گسست روانی رژیم صهیونیستی از نگرش مطلق‌‌انگارانه به حصول امنیت پایدار

تابوی شکست‌ناپذیری پنج جنگ گذشته رژیم صهیونیستی، شکسته شده بود. جنگ ششم، ادبیات حاکم بر نگرش استیلاجویانه و سیطره‌خواه رژیم صهیونیستی را با چالش جدی روبه‌رو ساخته است. اینک و پس از یک ماه مقاومت حزب‌الله روان‌درمانی ناشی از توانمندی‌های پیشرفته نظامی رژیم صهیونیستی به روان‌پریشی تبدیل شده است. در چنین شرایطی که هیمنه دستیابی به امنیت مطلق رژیم صهیونیستی دستخوش جدی‌ترین تهدیدات شده است، گسست روانی ناشی از فروپاشی این انگاره‌ آرمانی صهیونیسم بیش از هر زمان دیگر آسیب‌پذیرتر می‌نماید. بر این اساس در این مقاله تلاش خواهد شد تا با الهام از تحولات اخیر حمله نظامی رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، پیامدها و آثار روانی آن برساختار این رژیم، مورد بررسی قرار گیرد.

 

مقدمه
در اندیشه نسل اول سیاستمداران صهیونیستی، آموزه امنیت مبتنی بر قدرت نظامی از جایگاه والایی برخوردار بود. انگاره مذکور به روشنی در پروتکل‌های اولیه هویدا بود.
بهترین نتایج حکومت بر (گوییم) به وسیله خشونت و ترور به دست می‌آید. فقط زور در میدان سیاست پیروز می‌شود. مسابقه عظیم تسلیحاتی و افزایش نیروهای دفاعی ضروری است زیرا، ما را در اجرای برنامه‌هایی که داریم یاری می‌کند… 1
همچنین دیدگاه‌های بنیانگذاران اولیه صهیونیست در این راستا قابل تبیین است. نخستین نخست‌وزیر دولت یهودی بن گورین معتقد بود: «براساس آنچه کتاب مقدس برای ما نقل می‌کند، تاریخ قدیم اسرائیل در درجه اول یک تاریخ نظامی است. » در واقع آنان با بهره‌گیری از اسطوره‌های تاریخی، درصدد مشروعیت‌بخشی به دیدگاه خاص خود بودند. در برداشت‌های آنها تداوم بقا و حضور و ضریب پایداری رژیم صهیونیستی، با توان تسلیحاتی آن عجین شده بود و این نوع ظرفیت‌ها، استعداد بازدارندگی را نسبت به هر منازعه و تهدید امنیتی فراهم می‌کرد.
«اسرائیل اگر قبل از هر چیز به عنوان قدرتی که عظمتش رو به فزونی است، متکی باشد محکم خواهد ایستاد... »2
اساساً صهیونیسم به لحاظ فقدان برخی از شرایط مادی دولت (سرزمین)، نبود حکومت، ساختارهای حقوقی و نیز فقدان حاکمیت، به الگوی مناسبی در فرآیند دولت‌سازی دسترسی نداشت. به همین دلیل بود که عناصر و مؤلفه‌های نظامی در استمرار حیات سیاسی رژیم مذکور نقشی بی‌بدیلی ایفا کردند.
با توجه به اینکه امنیت نسبی است، پس نمی‌توان به تأمین امنیت به‌صورت مطلق اندیشید. این همان کانون ضعفی است که رژیم صهیونیستی به واسطه دغدغه روانی ناشی از آن با هدف دست‌یابی به امنیت، تا قبل از حمله نظامی همه‌جانبه به جنوب لبنان، پنج جنگ گسترده قبل را با دولت‌های عربی به راه انداخته بود. اما آنچه، صهیونیست‌ها را به مقوله حصول امنیت مطلق در سرزمین‌های اشغالی خوشبین می‌کرد، پیروزی‌های پی‌درپی در جنگ‌های پنج‌گانه، در طول سال‌های 1948، 1956، 1967، 1973م. بود. در همین راستا گلدامایر امنیت مطلق را در گرو سه شرط صلح با اعراب ذکر می‌کند. از منظر وی امنیت رویکردی است که در حذف و نابودی طرف مقابل مفهوم می‌یابد. اعراب گوییم یا دگر یهودیان‌اند، یهودیان سفید مطلق و عرب‌ها سیاه مطلقند. بازتاب این نحوه نگرش به طور مکرر در نظرات مناخیم بگین متبلور می‌شود. باور او به گونه‌ای شکل گرفته بود که «بقای اسراییل منوط به اضمحلال تمدن عرب در منطقه و ایجاد تمدن یهود بر ویرانه‌های آن است. »3
بر بستر چنین شرایطی بود که رژیم صهیونیستی با الهام از خوشبینی بیش از حد نسبت به درونی‌شدن و پذیرش روانی شکست‌ناپذیری رژیم صهیونیستی نزد اعراب، فضای مناسبی را جهت اقدامی همه‌جانبه بر ضد جنبش‌های مردمی ضدصهیونیست در سرزمین‌های اشغالی و جنوب لبنان - که تنها جلوه‌های مقاومت و آسیب‌پذیر نمودن امنیت مطلق رژیم صهیونیستی بود - مهیا دید.
نکته حائز اهمیت اینکه رژیم صهیونیستی از حیث روانی در برآورد نظامی و استراتژیک خویش دچار اشتباه فاحش شده بود. استراتژیست‌های کارکشته رژیم صهیونیستی حمله نظامی به حزب‌الله لبنان را در جنوب این کشور در چارچوب کلی جنگ‌های منظم و تعریف شده کلاسیک - که ذهنیت خوشایند آن را در جنگ‌های گذشته با اعراب به خوبی به یاد داشتند - تفسیر کرده بودند. اما شوربختی رژیم صهیونیستی در همان روزهای نخستین حمله همه جانبه به جنوب لبنان نمایان شد که پیامدی جز گسست روانی و التهاب ناشی از فروریزی تابلوی تثبیت امنیت مطلق رژیم صهیونیستی به همراه نداشت. 4

تبعات روانی شکست رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان

الف: ابطال افسانه شکست‌ناپذیری رژیم صهیونیستی
برخورداری از پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی و لجستیک همواره حاشیه امنیت روانی مطلوبی را متوجه سران رژیم صهیونیستی می‌کرد و در بستر چنین درکی، نگرش مطلق‌انگارانه نسبت به ضریب ماندگاری و شکست‌ناپذیری در پارادایم ذهنی سران رژیم صهیونیستی شکل گرفته بود. با نگاهی اجمالی به سیر کمک‌های نظامی امریکا به این رژیم، دلیل چنین بلندپروازی‌هایی در ساختار روانی و ذهنی مقامات رژیم صهیونیستی را بهتر می‌توان درک کرد.
رقم سالیانه کمک‌های خارجی امریکا به رژیم صهیونیستی، سه میلیارد دلار ذکر می‌شود که از این مقدار 8/1 میلیارد دلار به کمک نظامی خارجی و 2/1 میلیارد دلار به کمک مالی و اقتصادی اختصاص دارد. رژیم صهیونیستی در دهه اخیر بیش از 2/18 میلیارد دلار کمک نظامی دریافت کرده است که از این میزان، کمک‌های خارجی امریکا نزدیک به 17 درصد کل کمک‌ها را در برمی‌گیرد. رژیم صهیونیستی به عنوان یکی از بزرگ‌ترین واردکنندگان تسلیحات از امریکا، فقط در دهه گذشته 2/7 میلیارد دلار سلاح و تجهیزات نظامی از امریکا خریداری کرده است که از این میزان 762 میلیون دلار از طریق کمک نظامی امریکا بوده است.
رژیم صهیونیستی بیش از هر رژیم دیگری، جنگنده‌های اف-16 امریکایی دریافت کرده است، به طوری که تعداد این جت‌ها هم‌اکنون بیش از 200 فروند است. این در حالی است که 102 جنگنده اف-16 دیگر از سوی رژیم صهیونیستی به شرکت لاکهید مارتین جهت ساخت، سفارش داده شده است.
دولت بوش حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و پیشنهاد داده بود تا از 2003م. کمک‌های نظامی به رژیم صهیونیستی به 76/2 میلیارد دلار افزایش یابد و طرح‌های نظامی ذیل را دربرگیرد:
1. 3/1 میلیارد دلار برای توسعه طرح لاویایرکرافت؛
2. 625 میلیون دلار برای توسعه و به کارگیری موشک‌های ضدموشک آرو؛
3. 200 میلیون دلار برای توسعه تانک‌های پیشرفته عملیاتی مرکاوا؛ و
4. 130 میلیون دلار برای توسعه سامانه پرقدرت ضدموشکی لیزری.
اما ماجرا به همین جا ختم نمی‌شود چرا که رژیم صهیونیستی در قالب برنامه ای. دی. ای. از میزان قابل توجهی از کمک‌های نظامی بدون هزینه نیز برخوردار است. این کمک‌ها بین سال‌های 1995 تا 2002 شامل این موارد بوده است:
1. 64744 قبضه مسلسل‌های ام-16 ای. یک؛
2. 2469 گرند لانجر پرتاب‌کننده نارنجک ام-204؛
3. 1500 نفربر مجهز به مسلسل‌های ام-50/2؛ و
4. میزان قابل توجهی مهمات نظامی شامل تفنگ‌های کالیبر 30 و کالیبر 50. 5
با توصیف چنین فهرست طولانی که تنها گوشه‌ای از طیف وسیع تجهیزات پیشرفته رژیم صهیونیستی است - که البته بررسی آن مجال دیگری را می‌طلبد - افسون ماندگاری و نگرش مطلق‌انگارانه نسبت به مقوله جاودانگی رژیم، چیز چندان دور از ذهنی برای مقامات رژیم صهیونیستی به نظر نمی‌رسد. و شاید یکی از مهم‌ترین عوامل تسریع‌کننده حمله نظامی همه‌جانبه رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان سرمستی ناشی از توانایی خیره‌کننده نظامی این رژیم باشد. 6
اما حمله به خاک لبنان، خرسندی و آرامش روانی ناشی از پیروزی‌های پنج‌گانه در جنگ با دولت‌های عربی را به یکباره به ناخرسندی و از هم‌گیسختگی روانی برای مقامات رژیم مبدل ساخت. حزب‌الله که به اعتراف واشنگتن پست قوی‌ترین نیروی چریکی جهان است. 7 نه تنها، به‌ راحتی مانعی در برابر ماشین جنگی رژیم صهیونیستی بود بلکه توانست هزینه‌های جبران‌ناپذیری را هم از نظر خسارات و تلفات گسترده، و هم از بعد روانی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کند. (کشته شدن 140 نظامی صهیونیست و زخمی شدن چهارصد نظامی دیگر، شلیک 3979 موشک به اهداف رژیم صهیونیستی از سوی حزب‌الله، انهدام 100 فروند تانک پیشرفته مر کاوا، انهدام 50 بولدوزر زرهی و خودروهای نظامی، منهدم نمودن 6 فروند بالگرد پیشرفته و سه ناوشکن فوق پیشرفته)، 8 در مقایسه با جنگ شش روزه در 1967م. که ارتش رژیم صهیونیستی تنها با دادن شانزده کشته و با طرح شعار «از نیل تا فرات» موفق به شکست ارتش‌های چهار کشور عربی و تصرف سرزمین‌های جولان، صحرای سینا و حاشیه رود اردن، شد، همگی بیانگر عظمت اقدام حزب‌الله و لبنان در مقابله با حملات بسیار سنگین ارتش رژیم صهیونیستی بود.
شاید این گفته نخست‌وزیر سابق رژیم صهیونیستی بنیامین نتانیاهو گواهی بر درماندگی و استیصال این رژیم در مواجهه با حزب‌الله باشد. نتانیاهو در یکی از جلسات اضطراری کابینه اولمرت که به تشنج کشیده شد خطاب به وی می‌گوید: «شما اعتبار و صلابت اسرائیل را که میراث پنج دهه تلاش مستمر و جدی بود در این جنگ تحقیر و از میان بردید و بستر مناسب را جهت تجلی و احیای شجاعت بر باد رفته اعراب به آنان بازگردانیدید. »9
نتانیاهو به درستی تشخیص داده بود که با این جنگ چه موهبتی از رژیم صهیونیستی گرفته شد. در واقع افسون و طلسم‌ماندگاری و بقای رژیم صهیونیستی به کالایی‌ بی‌‌ارزش مبدل شده است که دیگر هیچ سلاح پیشرفته‌ای توان بازسازی آن را ندارد. خاطره خوش شکست اعراب در جنگ شش روزه با کابوس مقاومت 34 روزه حزب‌الله و در شرایطی که این رژیم پیشرفته‌ترین تجهیزات و تسلیحات هوشمند را در اختیار داشت، درهم شکست و آینده‌ایی بسیار مبهم و پیچیده را در برابر دیدگاه مقامات این رژیم و متحد استراتژیک آن یعنی ایالات متحده امریکا قرار داد.
تنها کاربرد سلاح‌های فوق پیشرفته امریکا و رژیم صهیونیستی در شهرهای جنوب لبنان، قتل‌عام 600 کودک بی‌گناه لبنانی بود که یکی از رویدادهای تأسف‌برانگیز جامعه بشری محسوب می‌شود. طبق برآورد انجام شده توسط کارشناسان نظامی امریکا حجم بمباران‌های ناشی از سلاح‌های جدید در خلال 25 روز از آغاز جنگ، به اندازه 5 بمب اتمی بود که امریکا در هیروشیما و ناکازاکی مورد استفاده قرار داد.

ب: آشفتگی سیاسی و استیصال روانی کابینه ایهود اولمرت
برای نخستین بار، رژیم صهیونیستی در پناه نیروهای بین‌المللی که در جنوب لبنان مستقر خواهند شد، به بقای شکننده خویش ادامه خواهند داد. هر چند مقامات امریکایی و رژیم صهیونیستی سعی می‌کنند استقرار نیروهای بین‌المللی در جنوب لبنان را موفقیت تل‌آویو در جنگ با لبنان تبلیغ می‌کنند، اما روشن است که استقرار این نیروها هیچ‌گاه در زمره اهداف رژیم صهیونیستی در حمله به لبنان نبوده است. با این اوصاف یکی از بدیهی‌ترین جلوه‌های پذیرش این واقعیت تلخ، از هم‌گسیختگی و استیصال روانی مقامات رژیم صهیونیستی و آشفتگی سیاسی اعضای کابینه ایهود اولمرت است. وزیر دادگستری (جیم رامون)، وزیر جنگ (عمیر پرتس)، رئیس ستاد ارتش (دان حالتوس)، نخست‌وزیر (ایهود اولمرت) و رئیس‌جمهوری رژیم صهیونیستی (موشه کاتساو) به دلیل ارتکاب خطاهای استراتژیک در حمله نظامی به جنوب لبنان در بحران فزاینده خروج از صحنه سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی قرار دارند. 10 این وضعیت ملتهب در ساختار کابینه رژیم صهیونیستی سبب شده است تا رهبر حزب لیکود، بنیامین نتانیاهو نیز فرصت را برای گسترش دامنه انتقادات جدی نسبت به عملکرد ضعیف و ناکارآمد رهبر حزب کادیما (ایهود اولمرت) در جنگ با حزب‌الله مغتنم شمارد. وی با ترفندی سیاسی، ابتدا با حمایت از اقدام ایهود اولمرت در حمله به لبنان برای از بین بردن حزب‌الله، قصد داشت وی را در باتلاق لبنان گرفتار کند. اینک نتانیاهو با اعلام اینکه اولمرت در این جنگ شکست خورده است، خواستار اعلام آتش‌بس و کناره‌گیری او از سمت خود شده است، زیرا وی را مسبب خسارت‌های سنگین جانی و مالی برای رژیم صهیونیستی می‌داند.
از سوی دیگر دامنه چنین وضعیت نابسامانی در کابینه رژیم صهیونیستی به مطبوعات این رژیم نیز کشیده شده است، تا جایی که روزنامه‌های جروزالم‌پست و هاآرتص با تحلیل‌های ناامیدکننده از اوضاع داخلی کابینه اولمرت، اعلام کردند که تنها راه باقی‌مانده برای این کابینه آن است که در شرایط موجود رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی دان حالتوس و ایهود اولمرت به مدت شش ماه در سمت‌های لرزان خویش بمانند تا زمینه برگزاری انتخابات زودهنگام فراهم شود. جالب آنکه به نوشته روزنامه هاآرتص، حالتوس برای جلوگیری از درج اخبار به بیرون، به تمامی نظامیان رژیم صهیونیستی دستور داده است که از مصاحبه خودداری کنند و حتی برای تضمین رعایت دستور خویش که بیانگر اوج استیصال روانی ارتش رژیم صهیونیستی تلقی می‌شود، فرمان کنترل تلفن ژنرال‌ها و رؤسای دوایر ارتش و منشی‌های آنان را نیز صادر کرده است.
روزنامه یدیعوت اهارنوت نیز در تحلیلی از شرایط پیچیده رژیم صهیونیستی تصریح می‌کند که استراتژی‌های سیاسی - نظامی رژیم صهیونیستی در نتیجه جنگ با حزب‌الله چنان به هم ریخته که هیچ سیاستمداری در رژیم صهیونیستی حاضر نیست در شرایط موجود وارد عرصه سیاسی شود. قدرت بازدارندگی نظامی رژیم صهیونیستی مخدوش شده و سیاست خروج یک جانبه از فلسطین و لبنان نیز در شرایط کنونی به محاق می‌رود و توسل به زور در غزه و لبنان نیز نتیجه کاملاً عکس داشته است.
این روزنامه در اشاره‌ای تأمل‌برانگیز می‌نویسد: دبیرکل حزب‌الله لبنان، سید حسن نصرالله، در بنت جبیل قسم خورد که رژیم صهیونیستی از خانه عنکبوت نیز سست‌تر است. اولمرت آرزو داشت در 2006م. در بنت‌جبیل این سخنرانی نصرالله را پاسخ گوید اما جنگ 34روزه، واقعیت از هم‌گسیختگی رژیم صهیونیستی را به اثبات رساند. 11

ج: ابهام و تشتت روانی بر سر تداوم طرح خاورمیانه بزرگ
عامل بنیادین در طرح خاورمیانه جدید ملهم از حذف تهدیدهای امنیتی برای رژیم صهیونیستی و دست‌یابی به امنیت پایدار برای این رژیم است. از این رو موضوع طرح ابتکار خاورمیانه بزرگ در اجلاس سران 8 کشور صنعتی دنیا در ژوئن 2004م. از سوی دولت بوش مطرح گردید.
انتخاب اصطلاح خاورمیانه بزرگ از جانب استراتژیست‌های نومحافظه‌کار، برای دربرگرفتن تمام کشورهای اسلامی است که در تحولات جهان اسلام تأثیر گذاشت. بنابراین در تعریف حدود خاورمیانه بزرگ توسط نومحافظه‌کاران، از کشورهای شمال آفریقا مانند مراکش و الجزایر گرفته تا کشورهای آسیای میانه مانند ازبکستان و تاجیکستان و دیگر کشورها مانند افغانستان و پاکستان نام برده می‌شود.
از منظر نومحافظه‌کاران آن چیزی که در حوزه کشورهای خاورمیانه بزرگ، تهدید اصلی علیه امنیت ایالات متحده و غرب در قرن بیست و یکم محسوب می‌شود، وجود سلاح‌های کشتارجمعی نیست، بلکه رفتار جدید مسلمانان است که ناشی از تحول بنیادین فرهنگ و اعتقاد سیاسی آنان می‌باشد.
بدین‌سان، اجرای طرح خاورمیانه بزرگ به‌طور دقیق، به دنبال تحقق امنیت و ثبات در این حوزه گسترده جغرافیایی و متشکل از کشورهای مسلمان است. نتیجه عملیاتی و اجرایی تحقق امنیت و ثبات در خاورمیانه بزرگ قبل از هر چیز امنیت و بقای رژیم صهیونیستی و تثبیت هژمونی ایالات متحده در سطح این منطقه است. 12
در همین راستا دیک چنی اعلام می‌‌کند که در طرح خاورمیانه بزرگ، تأکید بر نقش ملت‌هاست نه دولت‌ها. در این چارچوب تأکید بر مباحث فرهنگی، اجتماعی، آموزشی و اقتصادی با هدف تغییر در ذائقه روانی و ذهنی مسلمانان، نقش اساسی را در راهبرد ایالات متحده امریکا نسبت به خاورمیانه ایفا می‌کند.
روزنامه‌نگار ارشد نیویورک تایمز، توماس فریدمن، می‌گوید: «آن چیزی که در منطقه خاورمیانه از سلاح‌های کشتارجمعی خطرناک‌تر است، اوج‌گیری نفرت‌ و کینه از ایالات متحده در میان مردم و جوانان مسلمان در گستره کشورهای آن است. بنابراین لزوم تزریق اصلاحات در این منطقه ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. »
معاون سابق وزیر دفاع ایالات متحده، پل ولفوویتز، هدف این اصلاحات امریکایی را ایجاد جنبش اصلاحی اسلامی مطرح می‌کند. یکی دیگر از استراتژیست‌های نومحافظه‌کار، دنیل پایپس، می‌گوید: «در طرح خاورمیانه بزرگ، هدف غایی جنگ با تروریسم باید مدرنیزه کردن اسلام یا به تعبیر وی دین‌سازی باشد. »
بدین‌سان طرح اصلاحات ایالات متحده - برای تغییر بنیادین منطقه در خاورمیانه بزرگ، به جای تکیه بر تغییر رژیم و دولت‌سازی - مانند آنچه که در کوتاه مدت در افغانستان و عراق با روی کار آوردن دولت‌های طرفدار و متحد واشنگتن در حال پیگیری است - بر ریشه اصلی یعنی دین‌سازی یا همان مدرنیزه کردن اسلام به روش امریکایی استوار است. بر این اساس دولتمردان ایالات متحده در یک رویکرد آرمان‌گرایانه در پی عملیاتی ساختن (ایدئولوژی) لیبرال دمکراسی از بیرون، به‌عنوان دستاورد و انتخاب برگزیده بشر مغرب زمین به درون کشورهای اسلامی در خاورمیانه بزرگ هستند. صدور ایدئولوژی لیبرال دمکراسی در واقع اعلام موضعی آشکار از سوی ایالات متحده برای شکل دهی خاورمیانه‌ای با تفکر، فرهنگ، دین و روش زندگی جدید است.
از سوی دیگر برای عملیاتی ساختن برنامه اصلاحات دین‌سازی و ملت‌سازی ایالات متحده در خاورمیانه، نیاز به زمان طولانی - دست کم به اندازه دو نسل - است. در همین راستا، فرانسیس فوکویاما معتقد است که «امریکا به سادگی قادر به برقراری دمکراسی موردنظر خود در منطقه خاورمیانه نیست. تجربه تاریخی نشان می‌دهد نیروهای امریکایی که در کشورهایی چون آلمان، ژاپن و کره جنوبی موفق به برقراری دمکراسی شده‌اند، حداقل دو نسل یعنی چهل تا پنجاه سال در این کشورها حضور داشته‌اند. » فوکویاما تصریح می‌کند: «کشورهای خاورمیانه هم از نظر زیرساخت‌های فرهنگی و ایدئولوژیک با کشورهای فوق کاملاً تفاوت دارند و هم موضوع بنیادگرایی اسلامی جایگاه ویژه‌ای در میان مردم منطقه خاورمیانه دارد. بنابراین تزریق اصلاحات غرب در این منطقه با چالش‌های اساسی روبه‌رو است. »13
با این اوصاف چنانچه طرح خاورمیانه بزرگ را به مثابه رویکرد نرم‌افزارانه غرب نسبت به تغییر ذائقه روانی و ذهنی ملت‌های خاورمیانه آن‌گونه که دیک‌چنی ادعا می‌کند) بدانیم و یا طبق ادعای رایس، حمله رژیم صهیونیستی به حزب‌الله به منزله درد زایمانی است که مردم لبنان باید آن را تحمل کنند تا از آن، خاورمیانه جدید پدید آید، حمله نظامی همه‌جانبه رژیم صهیونیستی به لبنان خط بطلانی بر ماهیت نرم‌افزارانه این طرح کشید. چرا که این اقدام نه تنها بدبینی ریشه‌دار و تاریخی مردم خاورمیانه را نسبت به عملکرد ریاکارانه و مزدورانه غرب افزایش داد، بلکه منجر به تشدید تنفر و انزجار نسبت به غرب و در ابعادی گسترده‌تر رژیم صهیونیستی شد که پیامد آن به هیچ وجه مبین حصول و تثبیت امنیت مطلق برای رژیم صهیونیستی تلقی نمی‌شود.
به عبارت دیگر باید اذعان کرد که تهاجم نظامی رژیم صهیونیستی به خاک لبنان به منزله زدن آخرین میخ بر تابوت طرح خاورمیانه بزرگ است. طرحی که استراتژیست‌های یهودی نومحافظه‌کار، چارچوب فکری و عملیاتی آن را تدوین کرده بودند.
مورخ یهودی، برنارد لوئیس، که ابعاد تئوریک طرح خاورمیانه بزرگ متأثر از دکترین اوست در جمله‌ای تأمل برانگیز می‌گوید: «سؤال اساسی این نیست که چرا مسلمانان از ما متنفرند بلکه مسئله بر سر این است که چرا نه از ما می‌هراسند و نه به ما احترام می‌گذارند. »14
اگر ساختار ذهنی یک مسلمان را به دو بخش تقسیم کنیم، بخش اول، مملو از تنفر و انزجار از امریکا و صهیونیسم است و بخش دوم، نهادینه‌شدن تحقیر رژیم صهیونیستی است که با تهاجم اخیر این رژیم به جنوب لبنان شهامت و جسارت نیز به آن افزوده شد.
اگر تا پیش از حمله نظامی رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان، مخالفت با طرح ابتکار خاورمیانه بزرگ بیشتر جنبه نمادین و صوری داشت، اینک و پس از تجاوز به خاک لبنان ملت‌های مسلمان در سراسر جهان، فارغ از هرگونه گرایش و طیف‌بندی، به ضرورت عینی و هدفمند مبارزه با این طرح به صورت کلان گرایش پیدا کرده‌اند.

نتیجه‌گیری
یکی از مهم‌ترین پیامدهای تجاوز به خاک لبنان برای رژیم صهیونیستی، گسست روانی این باور بود که توانمندی‌های نامحدود تسلیحاتی این رژیم ابعادی مطلق‌انگارانه نسبت به بازدارندگی و امنیت برای آن به ارمغان آورده است. چنین ذهنیتی نزد مقامات رژیم صهیونیستی غروری کاذب و البته مخرب را در ساختار روانی آنان تثبیت نموده بود که برآیند عمل‌گرایانه آن در قالب حمله همه‌جانبه به جنوب لبنان جلوه‌گر شد. اما دست کم یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این تهاجم برای حزب‌الله، کشیدن خط بطلان بر نگرش آرمانی رژیم صهیونیستی نسبت به ضریب مطلق بقاء و ماندگاری بود. عاملی که در خلال پنج دهه گذشته همواره در باور دولت‌های عربی ماهیتی انکارناپذیر یافته بود. به دیگر سخن، اعراب با طرز تلقی دترمینستی نسبت به ابعاد برتر توانمندی‌های نظامی رژیم صهیونیستی، افسون‌زدایی از این ویژگی رژیم صهیونیستی را امری ناممکن تفسیر می‌کردند.
بدیهی است، شکست تابوی شکست‌ناپذیری رژیم صهیونیستی به دست حزب‌الله، زوایای نامکشوف ضعف این رژیم را کاملاً آشکار کرد و قدر مسلم در چنین شرایطی دولت‌های مسامحه‌گر و اهل مماشات عرب چاره‌ای جز خارج شدن از لاک انفعال و سستی نسبت به تحولات آینده سرزمین‌های اشغالی ندارند.
حزب‌الله به تنهایی اندیشه ریشه‌دار نیل تا فرات صهیونیسم را که عامل هراس نهادینه شده کشورهای عربی بود، به مسخره گرفت و به دولتمردان عرب ثابت کرد که دیگر دوران برگزاری اجلاس‌ها و نشست‌های اضطراری بیهوده به پایان رسیده است.

منابع:
1. عسکری، محمود؛ تبارشناسی مفهوم امنیت در اسراییل؛ فصلنامه مطالعات فلسطین، سال دوم، ش 20، ص 22. ‏
2. همان. جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به: نویهض، عجاح؛ پروتکل دانشوران صهیونیست؛ ترجمه حمید رضا مشایخی، مشهد: آستان قدس ‏رضوی، 1372. و اینبار افرایم؛ خطوط برجسته تفکر استراتژیک نوین اسرائیل؛ ترجمه میر سعید مهاجرانی، سیاست دفاعی، ش 2، تابتان 1377. ‏
3. تاجیک، محمدرضا؛ انتظام در پراکندگی: بحثی در امنیت ملی ایران؛ فصلنامه مطالعات راهبردی، تابستان 1377، پ‌ش 2. ‏
4. اقتباس از کتاب استراتژی در جهان معاصر، ترجمه کابک خبیری، مؤسسه ابرار معاصر، بهار 1382. ‏
5. قویدل، مهدی؛ بررسی منافع راهبردی ایالات متحده در حمایت نامشروع از اسرائیل؛ کتاب ویژه روابط امریکا - اسراییل، ابرار معاصر، اسفند ‏‏1382، صص 120 - 121. ‏
6. اقتباس از کتاب: ‏ JOSEPH S. NYE. JR. understanding international conflincts, third edition. Harvard University, p. p. 70-71. ‎
7. روزنامه واشنگتن‌پست، 9 آگوست. ‏
8. تلکس واحد مرکزی خبر، 25/5/1385. ‏
9. بروز اختلاف شدید میان احزاب و کابینه رژیم اسرائیل بر سر تجاوز به خاک لبنان، بر گرفته از سیاست عملیات روانی 22/5/1385. ‏
10. روزنامه همشهری، 28/5/1385. ‏
11. همان. ‏
12. وعیدی، جواد؛ هدف‌گیری ریشه‌ها؛ همشهری دیپلماتیک، فروردین 1383، ش 10، ص 1. ‏
13. ‏Amy Hawthorn, "Democtacy: Is Civil Society the Answer", Carnegie Paper, No. 44. PDF. Carnegie ‎Endowment for International Peace. ‎
14. ‏Bernard Lewis, Wallsteert Journal, 4 Feb, 2004, p. p. 1-4. ‎