد
1. براي كسب اطلاعات بيشتر درباره‌ي روابط تركيه و اسرائيل رجوع كنيد به:
AmikamNachmani, "The Remarkable Turkish-Israeli Tie," Middle East Quarterly, vol. 5, no. 2, June 1988, pp. 19-30; Neil Lochery, "Israel and Turkey: Deepening Ties and Strategic Implications, 1995-98," Israel Affairs, vol. 5, no. 1 (Autumn 1998), pp. 45-62; EfraimInbar, The Turkish-Israeli Entente (London: King's College Mediterranean Studies, forthcoming).
2. EfraimInbar, 'The Strategic Glue in the Israeli-Turkish Alignment', in Barry Rubin and Kemal Kirisci, eds., Turkey in World Politics: An Emerging Multiregional Power (Boulder: Lynne Rienner, 2001); Inbar, The Turkish-Israeli Entente, chapter 2.
3. EfraimInbar, 'Contours of Israel's New Strategic Thinking', Political Science Quarterly, vol. 111, no. 1, Spring 1996, pp. 42-45; Ahmed Hashim, 'The State, Society and the Evolution of Warfare in the Middle East: The Rise of Strategic Deterrence?', Washington Quarterly, vol. 18, no. 4, Autumn 1995, pp. 54-55; Ali L. Karaosmanoglu, 'The Evolution of the National Security Culture in Turkey', Journal of International Affairs, vol. 54, no. 1, Fall 2000, pp. 199-201.
4. YairEvron, 'Gulf Crisis and War: Regional Rules of the Game and Policy and Theoretical Implications', Security Studies, vol. 4, no. 1 (Autumn 1994), p. 125.
5. براي مقايسه‌ي توجهات متفاوت در قبال سياست‌هاي بين‌المللي خاورميانه نگاه كنيد به:
Stephen M. Walt, The Origins of Alliances (Ithaca, NY: Cornell University Press, 1987); and Michael N. Barnett, 'Identity and Alliances in the Middle East', in Peter Katzenstein (ed.), The Culture of National Security: Norms and Identity in World Politics (New York, NY: Columbia University Press, 1996), pp. 400-47.
6. Shimon Peres, The New Middle East (New York, NY: Henry Holt, 1993). His notion of an economically integrated region was generally seen as a variant of Israeli plans to dominate the Middle East. See Michael N. Barnett, Dialogues in Arab Politics: Negotiations in Regional Order (New York, NY: Columbia University Press, 1998), pp. 229-31.
7. Newspot (the official organ of the Turkish Ministry of Foreign Affairs), 18 November 1993.
8. 'We Have Done a Lot', Newsweek, 11 August 1997.
9. IlnurCevik, 'Interview with the Israeli PM', Turkish Daily News, 3 September 1998.
10. Near East Report, 26 January 1998, p. 6.
11. Balancing threats as main reason for alliance formation was suggested by Walt, The Origins of Alliances, while the preservation of the status as a rationale in creating alliances was noted by Randall L. Schweller, 'Bandwagoning for Profit: Bringing the Revisionist State Back In', International Security, vol. 19, no. 1 (Summer 1994), p. 79.
12. EfraimInbar and Shmuel Sandler, 'The Risks of Palestinian Statehood', Survival, vol. 39, no. 2, Summer 1997, pp. 23-41.
13. EfraimInbar and Shmuel Sandler, 'Israeli Deterrence Strategy Revisited', Security Studies, vol. 3, no. 2 (Winter 1993/94), pp. 330-58.
14. Ha'aretz, 13 June 2000, p. A3.
15. CevikBir, 'Reflections on Turkish-Israeli Relations and Turkish Security', Policywatch, no. 422, 5 November 1999, p. 1.
16. مصاحبه با مقامات قبرسي، خلبانان ترك كه در اسرائيل آموزش ديده بودند مظنون به تمرين درباره چگونگي حمله به محل استقرار موشك‌هاي سام قبرسي بودند. در نوامبر 1998 دو مأمور موساد همراه با تجهيزات جاسوسي در قبرس دستگير شدند و همين حادثه به شايعه‌ي كمك‌هاي اسرائيل به تركيه دامن زد.
17. For Israeli attitudes toward use of force, see Inbar, 'Contours of Israel's New Strategic Thinking', pp. 51-57.
18. Ely Karmon, 'A Solution to Syrian Terrorism', Middle East Quarterly, vol. 6, no. 2, (June 1999), pp. 23-32.
19. Bruce Maddy-Weitzman, 'Inter-Arab Relations', in Bruce Maddy-Weitzman (ed.), Middle East Contemporary Survey (MECS) 1996 (Boulder, Colorado: Westview, 1998), p. 78. For Arab attitudes toward Turkish-Israeli relations, see OfraBengio and GencerOzcan, 'Old Grievances, New Fears: Arab Perceptions of Turkey and Its Alignment with Israel', Middle Eastern Studies, forthcoming; see also Nadia E El Shazly, 'Arab Anger at New Axis', The World Today, vol. 55, no. 1 (January 1999), pp. 25-27.
20. See BBC Summary of World Broadcasts (SWB), ME/2582 MED/7, 10 April 1996; Syrian Times, 7 May 1997; SWB, ME/3112 MED/17, 30 December 1997; SWB, ME/3335 MED/15, 18 September 1998; Ha’aretz, 13 September, 1999, p. A3. The Arab League also condemned Turkish incursions into Northern Iraq to chase PKK terrorists. See Daily Report, FBIS-NES-95-058, 27 March 1995, p.2.
21. Bengio and Ozcan, 'Old Grievances, New Fears: Arab Perceptions of Turkey and Its Alignment with Israel'.
22. Ibid.
23. MoustafaKamel Mohamed, 'Turkey. Capabilities, Trends and Role', Strategic Papers (Cairo: Center for Political and Strategic Studies, 1996), p. 28.
24. Ha’aretz, 30 April 1996.
25. Ha’aretz, 3 June 1997.
26. SWB, ME/3138 MED/25, 30 January 1998.
27. Jerusalem Post, 7 January 1998.
28. SWB, ME/2927 MED/7 24 May 1997; ME/3352 MED/3-4, 8 October 1998.
29. Abdel Monem Said Aly, 'Egypt-US Relations and Egyptian Foreign Policy', Policywatch, No. 448, 24 March 2000, p. 2.
30. Syria Times, 15 January 1998.
31. See James Bruce, 'Alliance with Turkey Inflames Old Foes', Jane’s Defence Weekly, 19 June 1996.
32. Defense News, 8-14 September 1997.
33. For the tensions between the two states, see Fawaz A. Gerges, “Egyptian-Israeli Relations Turn Sour,” Foreign Affairs, vol. 74, no.3, May/June 1995, pp. 69-78.
34. Turkish Probe, 11 January 1998, p. 2.
35. SWB, ME/3337 MED/8, 21 September 1998.
36. Turkish Daily News, 15 April 1996.
37. SWB, ME/3112 MED/3, 30 December 1997; Jerusalem Post, 7 January 1998. The 'Great Satan' epitaph was reserved for the US.
38. SWB, ME/3332 MED/2, 15 September 1998.
39. For this forum, see Bruce Maddy Weitzman and Joseph Kostiner, 'The Damascus Declaration: An Arab Attempt at Regional Security', in EfraimInbar (ed.), Regional Security Regimes: Israel and Its Neighbors (Albany: State University of New York Press, 1995), pp. 107-26.
40. 'Turkish-Israeli Links Criticized', Jane’s Defence Weekly, 2 July 1997.
41. EyalZisser, 'Hafiz al-Asad Discovers Islam', Middle East Quarterly, vol. 6, no. 1 (March 1999), pp. 49-56.
42. For the relations between the two countries, see Hussein J. Agha and Ahmad S. Khalidi, Syria and Iran: Rivalry and Co-operation (London: RIIA/Pinter, 1995); AnoushivaranEhteshami and Raymond A. Hinnebusch, Syria and Iran: Middle Powers in a Penetrated System (London: Routledge, 1997).
43. Asher Susser, Jordan as a Pivotal State (WashingtonDC: Washington Institute, 2000), pp. 37-44.
44. Susser, Jordan as a Pivotal State, pp. 69-70; See also Walt, The Origins of Alliances, p. 205.
45. Quoted in George E. Gruen, 'Turkey and the Middle East after Oslo I', in Robert O. Freedman (ed.), The Middle East and the Peace Process.
The Impact of the Oslo Accords (Gainesville, FL: University Press of Florida), p. 197.
46. KhairiJanbek, 'A Jordanian View', Perceptions, vol. 3, no. 3, September-November 1998, pp. 131-32. The author served as press advisor to the Crown Prince of Jordan.
47. Turkish Probe, 8 March 1998, p. 7.
48. Newspot, no. 20, March-April 2000, p. 15.
49. Turkish Daily News, 15 September 1998, p. 2.
50. Turkish Probe, 26 April 1998, p. 2.
51. Turkish Daily News, 28 June 1996, p. 1.
52. Ha’aretz, 5 November 1999, p. B5.
53. Private communications.
54. Barry Rubin, 'The Arab-Israeli Conflict is Over', Middle East Quarterly vol. 3, no. 4 (September 1996), pp. 3-13; AvrahamSela, The Decline of the Arab-Israeli Conflict. Middle East Politics and the Quest for Regional Order (Albany: SUNY Press, 1998); EfraimInbar, 'Arab-Israeli Coexistence: The Causes, Achievements and Limitations', Israel Affairs, vol. 6, nos. 3&4, (Summer 2000), pp. 256-70.
55. This term was coined by Geofrey Kemp and Robert Harkavy, Strategic Geography and the Changing Middle East (Washington, DC: Carnegie Endowment for International Peace and Brookings Institution Press, 1997), p. 113.
56. ZalmayKhalilzad, 'A Strategic Plan for Western-Turkish Relations', in ZalmayKhalilzad, Ian Lesser and F. Stephen Larabee, The Future of Turkish-Western Relations (Santa Monica, CA: Rand, 2000), pp. 82-86.
57. See ZalmayKhalilzad et al., The Implications of the Posible End of the Arab-Israeli Conflict for Gulf Security (Santa Monica: RAND, 1997).
58. Private communications.
59. Laurent Ruseckas, 'Turkey and Eurasia: Opportunities and Risks in the Caspian Pipeline Derby', Journal of International Affairs, vol. 54, no. 1, pp. 225-26. See also Brent Sasley, 'Turkey's Energy Politics in the Post-Cold War Era', MERIA, vol.2, no. 4 (December 1998).
60. يونان از اجراي موافقت‌نامه‌ي نظامي دسامبر 1994 خود با اسرائيل كه هر دو كشور طبق آن ملزم به همكاري در زمينه‌هاي گوناگون شده بودند، خودداري كرد.
61. Christian Science Monitor, 3 March 1998.
62. See interview with Greek Defense Minister AkisTzohatzopulos, Jerusalem Post, 12 October 1999, p. 1.
63. Jerusalem Post, 17 May 2000, p. 13.
64. Ha’aretz, 15 May 2000, p. B4.
65. Ian O. Lesser, Turkey: In Search of a Post-Cold War Role (Santa Monica: RAND, 1988), p. 93.
66. EfraimInbar and Shmuel Sandler, 'Security in the Eastern Mediterranean: The Imperative for Co-operation among Cyprus, Greece, Israel and Turkey' Middle East Quarterly, vol. 8, no. 1 (March 2001).
67. CevikBir, 'Reflections on Turkish-Israeli Relations and Turkish Security', Policywatch, no. 422, 5 November 1999, p. 1.
68. Turkish Daily News, 11 April 1996.
69. Quoted in Hillel Kuttler, 'U.S. Backs Israeli-Turkish Co-operation', Jerusalem Post, 11 May 1997.
70. Ian O. Lesser, 'Western Interests in a Changing Turkey', in Khalilzad, Lesser, Larabee, the Future of Turkish-Western Relations, pp. 66-67
71. Jerusalem Post, 3 April 2000, p. 4.
72. Dov Waxman, 'Turkey and Israel: A New Balance of Power in the Middle East', Washington Quarterly, vol. 22, no. 1 (Winter 1999), p. 31.