طرحهايي براي اسرائيل در قرن هفدهم و هجدهم

بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهده‌دار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكل‌گيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
برخي از كتابها و رساله‌هايي كه در قرون هفدهم و هجدهم بيشتر مطالب آنها به تفسير كتاب مقدس اختصاص دارد.
به پذيرش مجدد يهوديان به انگليس نيز در برخي از محافل اين كشور با گرايشهاي گزينش‌گرايانه ارتباط داده مي‌شد.
هرچند اين مطالب از سوي تاريخ‌سازان صهيونيسم عجيب و غيرعادي به نظر مي‌رسد ولي از آنجا كه نكاتي را در خود سرزمين موعود و جمع شدن يهوديان در سرزمين فلسطين بيان مي‌كنند به‌زعم صهيونيست‌ها افراد پارسا و از خودگذشته‌اي هستند ناهوم سوكولف، مورخ صهيونيستي در مقاله‌اي اين اظهارات و نوشته‌ها را جمع‌آوري كرده و آن را مستنداتي براي تشكيل اسراييل برمي‌شمارد. او مقاله خود را چنين آغاز مي‌نمايد:
دكتر جان جورتين   (1770-1698) مورخ و منتقد امور مربوط به كليسا و مؤلف كتاب زندگينامه اراسموس   كه در فاصله سالهاي 60-1758 در لندن به چاپ رسيد.  
با نوشتن كتابهاي مختلف درباره مسائل مربوط به قوم يهود به اين نتيجه رسيد كه ادامه حيات اين قوم كه مشتقات و مصائب طولاني و بي‌سابقه‌اي را پشت سر گذاشته است، انسان را به اين فكر مي‌اندازد كه خداوند آنها را براي منظور و هدف والايي حفظ كرده است.
توماس نيوتن   (1782-1704) اسقف شهر بريستول   (1761) و از روحانيان با نفوذ عصر خود، در دفاع از بازگشت قوم بني‌اسرائيل به سرزمين خود، گوي سبقت را از هر يهودي ملي‌گرايي ربوده است. وي بر اين عقيده بود كه يهوديان در شهر و كشور زادگاه خود استقرار خواهند يافت. وي در عين حال بر شأن و منزلت و لزوم ممتاز بودن يهوديان در سراسر جهان تأكيد ورزيد، و تعصب و پيشداوري ضد يهودي را محكوم كرده است.
به چشم خود مي‌بينيم كه تمامي امپراطوريهاي بزرگ كه به «امت خداوند» ظلم و ستم روا داشته‌اند، ويران شده‌اند چون با مشيت و خواست خداوند به ستيز پرداخته و از درك اين نكته عاجز بوده‌اند. آنها تنها در پي ارضاي غرور و جاه‌طلبي، ستمگري و انتقادجويي بوده‌اند. حال كه سرنوشت دشمنان و سركوب‌كنندگان يهوديان، تباهي و ويراني بوده است، بگذار تا تباهي آنان درس عبرتي براي كساني باشد كه در هر زمان و هر فرصتي بلوائي به راه مي‌اندازند و يهوديان را سركوب مي‌كنند.
ادوارد كينگ   (1807-1725) نويسنده كتابهاي گوناگون و رساله‌نويس انگليسي ازجمله پيشگامان سرسخت افكار روشنفكرانه مذهبي زمان خود بود. انديشه‌هايي كه از ديدگاه مؤمنان اصول‌گرا و افراطي تلقي مي‌شد. وي در يكي از آثار خود تحت عنوان «گفتاري در باب پيشگوئيها»   كه در نهايت ايمان و اشتياق
نوشته شده است و عبارتهاي زيباي آن قلب و روح هر خواننده‌اي را مجذوب خود مي‌كند، بر يك نكته خاص تأكيد دارد و آن بازگشت يهوديان «به عنوان يهودي» به سرزمين مقدس است.
ساموئل هورسلي   (1806-1733) اسقف شهر روچستر   (1802-1793) و
اسقف كليساي «سنت اسپاش»   (1806-1802)، كتاب «گفتاري در باب  
پيشگوئيها» اثر ادوارد كينگ را چنان داراي اهميت يافت كه در نامه‌اي به ادوارد كينگ به برخي از مسائل عنوان شده از سوي وي پاسخ داد.
ساموئل هورسلي خطاب به ادوارد كينگ نوشت «با شما هم عقيده‌ام»، «برخي از عبارتها به ويژه در كتاب زكرياي نبي به روشني به اسكان يهوديان در سرزمين مقدس اشاره دارد... و اين نكته‌اي است كه من آن را مي‌پذيرم...»
اين دعوت با استقبال فوري روبرو نشد اما به هر حال ايده سياسي مربوط به بازگشت قوم بني‌اسرائيل به سرزمين مقدّس در دوره‌هاي مختلف، بارها در انگليس و كشورهاي انگليسي زبان و ديگر كشورها، مطرح شد.
تلاشهاي اوليّه براي ايجاد مهاجرنشينهاي خود مختار يهودي در دورانهاي اوليه تاريخ آمريكا به معني واقعي كلمه جنبه صهيونيستي نداشت اما از منظر صهيونيستي، اين تلاشها خالي از فايده هم نبود.
در سال 1621، از سوي شركت هلندي هند غربي   قطعه زميني در جزيره كوراكائو   به جوزف (يوسف) نونفردافونسكا   داده شد تا در آنجا مهاجرنشين يهودي تأسيس كند. لكن اين طرح شكست خورد.
در سال 1654 يهودياني كه از برزيل گريخته بودند، طرحي براي اسكان خود در سورينام (در آمريكاي لاتين) كه در آن زمان مستعمره انگليس بود تهيه كردند. از اين طرح به عنوان امتيازهاي اعطاء شده به يهوديان براي عزيمت به «وايلد كاست » ياد مي‌شود.
شركت هند غربي فرانسه   در سال 1659 به ديويد ناسي   از يهوديان پرتغال، اجازه داد تا در كاين   (مركز گويان فرانسه  ) يك مهاجرنشين يهودي تأسيس كند.
بعدها طرحهاي جالب‌تري براي اسكان يهوديان ارائه شد. براي نمونه، در سال1749 مارشال دوساكس   به اين فكر افتاد كه يك كشور يهودي‌نشين در آمريكاي جنوبي تأسيس كند و خود پادشاه آن كشور باشد. ماركس جي‌كوهلر   در كتاب خود به نام «طرحهاي اوليه صهيونيستي در آمريكا مي‌نويسد»   از طرح مارشال دوساكس در زمينه تأسيس كشور يهودي‌نشين اطلاعات اندكي برجاي مانده است و حتي نمي‌توان گفت كه آيا وي قبل از مرگ خود اين طرح را رها كرده بود يا خير...»
همسر فرمانده نظامي انسپاك   (منطقه‌اي در هلند) در شرح داستان‌هاي خنده‌آور خود مي‌گويد «همسرش كه روياي پادشاهي در سر مي‌پروراند: با نگاهي به اطراف متوجه شد كه تمامي تختهاي سلطنت اشغال شده‌اند. وي سپس توجه خود را معطوف ملتي كرد كه در خلال هفده قرن گذشته نه پادشاهي داشته و نه كشوري، ملتي كه همه جا پراكنده بود، و در همه جا بيگانه است... اين طرح عجيب، مدت زيادي ذهن وي را به خود مشغول كرد. معلوم نيست كه يهوديان تا چه اندازه با فرمانده نظامي انسپاك همكاري كرده‌اند يا مذاكره بين آنها به كجا انجاميده است. در ضمن طرحي را كه وي در پي اجراي آن بود هرگز جامه عمل نپوشيد اما اين طرح در آن زمان شهرت فراواني پيدا كرد و دوستانش در اين باره وي را دست مي‌انداختند»
جان پرسوال   (1770-1711) كُنت اگمونت   كه از مردان نادر عصر خود به
شمار مي‌رفت، بر آن بود تا يهوديان را گرد آورد و خود را پادشاه آنان كنند.
اندكي پس از تصويب قانون اساسي ايالت پنسيلوانيا   در 28 سپتامبر 1776 يك يهودي آلماني كه نام و اقامتگاه او مشخص نيست در نامه‌اي به رئيس كنگره قاره‌اي   نوشت...
«تعدادي از يهوديان آلماني قصد دارند تا در آمريكا سكونت اختيار كنند... رياست محترم كنگره لطفآ نظر خود را در اين باره اعلام فرمايند.»
 
ادوارد كينگ   (1837-1795) ويس كنت كينگز برو  ، پسر ارشد جرج،  
 
 
اريل سوم كينگزتون   (1839-1771) با دقت به تدوين، چاپ و انتشار يك اثر  
ارزشمند، تحت عنوان آثار باستاني مكزيك   در 9 جلد قطع رحلي و 60 صفحه از جلد 10 اين مجموعه در فاصله سالهاي  1848-1830 در لندن مبادرت كرد، و پانوشتهاي بسياري بر آن افزود. در اين مجموعه ادوارد كينگ از انديشه تأسيس مهاجرنشين يهوديان در مكزيك سخن به ميان آورده است.
در اينجا لازم است تا به يك آمريكايي بزرگ كه بدون ترديد تحت تأثير پاك‌ديني انگليسي قرار داشته و همان بلند نظري پاك‌دينان را نسبت به يهوديان از خود نشان داده است اشاره كنيم. اين شخص جان آدامز   (1825-1735) دومين رئيس جمهوري آمريكا و از ميهن‌پرستان نامدار انقلاب بود. وي يكي از پرشورترين مدافعان انديشه صهيونيستي بود. جان ادامز در نامه‌اي به سرگرد مردخاي مانوئل (1851-1785) مي‌نويسد: «جدآ آرزو دارم تا يهوديان بار ديگر به عنوان يك ملت مستقل در يهوديه (بخش جنوبي فلسطين) مستقر شوند چون بر اين باورم كه فرهيخته‌ترين افراد اين قوم در پيشرفت و شكوفايي فلسفه دوران خود نقش داشته‌اند و در صورت دستيابي به يك حكومت مستقل و پايان گرفتن تعقيب و آزار، به زودي برخي از خصلتهاي ناخوشايند و نامتعارف خود را كنار خواهند گذاشت...» اما براي آنكه تصور نكنند كه وي خواهان بازگشت يهوديان به فلسطين است تا آنها را از آمريكا دور نگه دارد يا اينكه خواستار محدود شدن حقوق آنان در آمريكاست مي‌افزايد: «آرزو مي‌كنم كه ملت يهود از تمامي امتيازهاي شهروندي در تمامي نقاط جهان بهره‌مند شود. اين كشور (آمريكا) اقدامات زيادي در اين زمينه به عمل آورده است و من خواهان اقدامات بيشتر و از ميان بردن افكار تنگ‌نظرانه در زمينه مذهب، حكومت و تجارت هستم».