گام آخر بوش و رایس براى تثبیت موقعیت اسرائیل

این هسته جدید در مجموع با وعده و انگیزه جبران شکست هاى دوران ریاست اولمرت آمده اند. به همین دلیل مواضعى تند در قبال مسائل خاورمیانه و جهان ابراز مى کنند. اما شاید جالب ترین بخش سیاست گروه جدید رهبران اسرائیل نگاه آنان به آمریکا باشد. باراک و نتانیاهو عملکرد بوش را در ضعفى که پس از جنگ 33 روزه گریبانگیر اسرائیل شد مقصر خوانده اند. درست به همین علت بود که باراک در سخنانى درآستانه مأموریت اخیر رایس درخاورمیانه اعلام کرد که تل آویو در پیشبرد نقشه هایش منتظر آمریکا نخواهد ماند. به این ترتیب اسرائیلى ها مرحله جدیدى از فشارهاى سیاسى خود را متوجه کاخ سفید کرده اند تا جورج بوش و خانم رایس اجلاس جهانى و پرهزینه خاورمیانه را به سمت تأمین خواسته هاى این رژیم سوق دهند. رایس بى اعتنا به وضع بحرانى خاورمیانه پس از مذاکره با تل آویو سناریو « اسلو » را براى اجلاس ماه نوامبر نوشته و همین اعراب را نگران کرده است .
این تلاش کارگزاران تل آویو سفر اخیر رایس به منطقه را تحت الشعاع قرارداد و موجب شد که حتى رسانه هاى آمریکا با نگاهى نقادانه سیر مناسبات تبعیض آمیز آمریکا با دو جبهه عربى و اسرائیلى را بنگرند.
کریس هجز، رئیس دفتر سابق نیویورک تایمز در خاورمیانه که کتاب اخیرش با نام «جنگ، عاملى که به آمریکا معنى میدهد»جنجال زیادى را به پا کرد، از جمله این افراد بوده که نقدهاى صریحى نسبت به روند تازه داد وستد آمریکا واسرائیل وارد کرد.
این منتقد تحلیل خودرا با نگاهى به چند اتفاق جالب در سیر تاریخى مناسبات دو طرف آغاز مى کند تا مخاطبان نیویورک تایمز عمق همپیمانى سران دو بازیگر خاورمیانه را دریابند. او مى نویسد : اسرائیل در نیمه شب 14 مه 1948 موجودیت خود را اعلام کرد و آمریکا 11 دقیقه پس از این اعلام موجودیت، آن را به رسمیت شناخت. از آن زمان تاکنون آمریکا و اسرائیل در پروسه تصمیمات خاورمیانه از هم جدا نیفتاده اند. در آغاز این رابطه واشنگتن قادر بود که یک عامل مؤثر تعدیل کننده باشد. چنان که ژنرال آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا پس از اشغال غزه توسط اسرائیل با عصبانیت خواستار خروج آن ها شد. اماجنگنده هاى اسرائیلى در جریان جنگ شش روزه، ناو آمریکایى «یو اس اس لیبرتى» را بمباران کردند.
این ناو که بیرق آمریکا روى عرشه آن در اهتراز بود و در 15 مایلى ساحل اسرائیل قرار داشت، در حال رهگیرى ارتباطات تاکتیکى و استراتژیک دو طرف بود. حملات اسرائیل به کشته شدن 34 و زخمى شدن 171 ملوان آمریکایى انجامید. این حملات عمدى باعث شد که حمایت واشنگتن از اسرائیل براى مدتى قطع شود. اما با گذشت زمان مشخص شد که چنین تنش هایى میان دو شریک لحظه اى هستند و بزودى با لابى گرى پیچیده و روز افزون اسرائیلى ها که تحت حمایت هاى مالى فراوان صورت مى گرفت ، از بین رفتند.
بدون تردید اسرائیل از اتحاد تاریخى با آمریکا منافع عظیمى به چنگ آورده است. اسرائیل تاکنون بیش از 140 میلیارد دلار کمک اقتصادى و نظامى مستقیم از آمریکا دریافت کرده است. این دولت سالیانه حدود 3 میلیارد دلار کمک مستقیم از آمریکا دریافت مى کند که حدوداً معادل یک پنجم بودجه کمک هاى خارجى آمریکا است. اگرچه در بیشتر بسته هاى کمک خارجى آمریکا قید شده که خرید نظامى مرتبط با این کمک باید در آمریکا ساخته شده باشد، ولى به اسرائیل اجازه داده شده که حدود 25 درصد کمک دریافتى را صرف کمک مالى به صنعت تسلیحات رو به رشد و سودآور خود کند. این دولت بر خلاف دیگر کشورها از پاسخگویى در خصوص نحوه خرج کردن کمک دریافتى از آمریکا، معاف است و این پول ها مرتباً صرف ساخت شهرک هاى جدید یهودینشین، تقویت اشغالگرى اسرائیلى ها در اراضى فلسطینى و ساخت دیوار حائل که ساخت هر مایل آن تقریباً یک میلیون دلار هزینه در بر دارد، مى شود.
این دیوار راه خود را از میان کرانه باخترى باز مى کند و باعث مى شود که فلسطینیان فقیر در محله هاى یهودى نشین محصور و منزوى شوند. اسرائیل تا زمان اتمام کار ساخت دیوار حائل احتمالاً حدود 40 درصد زمین هاى فلسطینیان را تصرف خواهد کرد. این بزرگترین تصرف اراضى از سوى اسرائیل از زمان جنگ 1967 خواهد بود. اگرچه آمریکا مدعى مخالف توسعه شهرک هاى یهودینشین و دیوار حائل است ولى در عمل سرمایه این کار را تأمین مى کند.
آمریکا براى توسعه سیستمهاى تسلیحاتى حدود چند میلیارد دلار در اختیار اسرائیل قرار داده و برخى از پیچیده ترین تسلیحات خود در زرادخانه ارتش از جمله هلى کوپترهاى جنگى «بلک هاوک» و جنگنده هاى اف -16 را در اختیار اسرائیل قرار داده است. دولت بوش همچنین اطلاعاتى را که از متحدان خود در ناتو دریغ مى کند، در اختیار اسرائیل گذاشته است. وقتى اسرائیل با امضاى پیمان منع گسترش تسلیحات هسته اى (NPT) مخالفت کرد، آمریکا بدون یک کلمه اعتراض از آن حمایت کرد و اسرائیل نخستین برنامه تسلیحات هسته اى خاورمیانه را به راه انداخت. سیاست خارجى آمریکا به ویژه در دولت کنونى جورج بوش، بیش از یک مصداق براى سیاست خارجى اسرائیل بوده است. آمریکا از سال 1982 تاکنون 32 قطعنامه شوراى امنیت را که در انتقاد از اسرائیل صادر شده، وتو کرده است. این تعداد وتو از مجموع تمام وتوهاى صورت گرفته از سوى دیگر اعضاى شوراى امنیت بیشتر است. آمریکا مخالف اجراى قطعنامه هاى شوراى امنیت است که خود ادعاى حمایت از آن ها را دارد. این قطعنامه ها از اسرائیل مى خواهند که از سرزمین هاى اشغالى خارج شود.
نتیجه این شده که اکنون اعراب خشم و انزجار بى امانى نسبت به این حمایت و جانبدارى بیش از حد و آشکار دارند. کشورهاى اندکى در خاورمیانه وجود دارند که بین سیاست هاى اسرائیل و آمریکا تفاوت قائل باشند و وقتى که افراطیون حمایت آمریکا از اسرائیل را دلیل اصلى تنفر خود از آمریکا عنوان مى کنند، ما باید حرف آنها را گوش کنیم. عواقب این رابطه یک طرفه باعث ایجاد جنگ خانمانسوز در عراق، افزایش تنش با ایران و ایجاد بحران هاى بشرى و سیاسى در غزه شده است. این رابطه هم اکنون در لبنان سایه افکنده است، جایى که حزب الله لبنان به پیروزى دست یافت، سیاست خارجى آمریکا در خاورمیانه در حال تحمل ناکامى هاى پى درپى است و کاخ سفید به دلیل رابطه ویژه با اسرائیل این کار را انجام مى دهد.
بسیارى از مقام هاى سیاست خارجى آمریکا و وزارت امور خارجه این کشور این وضعیت را مطلوب مى دانند. کارشناسان سیاست خارجى وقت آمریکا از جمله ژنرال جورج مارشال، وزیر امور خارجه در دوران هرى ترومن، رئیس جمهور اسبق آمریکا در ابتدا شریک شدن در سرنوشت اسرائیل در خاورمیانه را مطلوب نمى دانستند. آن ها نسبت به بروز یک واکنش هشدار مى دادند. آن ها مى دانستند که آمریکا تاوان اتخاذ این تصمیم را در منطقه نفتخیز خاورمیانه خواهد پرداخت، تصمیمى که آن ها نگران بودند که بزرگترین خطاى استراتژیک آن ها در دوران پس از جنگ جهانى دوم باشد. آن ها درست فکر مى کردند، این تصمیم امنیت آمریکا و اسرائیل را به مخاطره انداخته و عامل ایجاد یک جنگ منطقه اى بوده است. این اتحاد که در حوزه ژئوپلیتیک اصلاً منطقى به نظر نمى رسد، زمانى معنا پیدا مى کند که از منظر سیاست هاى داخلى به آن بنگریم. لابى اسرائیل به یک قدرت مؤثر در نظام سیاسى آمریکا تبدیل شده است و هیچ کاندیداى بزرگى چه دموکرات و چه جمهوریخواه جرأت به چالش کشیدن آن را ندارد. قدرت این لابى تا حدى بود که کارشناسان عرب وزارت امور خارجه آمریکا را که نظریه یکسان بودن منافع اسرائیل و آمریکا را به چالش کشیدند، پاکسازى کرد.
حامیان اسرائیل صدها میلیون دلار را به منظور پشتیبانى از کاندیداهاى سیاسى که به نظر وفادار به تل آویو مى رسیدند، تخصیص دادند. آن ها آن دسته از سیاستمداران از جمله جورج بوش پدر، رئیس جمهور سابق آمریکا را که اندکى از اسرائیل فاصله گرفتند و در دفاع از منافع اسرائیل به اندازه کافى قاطع نبودند، بشدت تنبیه کردند. این درسى بود که بوش پسر هرگز آن را فراموش نکرد. بوش پسر نمى خواست که همانند پدرش تنها یک دوره رئیس جمهور باشد.
اسرائیل از عزل صدام حمایت کرد و هم اکنون نیز به منظور جلوگیرى از دستیابى تهران به فناورى هسته اى از حمله به ایران پشتیبانى مى کند. اما حضور مستقیم اسرائیل در عملیات نظامى آمریکا در خاورمیانه غیرممکن است زیرا این امر بروز یک جنگ دیگر میان اعراب و اسرائیل را رقم خواهد زد. آمریکا که در جریان جنگ سرد از دخالت نظامى مستقیم در خاورمیانه اجتناب مى کرد اکنون فرماندهى جنگ هاى این منطقه به نفع اسرائیل را در اختیار دارد.
نباید چندان تعجب کنید که چرا جورج بوش که در جنگ عراق با بى اعتبارى مواجه است، علناً اسرائیل را به عنوان الگویى براى عراق آرمانى خود که در ذهن دارد، معرفى مى کند. تصور کنید این ایده چه تأثیرى بر اعرابى خواهد گذاشت که به اسرائیل همان گونه اى مى نگرند که الجزایرى ها در جریان جنگ آزادیخواهانه خود به استعمارگران فرانسوى مى نگریستند. جورج بوش در اسرائیل گفت: تروریست ها سال ها در حملات انتحارى جان انسان هاى بى گناه را گرفته اند. تفاوت اینجاست که اسرائیل یک دموکراسى کارآمد است و از انجام مسئولیت هاى خود منع نشده است و این به خوبى نشان دهنده موفقیتى است که ما در عراق به دنبال آن هستیم.
به این صورت اسرائیل در حال کسب منافع اقتصادى و سیاسى از جامعه بسته آپارتاید خود است. اسرائیل در این بازار بسته شروع به فروش سیستمها و تکنیک هایى کرده که این رژیم را قادر به سرکوب و انزواى مخالفان مى سازد. اسرائیل در سال ،2006 ‎ 3/4میلیارد دلار محصولات نظامى صادر کرد که این رقم از کمک نظامى آمریکا به این کشور یک میلیارد دلار بیشتر است. اسرائیل هم اکنون به چهارمین فروشنده بزرگ تسلیحات در جهان تبدیل شده که این رشد عمدتاً در بخش امنیت ملى حاصل شده است. به گفته نائومى کلین، نویسنده کتاب « ملت» (The nation) این محصولات و خدمات کلیدى شامل حصارهاى پیشرفته، هواپیماهاى بدون سرنشین، کارت هاى شناسایى بیومتریک، دستگاه هاى تجسس صوتى و تصویرى، سیستم هاى تهیه سوابق مسافران هوایى و بازجویى از زندانیان و دقیقاً ابزارها و تکنولوژى هایى که اسرائیل براى محاصره سرزمین هاى اشغالى از آن ها استفاده مى کند، مى شوند و به همین دلیل است که اغتشاش در غزه و دیگر نقاط منطقه در نهایت تل آویو را تهدید نمى کند و ممکن است در واقع باعث تقویت آن شود. آمریکا (دست کم به طور رسمى) از اشغال فلسطین حمایت نمى کند و خواستار تشکیل کشور مستقل فلسطین است. آمریکا یک بازیگر جهانى است که منافع آن فراتر از مرزهاى خاورمیانه است و این معادله که دشمنان اسرائیل دشمنان ما (آمریکا) هستند، چندان ساده نیست.
جان مرشمیر و استفن والت در «مرورى بر کتاب هاى لندن» نوشتند: تروریسم صرفاً یک دشمن نیست. بلکه تا کتیکى است که بخش اعظمى از گروه هاى سیاسى از آن استفاده مى کنند. گروه هاى مبارز که اسرائیل را تهدید مى کنند، آمریکا را تهدید نمى کنند، مگر این که (همانند سال ???? در لبنان) علیه آن ها وارد عمل شود. به علاوه مبارزه فلسطین یک خشونت بدون هدف علیه اسرائیل یا غرب نیست. این مبارزه عمدتاً پاسخى به جنگ طولانى شده اسرائیل براى استعمار کرانه باخترى و نوار غزه است. سیاست خاورمیانه در آمریکا توسط آن دسته از سیاستمدارانى که مناسبات نزدیک با لابى اسرائیل دارند، شکل مى گیرد.
آن دسته از سیاستمداران از جمله کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، که تلاش مى کنند در مقابل موضع خطرناک اسرائیل بایستند، بى رحمانه سرکوب مى شوند. البته این اتحاد همچنین در دوران ریاست جمهورى بیل کلینتون نیز وفادارانه و با صمیمیت دنبال مى شد در آن زمان مجموعه اى از کارشناسان طراز اول در خاورمیانه از جمله دنیس راس، هماهنگ کننده ویژه خاورمیانه و مارتین ایندیک، معاون سابق مدیرکمیته امور عمومى آمریکا - اسرائیل (AIPAC) که یکى از قدرتمندترین گروه هاى لابى گر اسرائیل در واشنگتن است، در آن حضور داشتند. اما افرادى نظیر ایندیک و راس دست کم سیاستمدارانى معقول مطرح هستند و تشکیل کشور مستقل فلسطین را تا جایى که براى اسرائیل قابل قبول باشد مورد توجه قرار مى دهند. اما دولت جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا به سمت جناح راست افراطى لابى اسرائیل متمایل شد؛ افرادى که حتى ذره اى با فلسطینیان احساس همدردى و یا یک کلمه از اسرائیل انتقاد نمى کنند . این کارشناسان جدید خاورمیانه شامل الیوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فیت، لوئیز اسکوتر لیبى، ریچارد پرل، پل ولفوویتز و رامسفلد هستند.
واشنگتن روزگارى مایل بود سد راه اسرائیل شود. آمریکا در جریان برخى از شدیدترین موارد نقض حقوق بشر از سوى اسرائیل وارد عمل شد تا مانع تل آویو شود. این در حالى است که دولت بوش تمام گاف هاى فاجعه آمیز اسرائیل از ساخت دیوار حائل در کرانه باخترى، محاصره غزه و تحریک یک بحران بشرى تا حمله ویران کننده و بمباران کامل لبنان را تأیید کرده است.
تلاش اندک کاخ سفید در دوره تصدى بوش براى انتقاد از اقدامات اسرائیل همگى در مواجهه با فشار این رژیم به عقب نشینى هاى شتابزده و تحقیرکننده منتهى شده اند. وقتى نیروهاى اسرائیل در آوریل ???? مجدداً کرانه باخترى را اشغال کردند، جورج بوش از آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل خواست که حملات را متوقف و خروج از کرانه باخترى را آغاز کند. این امر هرگز اتفاق نیفتاد. پس از یک هفته اعمال فشار شدید از سوى لابى اسرائیل و متحدان این رژیم در کنگره آمریکا ( تقریباً همه اعضاى کنگره) رئیس جمهور تسلیم شد و شارون را «مردى براى صلح» نامید. این یک لحظه تحقیرکننده براى آمریکا و نشانه بارز این مسأله بود که چه کسى کارگردان اصلى اتفاقات است.
بروز جنگ در عراق به چند دلیل شکل گرفت که از آن جمله به تمایل آمریکایى ها براى در دست گرفتن کنترل نفت عراق، این اعتقاد که واشنگتن مى تواند کشورهاى منطقه را به کشورهاى آلت دست خود بدل کند و نگرانى از صدام (به عنوان دلیل اصلى) مى توان اشاره کرد، اما این جنگ همچنین شدیداً تحت تأثیر این نظریه که آنچه صلاح اسرائیل است صلاح آمریکا است، شکل گرفت. اسرائیل به ظاهر خواستار یک عراق بى طرف بود. آژانس هاى اطلاعاتى اسرائیل در آستانه جنگ، اطلاعات نادرستى را در باره سلاح هاى کشتار جمعى عراق در اختیار آمریکا گذاشتند. وقتى بغداد در آوریل ???? به تصرف درآمد، دولت اسرائیل بلافاصله خواستار حمله به سوریه شد. اما از آنجا که آمریکایى ها فاقد نیروهاى کافى براى مقاومت در عراق هستند چه برسد به آغاز یک اشغالگرى جدید، عطش اسرائیل براى این حمله تا حدى فروکش کرده است.
اتحاد بین اسرائیل و آمریکا پس از ?? سال به دخالت نظامى مستقیم آمریکا در خاورمیانه منجر شده است. این دخالت مستقیم که هیچ کمکى به افزایش منافع نمى کند، در حال آغاز کردن یک کابوس ژئوپلیتیک است. سربازان و تفنگداران دریایى آمریکا در حال کشته شدن در یک جنگ بى ثمر هستند. ضعف و ناتوانى آمریکا در برابر فشار اسرائیل کاملاً مشهود است. کاخ سفید و کنگره احتمالاً به ابزار توسعه منافع اسرائیل بدل شده اند. دیگر هیچ مناظره اى در داخل آمریکا برگزار نمى شود. حرف شنوى چاپلوسانه تمام کاندیداهاى کنونى انتخابات ریاست جمهورى آمریکا (به جز دنیس کوشینیچ) به وضوح مؤید این مطلب است. البته به چالش کشیدن اسرائیل براى سیاستمداران آمریکایى تاوان سیاسى گزافى را به همراه دارد.
این بدین معنى است که براى حل مناقشه فلسطین و اسرائیل راهکار مسالمت آمیزى وجود نخواهد داشت. این بدین معنى است که مبارزه اسلامى علیه آمریکا و اسرائیل افزایش خواهد یافت. این بدین معنى است که وقتى قدرت و وجهه آمریکا به شدت و به طور غیرقابل بازگشتى در خاورمیانه تضعیف شده است بوش چگونه مى خواهد پروژه سازش را پیش ببرد .
این که دراجلاس جنجالى نوامبر نیویورک چه اتفاقى خواهد افتاد هنوز معلوم نیست اما همه قرائن خبرى جهان عرب حاکى از این است که دیپلماسى آمریکا در تنظیم طرح هاى جدید خود با دو جناح عربى واسرائیلى آن قدر به سمت تل آویو جانبدارانه پیش رفته است که اغلب دولت هاى مهم خاورمیانه مانند عربستان پیام منفى به دعوت بوش براى اجلاس خاورمیانه فرستاده اند .