تاریخ فلسطین - نگاهی به تاریخ قدیم سرزمین فلسطین تا ظهور اسلام

سرزمین فلسطین که در قدیم کنعان نام داشت دارای 25000 کیلومترمربع مساحت و در ساحل شرقی دریای مدیترانه و در مجاورت کشورهای مصر، سوریه، اردن و لبنان قرار دارد. فلسطین سرزمینی حاصلخیز و دارای آب و هوای معتدل است. این منطقه محل ظهور پیامبران بزرگی چون عیسی(ع)، موسی(ع) و محل عبور و زندگانی حضرت ابراهیم(ع) بوده است و از نظر موقعیت ژئوپلتیک نیز بسیار حساس و استراتژیک است. شهر اورشلیم یا بیت‌المقدس قدیم بر فراز تپه‌هائی بنا گردیده که با معبد یهوه بر بالای کوه مور یا قرار دارند. بیت‌المقدس از مکان‌های مهم فلسطین است که کوه صهیون و کوه زیتون از شرق و غرب آن را احاطه کرده‌اند. تاریخ پرماجرای فلسطین با نام و یاد انبیاء سلف آغاز می‌شود. نام حضرت یعقوب، اسرائیل بود و بنی‌اسرائیل فرزندان یعقوب هستند که حدود سیزده قرن قبل از میلاد مقتدر بوده‌اند و در هنگام حکومت فرعون بر مصر و پیش از ظهور موسی(ع)، اسرائیلیان جمعیت انبوهی پیدا می‌کنند. چهارصد و سی سال پس از ورود یعقوب به مصر، حضرت موسی، قوم بنی‌اسرائیل را از سرزمین مصر برای بردن به ارض موعود، به حرکت درآورد که پیمودن این مسافت چهل سال بطول انجامید و حوادث عدیده‌ای اتفاق افتاد؛ از جمله آنکه وقتی موسی(ع) چهل روز از قوم خویش غایب شد تا الواح دهگانه را برای هدایت مردم بیاورد، قوم وی دوباره به بت‌پرستی روی آوردند که بخاطر این نافرمانی بود که چهل سال در بیابان‌ها سرگردان شدند و موسی در این دوران طولانی از هدایت قوم فروگذار نکرد اما بنی- اسرائیل بارها دست به طغیان و تجاوز زدند. پس از موسی(ع)، یوشع جانشین وی برای عبور دادن بنی‌اسرائیل از اردن مهیا شد و پس از آنکه این قوم به شهرهای جدید رسیدند دست به غارت و کشتار اهالی زدند که پادشاه اورشلیم با شاهان پنج شهر دیگر متحد شده و با یوشع و بنی‌اسرائیل جنگیدند که همگی شکست خورده و توسط بنی‌اسرائیل به دار آویخته شدند. اما قوم فلسطین در مقابل آنان مقاومت کرد و سرانجام بنی‌اسرائیل را مغلوب ساخت. طی چند جنگ خونین قوم فلسطین همواره بر آنان پیروز می‌شد اما پس از جنگ‌های فراوان، سرانجام بنی‌اسرائیل قدرت گرفته و بر شهرها مسلط شدند و در حدود هزار سال پیش از میلاد، حضرت داود توانست اورشلیم را از دست فلسطینیان خارج کند و بیت‌المقدس یا خانه خدا را در آنجا بنا کند، که این بنا توسط حضرت سلیمان تکمیل شد. بیت‌المقدس، حدود 1100 سال پس از بنای کعبه در مکه به دست ابراهیم(ع) و 970 سال پیش از میلاد مسیح ساخته شد. حضرت داود با چهارده نسل شجره‌اش به حضرت ابراهیم بنیانگذار کعبه می‌رسد و به روایت انجیل متی، حضرت عیسی(ع) پس از بیست و هشت نسل، شجره‌اش به داود ختم می‌شود و بدین ترتیب مکه (کعبه) حرم اول و مسجدالاقصی (قدس) حرم دوم موحدان گردید. تابوت عهد: تابوت عهد که به روایت مسلمین همان جعبه‌ای است که مادر موسی وی را در آن نهاد و روانه آب رود نیل ساخت و بعد، موسی الواح و زره و نشانه‌های نبوت خویش را در آن قرار داد که کسی مجاز به دست زدن بدان نبود و این تابوت را در زمان حضرت داود پوششی از طلا در داخل و خارج آن کشیدند و آن را به کوه صهیون آوردند و برای نگهداری آن قربانگاهی بنا نمودند. این تابوت مدتی به دست فلسطینیان فاتح افتاده بود که دوباره آنرا به بنی‌اسرائیل بازگردادند و تا زمان حضرت سلیمان در کوه صهیون نگهداری می‌شد اما پس از تکمیل بنای بیت‌المقدس تابوت را به قدس انتقال دادند. سلیمان، چهل سال سلطنت کرد و آرامش را به قدس بازگردانید اما پس از او، دوباره ظلم و غارت بنی‌اسرائیل آغاز شد. حدود هفتصد و سی سال پیش از میلاد شلمنصر به اسرائیل تاخت و عده‌ای از آنان را اسیر کرد و بجای آنها بابلیان را در سرزمین اسرائیلیان اسکان داد و دوباره کشور یهود در زمان بخت النصر در سال 586 پیش از میلاد مورد حمله اشوریان قرار گرفت که منجر به انحطاط و اسارت بنی‌اسرائیل شد، پادشاهی یهود برانداخته شد و مردم اسرائیل پراکنده یا اسیر بابل گشتند و مهاجمین معبد سلیمان را ویران ساختند. با ورود بنی‌اسرائیل و قوم یهود به فلسطین در 480 سال پیش از بنای قدس (تقریباً 1300 سال قبل از میلاد مسیح) به رهبری یوشع بن نون این سرزمین روی خوشی ندیده و تا اکنون که 3300 سال می‌گذرد هنوز فلسطین به آرامش نگرائیده است. پیامبران بعدی یهود مانند: ارمیا، اشعیا، دانیال (که مزار او در شوش است) و ... که شاهد ویرانی اورشلیم و رنج و اسارت یهود بودند و آنان را دلداری می‌دادند، پیوسته وعده‌ی رهائی و بشارت ظهور منجی بزرگ می‌دادند که اشعار و سخنان آنان در عهد عتیق مضبوط است. در این زمان کورش پادشاه هخامنشی از مشرق ظهور کرد و سرزمین‌ها را یکی پس از دیگری مسخر خود می‌ساخت که این امر سبب خوشحالی یهود و رهبران آنها شد. سرانجام کورش، بابل را نیز تسخیر کرد و یهود و بنی‌اسرائیل را آزاد ساخت و به فلسطین و اورشلیم بازگرداند. کورش با همه اقوام و مذاهب مدارا می‌کرد و به دستور او خانه خدا دوباره بازسازی شد. آسایش اورشلیم تا پایان سلطنت داریوش سوم ادامه داشت تا اینکه اسکندر مقدونی در حدود 323 سال پیش از میلاد، حمله به ایران، مصر، سوریه، و فنیقیه و فلسطین را آغاز کرد و ویرانی‌ها و قتل و غارت فراوانی به بار آورد و گنجینه‌های ایران را به غارت برد. او به انتقام ویران کردن آتن توسط خشایار شاه، تخت جمشید را به آتش کشید و امرای خود را حاکم بر شهرهای فتح شده گردانید. پس از اسکندر، جانشینان او بر فلسطین مسلط شدند. از سال 63 قبل از میلاد، دوره تسلط رومیان آغاز شد که پس از جنگ‌های فراوان، بر ارمنستان و قسمتی از آسیا و آفریقا و سپس سوریه و فلسطین حمله بردند، دوازده هزار یهودی را کشتند و دیوارهای شهر را ویران ساختند. در چنان شرایطی برای یهودیان، ظهور مسیح امید و آرزوی مردمان آن دیار بود تا آنان را نجات بخشد. عیسی(ع) هنگامی که از ناصره واقع در استان جلیل (موطن اصلی خود و خانواده‌اش) همراه با شاگردانش (حواریون) به سوی اورشلیم به حرکت درآمد کرامات فراوانی از وی ظاهر شد که در کتب انجیل به تفصیل آمده است. حضرت عیسی(ع) به معبد رفت و همه روزه به تعلیم و تعلم می‌پرداخت به همین دلیل، ملایان یهود بدو حسادت ورزیده و می‌خواستند او را از میان بردارند. سرانجام به فتوای شورای یهود جو سازی‌های شدید آنان، حضرت عیسی(ع) توسط حکمران رومی سرزمین یهودا (که اتفاقاً این حکمران به مسیح علاقمند بود) اعدام و مصلوب شد. البته قران کریم، مصلوب شدن عیسی را نفی کرده و می‌گوید «خداوند او را به سوی خویش بالا برد، مسیح را نه کشتند و نه بر دار کشیدند بلکه بر آنها اینگونه مشتبه شده است». در هر حال مسیح جاودانه شد و پیروان فراوانی یافت. حکام رومی که نسبت به مسیح ابراز علاقه می‌نمودند از آن پس در مورد یهودیان سختگیری‌های زیادی اعمال کردند که منجر به شورش‌های زیادی از سوی یهودیان و کشتار وسیع آنان بوسیله رومیان شد. در سال هفتاد میلادی، تیتوس فرزند امپراطور روم با هشتاد هزار سرباز، اورشلیم را محاصره کرد و پس از چند ماه مقاومت یهودیان، سرانجام رومیان فاتح شدند و قوم یهود دوباره آواره شدند. حدود سیصد سال پس از مصلوب ساختن مسیح که کنستانتین (قسطنطنیه کبیر 337-306 م) امپراطور روم دین مسیح را پذیرفت و این مذهب را رسمی اعلام کرد، دوباره به اورشلیم توجه خاصی شد. چون بیت‌اللحم را زادگاه مسیح و محلی می‌دانستند که قبر او را در خود دارد از این پس، اورشلیم مرکزیتی برای مسیحیت نیز گردید و کلیساهای زیادی ساخته شد. از سال 135 میلادی تا بیش از پنج قرن فقط عده قلیل و انگشت شماری یهودی در بیت‌المقدس زندگی می‌کردند. در زمان خسرو دوم پادشاه ساسانی، جنگ میان امپراطوری ایران و روم از 604 تا 630 میلادی به وقوع پیوست که سپاهیان ایران روم را شکست داده و با راهنمائی یهودیانی که با ایران همکاری می‌کردند اورشلیم (فلسطین) را فتح کردند اما پس از مرگ خسرو پرویز، این سرزمین دوباره به دست مسیحیان افتاد.

بیت‌المقدس پس از اسلام
پس از بعثت حضرت محمد (ص)، در سیزده سال اول بعثت که پیامبر در مکه زندگی می‌کرد، مسجدالاقصی در بیت‌المقدس قبله اول مسلمین بود و پس از مهاجرت به مدینه در سال دوم در مسجد بنی سلمه در شهر مدینه، به فرمان خداوند، قبله مسلمین از مسجدالاقصی به مسجدالحرام (خانه کعبه در مکه) تغییر یافت که شاید خلع سلاح کردن یهود بخاطر اینکه مسلمانان را به دلیل نماز گزاردن به قبله آنان تحقیر می‌کردند از مهمترین دلایل آن بوده است. پس از رحلت پیامبر، در زمان خلیفه اول، او سپاهی را روانه سوریه و فلسطین کرد که با درگذشت او، در زمان خلیفه دوم سوریه و بیت‌المقدس به دست مسلمین افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند. اهالی شهر مقاومت زیادی کردند اما طولانی شدن محاصره و مشکل غذا و شیوع بیماری و... آنان را مجبور به تسلیم شدن کرد. خلیفه دوم با مرکب و لباسی بسیار ساده وارد شهر شد که تعجب اهالی را برانگیخت و قرارداد صلح منعقد شد. خلیفه نسبت به اهالی رفتار بسیار ملایمی داشت و از آن سال (یعنی سال 15 هجری) فلسطین در دست مسلمانان بود. در معاهده صلح، مسیحیان در اعمال مذهبی خود آزاد بودند. ساکنان این شهر را عمدتاً مسلمانان عرب تشکیل می‌دادند و برای مسلمانان نیز قدس بخاطر اینکه قبله اول بود بسیار معزز و مقدس شمرده می‌شد. از سال 1095 م (488 هـ ق) با تهاجم اروپائیان علیه مسلمانان جنگ‌های صلیبی آغاز شد که تا حدود نزدیک به دو قرن ادامه یافت. اگر چه این جنگ علت‌های گوناگونی داشت مانند انتقام جوئی دنیای مسیحیت از پیشرفت‌های مسلمین در غرب و نیز طمع ثروت شرق از سوی اروپائیان و اعتقاد به رفتن به بهشت از طریق وصال تربت عیسی و... اما یکی از علت‌های جنگ‌های صلیبی را، مورخین، مسئله فلسطین و شهر بیت‌المقدس و خراجگزار بودن مسیحیان این شهر برای مسلمانان و احتمالاً رفتار نامساعد با آنان می‌دانند. در قرون وسطی که از سال 395م، یعنی زمان تجزیه امپراطوری روم باستان به روم غربی و روم شرقی آغاز می‌شود و به سال 1435 م، با فتح قسطنطنیه بدست سلطان محمد فاتح خاتمه می‌یابد اروپا مرکز فرمانروائی مستبدانه کلیسا بود. پاپ برای آغاز جنگ دست به حیله زد و کشیشان شایع کردند که علائم ظهور عیسی در فلسطین آشکار شده است. به همین دلیل عده زیادی از مسیحیان برای تماشای ظهور عیسی روانه بیت المقدس شدند و کشیشان هر سال وعده‌ی ظهور را به سال دیگر موکول می‌کردند و بدین ترتیب بر عده زائرین افزوده می‌شد. در همان اوایل کار، یکی از پاپ‌ها که با هفتصد زائر عازم بیت‌المقدس شده بود از جزیزه قبرس به اروپا بازگشت و شایع کرد که مسلمین مانع ورود او به این شهر شده‌اند. با چنین تمهیداتی نایره جنگی افروخته شد که حدود دو قرن قربانی گرفت و بدنبال آن هفتصد هزار نفر از فقرا و توده‌های مردم به همراه عده‌ای از شوالیه‌های به سوی قدس به حرکت درآمدند و در بین راه بر جمعیت آنان افزوده می‌شد که به روایتی به میلیونها نفر رسیدند اما پس از سه سال جنگ و غارت و پیشروی تدریجی فقط چهل هزار نفر به بیت‌المقدس رسیدند و بقیه یا در جنگ با مسلمانان کشته شدند و یا از بیماری جان باختند. پس از محاصره طولانی بیت‌المقدس و نبردی سخت، عاقبت صلیبیون وارد شهر شده و دست به قتل عام زدند و همه چیز را بعنوان غنیمت بردند. گودافر، فرمانده‌ی آنان که بعد شاه فلسطین شد در گزارش به پاپ می‌نویسد: «اگر می‌خواهید بدانید با دشمنانی که در بیت‌المقدس به دست ما افتادند چه معامله‌ای شد همین‌قدر بدانید که افراد ما در معبد سلیمان در لجه‌ای از خون مسلمانان می‌تاختند و خون تا زانوی اسب می‌رسید». مسیحیان بدین سان تا 90 سال بر فلسطین حکومت کردند. در مراحل پایانی جنگ دوم صلیبی (1149-1147 م) مطابق با 544-542 هـ صلاح‌الدین ایوبی صلیبیون را تار و مار کرد و بیت‌المقدس را باز پس گرفت و آنها را از سوریه و مصر و سایر بلاد اخراج کرد. نیروهای کمکی همچون سیل از اروپا به صلیبیون می‌پیوستند و جنگ را ادامه می‌دادند تا اینکه جنگ سوم صلیبی آغاز شد (1192-1189 م/ 588-585 هـ ق). پاپ که سقوط بیت‌المقدس را سبب تحقیر شدن مسیحیان می‌دانست فتوای جهاد صادر کرد. امپراطوران و پاپ‌ها بخاطر این شکست اختلافات خویش را کنار گذاشتند و پادشاهان فرانسه و انگلیس رأساً وارد جنگ شدند و فتوحاتی به دست آورده و قتل عام دیگری از مسلمانان به راه انداختند که شرح وحشیگری‌های آنان در تواریخ اروپائیان از جمله تاریخ آلبرماله و تاریخ گوستاولوبون و... آمده است. پس از مرگ صلاح‌الدین ایوبی، سلسله ایوبی پا برجا ماند و در اروپا نیز پس از کشمکش‌های فراوان پاپ‌ها با سلاطین، سرانجام پاپ «انیوسان» سوم، سلاطین را تکفیر و حکم جهاد با مسلمین را صادر کرد و پس از بالغ بر سه سال که از صلح می‌گذشت، آتش جنگ دوباره برافروخته شد. صلیبی‌ها قسطنطنیه را فتح کرده و پادشاهی برای آن برگزیدند و جنگ چهارم نیز خاتمه یافت. آتش جنگ پنجم (1217-1221 م= 614-618 هـ ق) به تحریک پاپ «انیوسان» و جانشین او مجدداً برافروخته شد. پاپ‌ها از پادشاهان اروپائی خواستند که بیت‌المقدس را نجات دهند اما آنها نپذیرفتند و پاپ حکم جهاد علیه مسلمین را صادر کرد. در جنگ پنجم، صلیبی‌ها شکست خورده و به سرزمین خویش بازگشتند. جنگ ششم نیز به تحریک پاپ «انوریوس» سوم، به وقوع پیوست. فردریک پادشاه آلمان، ابتدا دعوت پاپ را پذیرفت اما بعد پشیمان شد و مورد تکفیر پاپ قرار گرفت. فردریک پاپ را توقیف نمود و خودش عازم بیت‌المقدس شد. بدلیل اختلافات شدیدی که میان سلاطین ایوبی وجود داشت مسلمانها قرارداد صلح با صلیبی‌ها بستند که بیت‌المقدس را به آنان بسپارند ولی مسجدالاقصی دست مسلمین باشد. هفتمین جنگ صلیبی (248-1254 م = 646-652 هـ ق) با تهاجم سن لوئی در 1248 م به مصر آغاز گردید. چون صلیبیون در غزه شکست خورده بودند، لوئی نهم در صدد جبران آن بود اما شکست خورد و دستگیر و زندانی شد و پس از پرداخت غرامت هنگفت به مسلمانان آزاد گردید. پس از هفتمین جنگ صلیبی و مرگ آخرین پادشاه ایوبی، ممالیک (غلامان) حدود سه قرن زمام امور را در دست گرفته و بیت‌المقدس را نیز در اختیار گرفتند و با سپاه مغول که یورش به سرزمین‌های اسلامی را آغاز کرده بود و عازم تسخیر بیت‌المقدس بود جنگیدند و آنها را شکست دادند و بازماندگان صلیبی‌ها را در عکا نیز نابود ساختند. از سوی دیگر سلسله عثمانی با جنگ‌های طولانی و فتوحات زیاد عثمان غازی در نبرد با مغول‌ها و یونانیان، پایه‌گذاری شد. عثمان در 727 هـ ق مطابق با 1326 م درگذشت و جانشینان او به حکومت رسیدند تا نوبت به سلطان محمد فاتح رسید. سلطان محمد فاتح در سال 1453 م مطابق با 857 هـ شهر قسطنطنیه را که مهمترین مرکز اقتدار صلیبیون و پایتخت روم شرقی بود فتح کرد و صلیبیون را تا پشت دروازه‌های اروپا تعقیب نمود و فتوحات خویش را در اروپا، آسیا و افریقا ادامه داد. فتح قسطنطنیه نقطه عطفی در تاریخ اروپا بود و همانطور که با جنگ‌های صلیبی دانش و تمدن مسلمین به اروپا راه یافت، این حادثه نیز نقطه پایانی بر قرون وسطی بود و منشأ تحولات عظیم رنسانس و پس از آن گردید و قسطنطنیه به مدت پانصد سال تبدیل به پایتخت امپراطوری عثمانی ترک شد. پس از آن پیشرفت‌های مهمی در صنعت و ادب و معماری؛ کشورداری و عمران و آبادانی در سرزمین‌ عثمانی انجام شد و دول اروپائی نیز در هراس دائم از آن بسر می‌بردند. با پیدایش سلسله صفویه در ایران که مذهب تشیع را مذهب رسمی ساخت و با دسیسه‌های آشکار و پنهان دولتهای اروپائی بویژه انگلیس جنگ‌های خونینی میان ایران و عثمانی به وقوع پیوست که آنهم متجاوز از دو قرن بطول انجامید و درست در هنگامی که اروپا نهضت عملی و فرهنگی خود (رنسانس) را پس از صلح با عثمانی آغاز کرده بود دنیای اسلام گرفتار شکاف عظیمی شد و قدرت مسلمین در این نبردهای طولانی فرسوده گردید و آنان بجای دفاع از تمدن اسلام به جنگ داخلی و کینه‌های مذهبی می‌اندیشیدند.

بیت‌المقدس و فلسطین در قرن بیستم
پس از انقلاب صنعتی، چهره‌ی اروپا روز به روز به سرعت دگرگون می‌شد و اروپائیان در رشته‌های مختلف علوم و فنون بر مسلمین پیشی گرفتند. در این زمان شرق به خواب طولانی فرورفته بود ولی اروپا با پیدایش صنایع و تولید انبوه و اشباع بازار داخلی خود نیاز به بازار خارجی برای صدور مازاد تولید و نیز تهیه مواد خام پیدا کرده بود و دوران استعماری و دست‌اندازی به سرزمین‌های دیگر را آغاز نموده بود.

مقدمات پیدایش دولت اسرائیل و واکنش‌های فلسطینی‌ها و اعراب
اواخر قرن نوزدهم شورش‌هائی در فلسطین برپا شد و انگلستان که در این سال‌ها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد. زیرا در این زمان هندوستان مهمترین مستعمره انگلیس و منبع قدرت و ثروت آن بود و لذا برای حفظ هندوستان ناگزیر از تسلط بر ممالک آسیا و جلوگیری از خطر تهاجم روسیه و فرانسه (دو رقیب مقتدر اروپائی) به هند بود و باید بر کانال سوئز که دست عثمانی بود مسلط می‌شد. دولت انگلیس اعراب را به شورش علیه ترک‌های عثمانی تحریک می‌کرد. از جمله «حسین، امیر مکه» را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاه‌ طلب بود تحریک کرد که با حمایت انگلیس از عثمانی جدا شود. در 1916 (1334 هـ ق) قرارداد «سایکس-پیکو» و «سازونوف» میان روسیه، فرانسه و بریتانیا، سه قدرت اصلی اروپا به امضا رسید که سرزمین‌های تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند اما انگلستان که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در 1917 (1335 هـ ق) با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومت خویش درآورد. این اقدامات در شرایطی رخ داد که تقویت و ترویج اندیشه ناسیونالیسم بعنوان راهی برای تجزیه و تضعیف دولت عثمانی به شدت از جانب امپراطوری انگلیس پیگیری می‌شد. اندیشه ناسیونالیسم که بتدریج در بسیاری از کشورهای مسلمان جایگزین هویت اسلامی گردید بعنوان اصلی‌ترین حربه استعمار که در آن زمان دولت انگلیس پرچمدار آن بود در خدمت تأمین منافع سیاست‌های استعماری قرار گرفت و نتیجه آن رشد گرایشهای قومی و نژادی و دامن زدن به حرکت‌های تفرقه‌انگیز و تجزیه طلبانه در سرزمین‌های اسلامی بویژه قلمرو دولت عثمانی بود. در همین راستا بود که ادعای موهوم وحدت نژادی یهودیان عالم که به لحاظ واقعیت‌های تاریخی به شدت مخدوش و مردود است در انگلیس مطرح و دامن زده شد و عده‌ای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح و جهت تشکیل کشوری مستقل برای استقرار آن ملت، اقداماتی را شروع کردند که مورد تشویق و حمایت جدی دولت انگلیس قرار گرفت. این عده گرفتن کمک‌های مالی از یهودیان ثروتمند را آغاز نموده و برای پیشبرد مقاصد خود حزبی را تشکیل دادند و نام صهیون را که نام کوهی در فلسطین است (و آرامگاه حضرت داود و حضرت سلیمان و عده‌ای از انبیای بنی‌اسرائیل در بالای آن قرار دارد) بر خود نهادند. اواخر قرن نوزدهم (1898-1882) اقداماتی توسط یهودیان ناسیونالیست برای مهاجرت و اسکان یهودیان به فلسطین انجام شد اما چون عده‌ای از روحانیون یهود از اهداف سیاسی آن و ارتباط این اقدام با برنامه‌های استعمارگران آگاه شدند و مخالفت کردند این اقدام نهضت صهیونی شکست خورد اما در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راه حل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کرد زیرا رؤیای ایجاد کشور باستانی اسرائیل آرمان صهیونیزم است. انگلستان نیز در این زمان به پایگاهی برای تداوم سلطه خود در این منطقه نیاز داشت. حزب صهیونی اگر چه با مخالفت سازمان‌های یهودی دیگر با این طرح روبرو شده بود اما شاخه‌هائی در ممالک اروپائی تأسیس کرده بود و با آنها تضمین کنند پس از خاتمه جنگ در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست بخورد فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد چون تا پیش از جنگ جهانی اول بیت‌المقدس رسماً دست عثمانی‌ها بود. کوشش صهیونیست‌هانتیجه بخش بود و توانست نظر «لرد بالفور» وزیر خارجه انگلیس را جلب کند و در امریکا هم موفق به جلب نظر رجال این کشور شد. سرانجام در نوامبر 1917 اعلامیه بالفور در مورد تصویب طرح تأسیس «کانون ملی یهود» در سرزمین فلسطین، در کابینه انگلیس، منتشر شد. شریف حسین امیر مکه خود متحد انگلیس‌ها بود، از دولت انگلیس توضیح خواست و دولت مزبور پاسخ داد که تصمیم کمک به مراجعت یهود به فلسطین با حقوق و آزادی ساکنان فلسطین منافاتی ندارد. در این پاسخ از تشکیل دولت اسرائیل هیچ سخنی به میان نیامده بود. اواخر جنگ، قسمتی از فلسطین توسط لشکر یهود وابسته به سازمان صهیونیستی اشغال گردید که بازتاب نامطلوبی در اعراب داشت. از قبل هم گروههای کوچک یهودی بعنوان مستعمره نشین در فلسطین اسکان داده شده بودند که اراضی عرب‌های محلی را می‌خریدند و مزارع یهودی ایجاد می‌کردند. در 25 آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومت فلسطین را رسماً به دولت انگلیس واگذار کردند و آن را موظف نمودند که با تأسیس کانون ملی یهود، در اجرای اعلامیه بالفور کمک کند. در این زمان فقط 50 هزار یهودی در فلسطین وجود داشت اما بوسیله حکومت جدید که از سوی انگلیس به یک یهودی واگذار شده بود، باب مهاجرت یهودیان گشوده شد و جمعیت آنان فزونی گرفت که این امر شورش و مخالفت اعراب را موجب گردید. چرچیل وزیر مستعمرات انگلیس در واکنشی طی یک اعلامیه اظهار داشت که قصد ندارند سراسر خاک فلسطین را به یک کشور یهودی تبدیل کنند و مهاجرت فقط در حد تأسیس کانون ملی یهود و آنقدر که استطاعت اقتصادی فلسطین اجازه دهد دنبال خواهد شد. سازمان‌های خود مختار تجاری، اقتصادی و اجتماعی و حتی تروریستی یهود در فلسطین به سرعت تشکیل می‌شد که ثروتمندان یهود از سراسر دنیا به آنها کمک مالی می‌کردند. در این هنگام، اعراب ناهماهنگ و دچار تفرقه بودند و جز در شعار کمک دیگری به فلسطینی‌ها نمی‌کردند. اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار نهاده و در برابر دشمن مشترک متحد شدند. در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان اعراب فلسطینی و صهیونیست‌های مهاجر درگرفت و صهیونیست‌ها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن به فلسطینی‌ها حدود 351 تن را شهید، عده‌ای را مجروح یا دستگیر و عده‌ای را محکوم به حبس مادام‌العمر و یا اعدام کردند. در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ‌ عزالدین قسام بوقوع پیوست و او با نیروهای انگلیسی و صهیونیستی به جنگ پرداخت که سرانجام خود و یارانش به شهادت رسیده و عده‌ای دستگیر شدند. در 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت که او نیز پس از جنگ‌های زیادی همراه با یارانش به شهادت رسید. در 1944 حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک انگلیسی و صهیونیستی را بعهده گرفت که او نیز به شهادت رسید. از دهه چهل مسئله فلسطین تبدیل به یک مسئله عربی شد و در رأس مسائل بین‌المللی قرار گرفت. دولت انگلیس در برابر این مبارزات و واکنش‌های سیاسی اعراب، سرانجام مهاجرت بی‌رویه یهودیان را محدود کرد اما با مخالفت سرسختانه صهیونیست‌ها و حتی اقدامات تروریستی آنها مواجه شد. در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود اما پس از اینکه دولت انگلیس در 14 مه 1948 (1367 هـ ق) به قیمومت خود خاتمه داد و قشونش را از فلسطین خارج کرد در همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل شد و موجودیت دولت اسرائیل را اعلام کرد. طبق هماهنگی‌های قبلی چند ساعت بعد ترومن رئیس جمهور وقت امریکا دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت و انگلیسی‌ها هم در هنگام خروج، تجهیزات خویش را در اختیار آنان گذاشتند. از آن پس دخالت‌های سازمان ملل در مورد فلسطین و پیشگیری از حملات صهیونیست‌ها به فلسطینی‌ها بی ‌اثر گردید و صهیونیست‌های غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و اخراج فلسطینی‌ها از خانه و کاشانه شان کردند و چون با مقاومت مردم فقیر و مظلوم مواجه گردیدند جنایاتی مانند کشتار دهکده دیریاسین و کفر قاسم را در آوریل 1948 به راه انداختند که موجب گسترش وحشت فلسطینی‌های بی‌پناه گردید و آنان هم به ماورای اردن می‌گریختند. ارتش‌های عربی برای دفاع از فلسطینی‌ها وارد عمل شدند اما اسرائیلی‌ها با حمایت اروپا و امریکا و ارسال سیل هواپیما و اسلحه‌ی آنان به مقابله با اعراب پرداختند و در این نبرد، بیش از یک میلیون فلسطینی عرب آواره شدند. دولت اسرائیل به طرح‌های سازمان ملل برای تقسیم فلسطین به دو منطقه عرب و یهود که اورشلیم به هیچیک از آنها تعلق نداشته و تحت سرپرستی سازمان ملل، بصورت بین‌المللی اداره شود و ... اعتنا نمی‌کرد. از آنسو گروهها و سازمان‌های مختلف چریکی از فلسطینیان تشکیل می‌شد تا از حق طبیعی و مسلم خویش دفاع کنند. در 28 ماه مه 1964 کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تأسیس «سازمان آزادیبخش فلسطین» را اعلام نمود و ارتش آزادیبخش فلسطین تشکیل گردید که در نتیجه آن مبارزات شکل جدیدی بخود گرفت و از این پس هزاران شهید تقدیم آزادی فلسطین شدند. لازم به تذکر است که در این زمان جمعیت یهودیان علیرغم مهاجرت‌های بی‌وقفه و ... هنوز در مقایسه با اعراب و مسلمانان در اقلیت بودند.

جنگ شش روزه
در پنجم ژوئن 1967 (1387 هـ ق) اسرائیل با یک حمله غافلگیرانه به فرودگاههای کشورهای عربی مصر، سوریه و اردن وارد جنگ شد و کناره غربی رود اردن و نوار غزه در اردن، بلندی‌های جولان در مرز سوریه و صحرای سینا در مصر را اشغال کرد که به جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل مشهور شد. درس مستقیم شکست اعراب این بود که اسرائیل با جنگ کلاسیک رژیم‌های عربی، از بین نمی‌رود بویژه که متکی به مدرن‌ترین سلاح‌های امریکا و اروپاست و باید با تقویت گروههای چریکی باآن مبارزه کرد. سازمان ملل طی قطعنامه‌ای اسرائیل را ملزم به عقب‌نشینی از اراضی اشغالی نمود اما اسرائیل خودداری کرد. پس از آن شهر بیت‌المقدس را که تحت حاکمیت اردن بود و بیت‌اللحم و 27 دهکده دیگر را طبق مصوبه‌ای که دولت اسرائیل صادر کرد، ضمیمه خاک خود نمود و کوشید اقلیت 3 هزار نفری یهودی را در بیت‌المقدس به اکثریت تبدیل کند که این تعداد را به 190 هزار تن رساند. در 11 آگوست 1969 مسجدالاقصی را به آتش کشیدند و علت آن را اتصال سیم‌های برق جلوه دادند. احداث شهرک‌های یهودی نشین در مناطق اشغالی با سرعت انجام می‌شد و دولت اسرائیل می‌کوشید چهره اسلامی شهرهائی مانند بیت‌المقدس را تبدیل به شهری یهودی نشین سازد. دولت غاصب بعنوان یافتن الواح و کتیبه‌ها و یادبودهای انبیاء و اقوام گذشته دست به حفاری‌های زیادی در اطراف مسجد صخره و مسجدالاقصی و حرم بیت‌المقدس زد تا بدینوسیله علاوه بر آواره کردن عده‌ای دیگر از اعراب، زمینه ویران سازی و تجدید بنای این اماکن را فراهم نماید. اسرائیل با حمایت امریکا، انگلیس و اروپا با قدرت پیش رفت و پس از مدت‌ها تلاش و علیرغم مخالفت‌های زیاد اعراب و حتی مخالفت سازمان ملل سرانجام دولت اسرائیل پایتخت خود را از تل آویو به اورشلیم (بیت‌المقدس) انتقال داد.

نبرد کرامه 1968
پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 که موجب تحقیر اعراب شد، سازمان‌های مقاومت فلسطینی که در اردوگاههائی در اردن، سوریه و لبنان تعلیم می‌دیدند و استقرار داشتند بر شدت عملیات خود افزودند. شهر کرامه در 25 کیلومتری غرب امان (پایتخت اردن) در دره‌ی اردن واقع شده است که عده‌ای از آوارگان فلسطینی را در خود جای داده بود. در اثر جنگ ژوئن 1967 اعراب و اسرائیل، کرامه در 4 کیلومتری خط جدید آتش بس صهیونیست‌ها و در تیررس آنها قرار گرفت و جمعیت آوارگان ساکن کرامه از 25/000 نفر به دو برابر افزایش یافت. سازمان فتح با توجه به نزدیکی کرامه به مواضع صهیونیست‌ها آنجا را پایگاه خود ساخت. وزیر دفاع رژیم صهیونیستی اعلام کرد کرامه به پایگاه اساسی مقاومت فلسطین تبدیل شده است و فلسطینی‌ها در مقابل تهدیدات اسرائیل تصمیم به مقابله تا آخرین نفس گرفتند. یکی از توجیهات آنان این بود که با ایستادگی در کرامه به رژیم اردن تفهیم خواهند کرد که ریختن خون فلسطینی‌ها بر سرزمین کرامه به آنان حق ماندن در این سرزمین و گسترش عملیات مسلحانه از دره اردن را خواهد داد. با یورش نیروهای زمینی و زرهی و کاملاً مجهز اسرائیلی به شهر کرامه و جنگ تن به تن با 300 چریک فلسطینی عده‌ی زیادی از صهیونیست‌ها کشته شده و سربازان اسرائیلی عقب‌نشینی کردند. این مقاومت راه و رمز جدیدی را برای پیروزی ملت فلسطین ترسیم کرد و از آن پس عده زیادی داوطلب پیوستن به سازمان چریکی فتح شدند. در نبرد کرامه وسیع‌ترین حمایت‌های توده‌ای و حمایت‌های دولت‌های عرب نثار مقاومت فلسطین شد که از جمله همکاری ارتش اردن با چریک‌ها بود. اما این همکاری موقت بود و تهدیدات بعدی اسرائیل و رشد مقاومت فلسطین، منازعات چریکها با دولت اردن را تشدید می‌کرد که منجر به حوادث خونین سپتامبر سیاه در سال 1970 و درگیری رژیم اردن با چریکها شد.

جنگ رمضان اکتبر 1973
ارتش مصر در اکتبر 1973 (1393 هـ ق) بطور ناگهانی و با شعار الله اکبر از کانال سوئز گذشت و با شکستن خط دفاعی بارلیو که در آن زمان به عنوان خط دفاعی تسخیر ناپذیر معروف بود و حمایت نیروی هوائی به صحرای سینا و داخل خاک اسرائیل هجوم برد و از طرف شرق نیز بطور همزمان نیروی هوائی سوریه تهاجم علیه اسرائیل را آغاز نمود و در همان روزهای اول دهها هواپیمای اسرائیل نابود شد و هزاران اسرائیلی کشته یا اسیر شدند و افسانه شکست ناپذیری آن باطل شد. اما با حمایت سریع نظامی امریکا و غرب در روزهای بعد وضع جنگ تغییر کرد و در حالی که اعراب دیگر از کمک به مصر و سوریه دریغ ورزیدند ارتش اسرائیل با هلی برد نیروها توانست در غرب کانال سوئز منطقه محدودی را به تصرف خویش در آورد. سرانجام در کیلومتر 601 قاهره گفتگو برای پایان دادن به جنگ آغاز گردید که با انعقاد قرارداد صلح، جنگ پایان یافت. پس از جنگ رمضان، انورسادات که بجای جمال عبدالناصر رهبر ملی مصر به ریاست جمهوری رسیده بود، خط سازش با امریکا و غرب را پیش گرفت.

شناسائی ساف در 1974
سازمان ملل متحد در سال 1974 (1394 هـ ق) سازمان آزادیبخش فلسطین را بعنوان تنها نماینده خلق فلسطین به رسمیت شناخت و یاسر عرفات در حالی که در یک دست مسلسل و در دست دیگرش شاخه‌ای از زیتون که سمبل صلح می‌باشد داشت در جلسه سازمان ملل حضور یافت و مورد استقبال شدید نمایندگان کشورهای جهان سوم و مترقی قرار گرفت.

درگیری فلسطینیها در لبنان
پس از سرکوبی مقاومت فلسطین توسط رژیم اردن در سپتامبر 1970، بار دیگر اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان مورد حمله فالانژیست‌ها و راست گرایان لبنان که از سوی اسرائیل حمایت می‌شدند قرار گرفت. نخست در ماه مه 1975 فالانژهای حزب کتائب (مسیحی مذهب) در عین الرمانه اتوبوس حامل چریک‌ها و مردم غیرنظامی فلسطینی را به گلوله بسته و دهها تن را شهید و مجروح ساختند که این درگیری به سایر نقاط لبنان گسترش یافت و اوج آن محاصره اردوگاه تل‌زعتر و به توپ بستن آن بود که بعلاوه کمبود غذا و دارو هزاران تن کشته و مجروح شدند و از آن پس در لبنان جنگ‌های داخلی ادامه یافت و ساختار سیاسی جامعه و حکومت لبنان را نیز تحت تأثیر خود قرار داد.

پیمان کمپ دیوید
از مهمترین حوادثی که در تاریخ انقلاب فلسطین روی داد و نقطه عطفی در روابط اعراب و اسرائیل بود، پیمان کمپ دیوید در سال 1978 (1398 هـ ق) می‌باشد. مصر پس از جمال عبدالناصر از اوایل دهه هفتاد و بویژه پس از جنگ رمضان خط سازش را آغاز کرده بود. سادات در 1972 مستشاران نظامی شوروی را از مصر اخراج کرده بود. در سال 1975 نیز قرارداد سینا را با اسرائیل منعقد ساخت و سرانجام در 1978 در محل کمپ دیوید، با مناخیم بگین نخست‌وزیر اسرائیل و جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا پیمان صلح با اسرائیل را منعقد ساخت و اولین رژیم عرب بود که موجودیت رژیم غاصب را به رسمیت شناخت و شکافی در اعراب بوجود آورد. این واقعه در آستانه پیروزی انقلاب ایران روی داد. اگر چه حوادث قبلی و خیانت کمپ دیوید آثار یأس و انفعال گسترده‌ای در اعراب و مسلمانان بوجود آورده بود اما پیروزی انقلاب ایران در سال 1979 (1399 هـ ق/ 1357 هـ ش) و سرنگونی مقتدرترین ژاندرم غرب در منطقه و بزرگترین حامی اسرائیل یعنی رژیم شاه، روح دوباره‌ای به کالبد مبارزات ضد صهیونیستی دمید و نشاط غریبی در لبنان و فلسطین بپا خاست، بویژه که شعار «امروز ایران فردا فلسطین» سرلوحه شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود.

حمله نیروهای رژیم صهیونیستی به فلسطینی‌ها در لبنان
در ششم ژوئن 1982 (خرداد ماه 1362) رژیم صهیونیستی به قصد نابودی سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تهاجم گسترده‌ای را از طریق زمین، دریا و هوا به لبنان آغاز کرد. صهیونیست‌ها ابتدا اعلام کردند که عملیات آنها فقط علیه فلسطینی‌ها خواهد بود و چهل و هشت یا هفتاد و دو ساعت بطول خواهد انجامید و قصد حمله به نیروهای سوری مستقر در لبنان و یا اشغال یک وجب از خاک لبنان را ندارند و پس از پایان عملیات از لبنان خارج خواهند شد. برخلاف این ادعاها، صهیونیست‌ها پایگاههای موشکی سوریه را در دره بقاع مورد حمله قرار دادند و عملیات آنها هشتاد روز طول کشید. در این جریان از طرفی کشورهای عربی و شوروی در کمک به فلسطینی‌ها کوتاه آمدند و از طرف دیگر صهیونیست‌ها بهترین فرصت را انتخاب کرده بودند، یعنی زمانی که ایران و عراق، درگیر جنگی تمام عیار بودند بنابراین مسئله فلسطین که تا پیش از آن مرکز توجه حوادث منطقه بود در درجه دوم اهمیت قرار گرفت و مرتجعین عرب به بهانه حمایت از عراق و اصلی بودن جنگ ایران و عراق از حمایت کردن از ساف و سوریه طفره می‌رفتند. در نتیجه عملیات صهیونیست‌ها، و پیامدهای آن که تضاد خونینی را نیز در درون ساف موجب شد فلسطینی‌ها مجبور به ترک بیروت شده و در هشت کشور عربی پراکنده گردیدند و مقر مرکزی ساف هم به تونس انتقال یافت. این جنگ نه تنها بنیه نظامی ساف را تضعیف کرد بلکه قدرت عمل سیاسی را نیز از آن گرفت که حاصل آن چرخش پاره‌ای از رهبران فلسطین به سمت راه‌حل‌های سازشکارانه و نزدیکی به مصر و اردن بود. از مهترین نتایج دیگر این جنگ تشدید اختلافات درونی ساف بویژه در داخل سازمان الفتح بود که یکی از مهمترین سازمانهای تشکیل دهنده‌ی ساف و ستون فقرات آن به شمار می‌آمد و این اختلافات به اعتبار بین‌المللی ساف ضربه شدیدی وارد ساخت. تضادهای درونی ساف با شورش داخلی فتح در نهم مه 1983 در دره بقاع آغاز شد و مخالفان عرفات در سازمان فتح تحت رهبری سرهنگ ابوموسی و ابوصالح از اعضای کمیته مرکزی ساف و شورای انقلابی فتح با حمایت و تشویق سوریه از عرفات تمرد کردند و خواستار تجدیدنظر در خط مشی سیاسی فتح و بهبود روابط آن با کشورهای لیبی، سوریه و الجزایر شدند. این تمرد به رویاروئی خونین میان هواداران و مخالفان عرفات انجامید که در نهایت منجر به اخراج عرفات و هوادارانش از لبنان گردید و آنها بوسیله پنج فروند کشتی یونانی حامل پرچم سازمان ملل متحد و تحت حمایت نیروی دریائی فرانسه، طرابلس را به سوی یمن، تونس و الجزایر ترک کردند. شورشیان فتح از ابتدا مورد حمایت گروههای چپ گرای تحت حمایت لیبی و سوریه قرار گرفتند. حمایت لیبی و سوریه از مخالفان عرفات او را به اردن و مصر (که روابط تیره‌ای با سوریه و لیبی داشتند) بیش از پیش نزدیک ساخت از این هنگام، انشعابات جدیدی در ساف بوجود آمد که از جمله‌ی آنها تشکیل سازمان فتح انتفاضه به رهبری ابوموسی بود که از سازمان فتح منشعب شد.

انفجار مقر نیروهای آمریکایی و فرانسوی در بیروت 23 اکتبر 1983
تهاجم 6 ژوئن 1982 نیروهای اسرائیلی که از خاک لبنان عبور کرده و در نقاط مختلف حومة بیروت نفوذ کردند از عوامل و زمینه های ورود نیروهای چند‌ ملیتی ( آمریکا، فرانسه و ایتالیا ) به خاک لبنان بود. صهیونیست‌ها در جریان تهاجم فوق، ابتدا اعلام کردند که هدفشان ایجاد یک منطقة امنیتی در عمق 45 - 40 کیلومتری در داخل خاک لبنان است اما بعد حکومت اسرائیل خواستار خلع سلاح نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین که در بیروت محاصره شده بودند و همچنین عقب‌نشینی کامل ساف از لبنان گردید و برای رسیدن به این هدف، مداومأ بخش غربی بیروت را هدف بمباران شدید قرار داد و دست به قتل عام هزاران فلسطینی در اردوگاه‌های صبرا و شتیلا زد.
سرانجام دولت لبنان و ساف مجبور به قبول خروج واحدهای فلسطینی شدند و مقرر گردید یک نیروی نظامی چند ملیتی، متشکل از 800 سرباز فرانسوی و آمریکایی و 400 سرباز ایتالیایی بر عقب‌نشینی ساف نظارت کنند. در فاصلة 21 اوت تا اول سپتامبر 1982 واحدهای فلسطینی، عقب‌نشینی ساف و خروج از لبنان را به تدریج انجام دادند.
در 29 سپتامبر اولین سربازان آمریکایی به بخش‌هایی از بیروت که از سوی اسرائیل تخلیه شده بود وارد شدند. نیرو‌های چند ملیتی که به بهانة پاسداری صلح و امنیت مذاکرات صلح جناح‌های درگیر و حل و فصل منازعات داخلی بیروت به حضور خود در لبنان ادامه می‌دادند و جو ارعاب را علیه نیروهای مترقی و مسلمان بوجود آورده بودند، در 23 اکتبر 1983 برابر با یکشنبه اول آبان 1362 ش هدف حملة انتحاری انقلابیون ‹‹سازمان جهاد اسلامی‌›› قرار گرفتند و با انفجار بمب در مقر تفنگ‌داران آمریکایی در بیروت و 6 دقیقه بعد انفجار بمب در سربازان فرانسوی، 241 آمریکایی و 58 چترباز فرانسوی کشته شدند. این انفجار سنگین‌ترین ضربة نظامی، سیاسی برای نیرو‌های آمریکایی پس از جنگ ویتنام و برای نیروهای فرانسوی پس از پایان جنگ فرانسه با الجزایر تلقی شد و علاوه بر تخریب شوکت و جبروت نیرهای چند ملیتی و رعبی که که ایجاد کرده بودند، روحیة مقاومت و مبارزه را در مسلمانان و انقلابیون لبنان و در فلسطینیان تشدید کرد.

جنگ اردوگاه‌ها
از 19 مه 1985 تا اوایل 1987 ( شعبان 1405 - رمضان 1407 ه . ق ) جنگ یکسال و نیمه‌ای میان جنبش امل که یک سازمان شیعی لبنانی است با چریک های فلسطینی در منطقه اردوگاه‌های فلسطینی در بیروت آغاز شد که به محاصره اردوگاه‌های همدیگر می‌انجامید. این جنگ بازتاب‌هایی بر وحدت فلسطینی ها و اختلاف نظر سازمان‌های فلسطینی بر جای نهاد.
با توجه به تجربه یورش اسرائیل به لبنان در 1982 که به بهانه حضور فلسطینی‌ها و اقدامات آنها علیه اسرائیل از طریق خاک لبنان صورت گرفت، سازمان امل با وطن گزینی فلسطینی‌ها در لبنان مخالف بود و فلسطینی‌ها می‌گفتند، اگر چه این سخن درستی است اما باید به فلسطینی‌ها کمک کرد تا به سرزمین خویش باز گردند.
این تنازع، درگیری خونینی را بین فلسطینی‌ها و بخش مهمی از نیروهای شیعیان لبنان موجب شد که به هر حال نفع آن متوجه رژیم اشغالگر قدس بود. این درگیری به نوعی، اتخاذ مواضع مشترک توسط جناح‌های مختلف فلسطینی علیه سازمان امل را موجب شد، به همین دلیل سازمان فتح انتقاضه که بیشترین خصومت را علیه رهبری الفتح داشت اعلام کرد عرفات برای خارج شدن از انزوای سیاسی، جنگ اردوگاه‌ها را دامن زد. درون سازمان امل نیز انتقادها و تردیدهایی نسبت به صحت عملکرد و مواضع رهبری آن بعمل آمد که انشعابات و شکل‌گیری گروه‌هایجهادی جدید با انگیزه‌های قوی در مبارزه با اسرائیل را موجب شد. به این ترتیب حوادث و رخدادهایی که از اوایل دهة هشتاد به بعد در لبنان به وقوع پیوست، در مجموع جبهه مبارزه علیه اسرائیل را به سمت پالایش ناخالصی‌ها سوق داد. این روند که از تجربه انقلاب اسلامی ایران نیز به شدت متأثر بود موجب شد تا نیروهای اصیل و مقاوم که به مبارزه با اسرائیل به عنوان یک تکلیف اسلامی و اعتقادی می‌نگریستند صلابت و قدرت نوینی یافتند و به عنوان سرسخت‌ترین مخالفان حرکت‌های سازشکارانه، تا کنون تحقق اهداف و مطامع آمریکا و اسرائیل را با دشواری جدی مواجه ساخته‌اند.
تولد و رشد تشکل‌هایی از نوع ‹‹ حزب‌الله›› در لبنان بارزترین نشانه این جریان است و حجم انبوه تبلیغات و طرح‌های خائنانه دشمن علیه این تشکل‌ها نیز مؤید بیم و هراس جدی است که از این بابت بر اردوگاه‌ رقیب حاکم گشته است. بدیهی است صرف‌نظر از پاره‌ای احتمالات در جهت موفقیت‌های زودگذر طرح‌های سازشکارانه، می‌توان اطمینان داشت که بذر مقاومت اسلامی در لبنان بارور شده است و چنانچه جبهه درونی مقاومت در سرزمین‌های اشغالی نیز استمرار و قوام لازم را داشته باشد، ناکامی دشمن جدی خواهد بود.

پیدایش ‹‹انتقاضه›› یا قیام مردمی فلسطین
مقدمه آنچه مسلم است، نهضت بیداری اسلامی که با تلاشهای سید‌جمال‌الدین‌اسدآبادی در ممالک اسلامی و همچنین پیدایش نهضت تنباکو در ایران وارد مرحله تازه‌ای شده بود توسط محمد عبده و سید قطب در مصر تعقیب شد، در هند قیام مسلمانان علیه انگلیس را موجب گردید، در پاکستان توسط اقبال لاهوری ادامه یافت، در الجزایر انقلاب سال 1962 را بوجود آورد و ... انقلاب ایران در سال 1357 نیز ادامه نهضت بیداری اسلامی بود. آنچه قابل توجه است اینکه طی دو دهه پیش از انقلاب ایران، دوران رکود بیداری در سرزمین‌های اسلامی بود زیرا این نهضت فکری از یکسو مقهور دولت‌های استبدادی حاکم بر ممالک اسلامی بود که در نتیجه موجب اولویت بخشیدن به کار عملی و مبارزه سیاسی علیه استبداد و کم فروغ شدن کار تئوریک و جریان بیدارگری می‌شدو از سوی دیگر به شدت تحت‌الشعاع ناسیونالیسم عربی طی سالها پیش از انقلاب ایران قرار گرفت که خود ناسیونالیسم عربی مولود عوامل چندی بود از قبیل بوجود آمدن حزب بعث عراق و سوریه به وسیله میشل عفلق مسیحی که به قوی‌ترین حزب سیاسی در منطقه خاورمیانه تبدیل شد و با بوجود آمدن دولت اسرائیل و جنگ‌های اعراب با اسرائیل که موجب شد عربی کردن مسئله فلسطین بعنوان راه حل مطرح گردد.
انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 (1979 م) نقطه عطفی در نهضت بیدارگری اسلامی یود زیرا از یک سو بدان تپش نوینی بخشید و از سوی دیگر به آن محتوای سیاسی داد زیرا تا پیش از آن، نهضت بیدارگری یک جریان فکری فرهنگی و روشنفکری مذهبی بود که دعوت به بازگشت به خویشتن، بازگشت به هویت اسلامی و ارزشهای فراگیر مشترک میان امت اسلامی می‌نمود.
طبیعی بود که پیام انقلاب اسلامی ایران،‌ مسلمین را تکان دهد و احساسات آنها را برانگیزد و مواضع رهبری انقلاب ایران، حضرت امام خمینی مورد توجه مسلمانان مبارز در جهان از جمله مجاهدین فلسطینی قرار گیرد و اسلام‌گرایی را احیا کند. مردم فلسطین، پیش از انقلاب ایران هم مسلمانان بودند اما ریسمانی که آنان را بهم پیوند می‌داد و گردهم می‌آورد یعنی عامل وحدت آنان، ‹‹ عربیت›› بود و اسلام در درجه دوم قرار می‌گرفت، به همین دلیل بود که فلسطینی‌ها با عقاید مختلف اسلامی،‌ مسیحی و مارکسیستی در یک گروه یا سازمان متشکل می‌شدند. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، اندیشة توانایی اسلام برای اتحاد و پیروزی قوت یافت و توجه دوبارة مبارزان مسلمان را به خود جلب کرد.
پیوند انقلاب اسلامی ایران و فلسطین، سال‌ها پیش از پیروزی در جبهه‌های مشترک نبرد با اسرائیل بوجود آمده بود که چریک‌های ایرانی برای مبارزه با شاه به اردوگاه‌های فلسطینی می‌رفتند و آموزش می‌دیدند. این پیوند از سالها پیش تکوین یافته بود که امام خمینی اجازه داده بود ثلث سهم مبارک امام و خمس و نیز زکوات شرعی صرف حمایت از جنبش فلسطین گردد.
شعار امروز اریان فردا فلسطین در بحبوحه انقلاب سال 57 به صهیونیست‌ها بیم و به فلسطینی ها امید می‌داد و بهترین گواه آن اظهارات رهبران فلسطین و کادر مرکزی سازمان آزادیبخش فلسطین دربازه انقلاب اسلامی و امام خمینی طی سال‌های اولیه انقلاب است که این اظهارات در مطبوعات داخلی و خارجی منتشر می‌شد و برای نمونه می‌توان به جلد پنجم صحیفه نور، مذاکرات و گفتگوهای رهبران فلسطینی با امام خمینی رجوع کرد.
مبارزه با اسرائیل منحصر به انقلاب ایران نبود، پیش از انقلاب نیز قدرت های بلوک شرق به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و نیز کشورهای مترقی دیگر به ظاهر حامی فلسطینی‌ها بودند اما این حمایت‌ها ناشی از تضاد منافع و رقابت قدرت‌های جهانی و یا در عالی‌ترین شکل آن اعتقاد به حق حیات برای ملت فلسطین بود ولی هیچیک از آنها با اصل موجودیت اسرائیل تضاد نداشتند بلکه آنرا به رسمیت شناخته بودند و بعنوان یک کشور تجاوزگر با آن مبارزه می‌کردند، در حالی که انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی با اساس موجودیت رژیم صهیونیستی به عنوان یک کشور مخالف بوده و آنرا غاصب و بقای دولت صهیونیستی را به هر شکل ممکن موجب تداوم فتنه در بلاد اسلامی می‌دانستند و این تفکر بود که غرور ملی و دینی و بیداری اسلامی را در فلسطینیان اوج داد و اسرائیل و حامیانش را بیمناک ساخت.

انتقاضه حلقه دیگری از زنجیره بیداری اسلامی
در آوریل 1987 کنفرانس سران عرب در عمان منعقد شد و به طور بی‌سابقه‌ای، هیچگونه موضعی در زمینة مبارزه علیه رژیم صهیونیستی در برنداشت. تمام توجه کنفرانس مصروف جنگ ایران و عراق شده بود و به طور کلی کنفرانس در خط کمپ دیوید حرکت می‌کرد.
فلفسطینی‌ها که سال ها بود انتظار می‌کشیدند امت عرب آنها را از آوارگی نجات بخشد و فلسطینی‌های ساکن سرزمین‌های اشغالی چشم انتظار دولت‌های عربی نشسته بودند، با توجه به خود مشغولی‌های گروهها و احزاب فلسطینی و اختلافات و انشعابات پی در پی آنان و با مشاهدة این بی‌توجهی آشکار رژیم‌های عربی به اوضاع فلاکت‌بار فلسطینیان، آخرین امیدها از اقدامات و حمایت‌های دولت‌ها و کارساز بودن اندیشه ناسیونالیسم عربی قطع شد و اندیشه اتکاء به اسلام و حرکت از درون که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به نحو موفقیت‌آمیزی تجربه شده بود، قوت گرفت. در این شرایط فاجعه خونین کشتار زائرین بیت‌الله‌ الحرام توسط عمال حکومت سعودی به وقوع پیوست و بیش از 400 زائر خانه خدا به جرم فریاد برائت از مشرکین و سردادن شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل، در خون غلتیدند که قریب 10 نفر آنان از فلسطینیان سرزمین‌های اشغالی بودند و مراسم بزرگ‌داشت این شهداء در شهرهای رام‌الله و الخلیل و دیگر مناطق اشغالی برگزار گردید. این رخدادها زمینه‌ای شد تا در پاییز 1987 روند جدیدی از قیام و مبارزه با اسرائیل توسط ساکنین سرزمین‌های اشغالی آغاز شود که انتفاضه نام گرفت. انتفاضه در لغت یعنی قیام، تکان و جنبش (تکان گنجشک خیس شده در آب برای اینکه قطرات آب را که بر اندام او سنگینی می‌کند از پرهایش بپراکند و سبکبال بربای پرواز شود) قیامی که ناخالصی‌ها راکنار می‌زند تا بتواند اوج گیرد. تا پیش از این هر قیام (انتفاضه) منسوب به گروه خاصی بود مانند فتح انتفاضه (قیام فتح) که گروهی بود که در مه سال 1983 از سازمان الفتح جدا شد و برای اینکه بین خود و سازمان فتح به رهبری عرفات تمایزی ایجاد کند یک پیشوند انتفاضه به الفتح افزود. اما این بار در سال 1987 (1366 ه . ش) انتفاضه دیگر هیچ پیشوند و پسوندی نداشت. حرکت انتفاضه (قیام) اعتراضی مردمی بود نسبت به ادامه اشغال سرزمین فلسطینی که دارای اهداف و آثار زیر بود.
1- خارج کردن قضیه فلسطین از بوته فراموشی
2- جلب توجه افکار عمومی جهان
3- همزمانی انتقاضه با موج اسلام‌گرایی در منطقه که خود رنگ و بوی خاصی به انتفاضه داده است
4- طرح ضرورت حل مسئله فلسطین
5- سعی اروپا غربی برای نزدیکی بیشتر به قضیه فلسطین
6- القای شبهه در صحت سیاست اسرائیل حتی در میان یهودیان آمریکا به نحوی که عده‌ای اعتقاد پیدا کردند برای جلوگیری از منفورتر شدن چهره اسرائیل (در اثر قیام مردمی و مقابله نیروی صهیونیستی با مردم) باید امتیازاتی به فلسطینی‌ها داده شود.
7- تهدید امنیت داخلی موجودیت صهیونیستی
8- تحت‌الشاع قرار دادن اختلافات گروههای فلسطینی و دنباله‌رو کردن دولت‌ها و سازمان‌هایی که قبلأ ابتکار عمل تعیین سرنوشت فلسطین را در چهار چوب منافع خود به دست گرفته بودند.
برای نخستین‌بار بود که پس از گذاشتن بیش از چهل سال از اشغال فلسطین و موجودیت رژیم صهیونیستی، فلسطینی‌ها در موضع هجوم و اسرائیلی‌ها در موضع دفاع قرار می‌گرفتند.

مقایسه انتفاضه با انقلاب اسلامی ایران و ویژگی‌های آن
حرکت انتفاضه از جهاتی شبیه انقلاب اسلامی ایران است. از جمله اینکه وابسته به هیچ گروه و سازمان خاصی نیست. یکی از مشخصه‌های انقلاب اسلامی ایران این بود که تا پیش از وقوع انقلاب، سازمان‌های اسلامی و غیر اسلامی و ملی گوناگون و افرادی از طیف‌های فکری مختلف بطور انفرادی، علیه رژیم شاه مبارزه می‌کردند و هر کدام آیندهانقلاب را از آن خود می‌دانستند. وقتی در هفدهم دی ماه 56 در اعتراض به مقاله توهین‌آمیز روزنامه اطلاعات به امام خمینی عده‌ای از مردم قم به شهادت رسیدند و مراسم بزرگداشت هفتم‌ها و چهلم‌های زنجیره‌ای در تهران، تبریز و سایر شهرها برگزار شد و هر کدام از این مراسم منجر به درگیری و شهادت عده‌ای و ادامة چهلم‌ها می‌شد، در نیمة دوم سال 57 قیام مردم ایران سراسری شد و همه گروههای سیاسی، مارکسیستی، ملی و گروه‌های مذهبی با گرایش‌های گوناگون دنباله‌رو قیام شدند چون هیچ‌کس انتظار وقوع یک قیام وسیع مردمی و بدون دخالت هیچ تشکیلاتی را نداشت. همه گروه‌ها در صفوف مردم وارد شدند، عکس‌ها و تصاویر از شخصیت‌های گوناگونی برافراشته می‌شد اما در آن هنگام آنچه که برای عموم مطرح بود و عامل وحدت همه گروه‌ها و مردم در قیام شده بود، هدف مشترک یعنی شاه و سرنگونی او بود و شعارها خواسته‌ها نشانة گرایش غالب نهضت به اسلام بود زیرا اسلام مذهب اکثریت مردم ایران را تشکیل می‌داد. حرکت انتفاضه نیز دقیقأ از چنین مشابهتی برخوردار است.
اکنون دیدگاه‌های متعددی در مورد انتفاضه مطرح است، که حوادث آتی روشنگر آن خواهد بود، اما آنچه که با قطعیت بیشتری می‌توان ادعا کرد این است که خودجوشی و مردمی بودن انتفاضه اولین مشخصه آن و اسلامیت وجه غالب آن است و هراس اسرائیلی‌ها هم از همین مشخصه‌هاست.
دستگیری شیخ احمد یاسین و حبس کردن وی در ماه‌های اولیه انتفاضه، ناشی از همین تصور است. تبعید و اخراج 415 تن فلسطینی از سرزمین‌های اشغالی که در آذر ماه 1371 (1992) با هدف خاموش کردن انتفاضه انجام شد و این افراد که عمومأ انتفاضه است و از سوی دیگر نشانه مردمی بودن انتفاضه و عدم وابستگی تام به هیچ حزب و گروه حتی حماسی است زیرا صهیونیست‌ها افراد فوق را بعنوان سرشاخه‌های قیام اخراج کردند اما انتفاضه باز نایستاد و طی چند روز پس از آن بیش از سیصد تن از فلسطینیان ساکن سرزمین‌های اشغالی در نبرد با نیروهای اسرائیلی کشته و مجروح شدند. این امر نشان می‌دهد که قیام تشکیلاتی نیست و قیاده و رهبری آن به درون همه خانه‌ها راه یافته است.
نحوه آغاز ناگهانی قیام و تداوم آن تا کنون، نشان داده است که اگر هم افراد یا گره‌های خاصی در راه اندازی قیام مردمی نقش داشته‌اند اما این امر خدشه‌ای به خود جوشی قیام وارد نمی‌کند. انتفاضه رهبری سیاسی متمرکزی ندارد و هیچ سازمان خاصی عصب مرکزی آن را تشکیل نمی‌دهد؛ همه سازمان‌ها دنباله‌رو و حامی قیام هستند و هر کدام به نحوی می‌کوشند برای آن برنامه ریزی کنند.
هر کدام از سازمان‌های فلسطینی به نحوی سخن می‌گویند که گویی رهبری انتفاضه در دست آنهاست اما باید توجه داشت که غالب این سازمان‌ها در خارج از فلسطین و در کشورهای تونس، سوریه، اردن و ... مستقر هستند، مردم ساکن فلسطین سخن آنها را می‌شنوند و در راستای هدف مشترک یعنی آزادی سرزمین‌های اشغالی عمل می‌کنند اما چنان نیست که اگر همه این سازمان‌ها کنار کشیدند، انتفاضه خاموش گردد. شباهت دیگر انتفاضه با انقلاب اسلامی ایران که برای نخستین بار در تاریخ مبارزات فلسطین همواره متکی به عملیات چریکی و سلاح و سازمان بوده است اما این بار با مشت و سنگ و چوب در برابر گلوله. زنان و کودکان فلسطینی هم در این مبارزه به طور چشم‌گیری فعالند. این بار مبارزه، انقلاب سنگ‌ها یا قیام جوانان سنگ به دست نامیده شده است. شهادت‌طلبی و از جان گذشتگی، ویژگی بسیار مهم دیگری در حرکت انتفاضه است، سلاحی که هیچ مانندی یا بدلی و برابری ندارد.
نکته قابل توجه دیگر این است که انتفاضه عکس‌العمل مردمی بود در برابر شکست طرح‌های مختلف مبارزه اعم از ناسیونالیسم که اوج آن در زمان جمال‌عبدالناصر بود و به شکست تز قومیت عرب و ملی‌گرایی در سال‌های اخیر انجامیده است تا کمونیسم و چپ‌گرایی که با فروپاشی شوروی ضربه قاطعی خورد. جنبش فلسطین در برخورد با بن‌بست در همه خطوط و راه‌ها سرانجام به این نتیجه رسید که اسلام راه حل است، راهی که فلسفه‌های سیاسی نتوانستند بپویند و غالبأ به شکست، تسلیم و سازش کشیده شدند، امروز در اسلام جستجو می‌شود و این راه که همان ایدة ‹‹بازگشت به خویشتن›› است نه در فلسطین که یک موج بیداری اسلامی در همه کشورهای اسلامی و دنیای عرب است که در گذشته جنبه فکری و فرهنگی داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 به رهبری امام خمینی به عنوان یک عالم و مرجع روحانی و دینی، جنبه سیاسی و عملی یافته است. مبارزات فلسطین که تا کنون دو بعد سیاسی و نظامی داشت و تؤام با اندیشه ناسیونالیستی بود اکنون دارای بعد اعتقادی با وجه اسلامی گردیده است و به گفته دکتر فتحی شقاقی، دبیر کل جهاد اسلامی فلسطین، پیروزی انقلاب اسلامی، اعتماد به ایدئولوژی و دین را به مسلمانان سراسر جهان باز گرداند و ثابت کرد که اسلام نیرویی شکست ناپذیر است و اسلام نیروی قیام و جوشش را در مردم فلسطین زنده کرد. با حرکت مردمی انتفاضه در فلسطین حتی آنانکه هنوز تحت‌ تأثیر ناسیونالیسم عربی هستند به اسلام به چشم یک منبع انرژی و وسیلة اتحاد میان همه اعراب برای نجات فلسطین می‌نگرند و برخی هم صادقانه به تجدید‌نظر در اندیشه‌های خویش پرداخته‌اند.
یکی دیگر از انگیزه‌های روی آوردن برخی از نیروهای فلسطینی به اسلام این است که آنان احساس کردند مسأله فلسطین مسأله اشغال خاک برای اسکان یهود نیست و علاوه بر اهداف سیاسی و اقتصادی استعمار در منطقه خاورمیانه، موضوع فلسطین در محتوایش جنگ صلیبی جدید غرب علیه امت اسلامی و انتقام‌گیری از شکست مسیحیان و غربی‌ها در جنگ های صلیبی 1295 - 1249 م و نیز فتح قسطنطنیه در 1453 م توسط امپراتوری عثمانی است که طی آن غرب تحقیر شد.
این اندیشه جدیدی بود که پس از بن‌بست‌های مبارزاتی نهضت فلسطین شکل گرفت و به عبارت صحیح‌تر قوت یافت. به این ترتیب می‌توان گفت انتفاضه قرابت‌ها و شباهت‌های زیادی به انقلاب اسلامی ایران به ویژه از جهت اسلام‌گرایی دارد و امام خمینی یکی از الگوهای شناخته شده و مورد احترام در نزد مردم فلسطین است که نظریات وی را مورد توجه قرار می‌داده‌اند. به همین دلیل، مجموعة دیدگاه‌ها و نظریات امام خمینی به عنوان یک شخصیت و الگوی مؤثر در مبارزات فلسطین که مسلمانان فلسطینی او را یک احیاگر نهضت اسلامی می‌شناسند، شایسته است مورد توجه و تدقیق قرار گیرد.

سازش غزه، اریحا
وقوع انتفاضه روزنه امیدی برای فلسطینیان آواره بوجود آورد و موجب شد تا اسرائیل خطر را جدی احساس نماید، لذا ترس از تداوم انتفاضه، دولت اشغال‌گر را منفعل و آماده سازش کرد. با آنکه اسرائیل در تمامی مقاطع و مراحل گذشته سرسختانه در برابر همه قطعنامه‌ها و طرح‌هایی که هر چند محدود، حقوق و امتیازاتی برای فلسطینینان قائل می‌شد ایستادگی می‌کرد و امتناع از پذیرش قطعنامه‌های 242 و 338 شورای امنیت و طرح صلح ریگان و نظایر آن از نشانه‌های بارز این مواضع امتناعی است و اصولأ خودداری اسرائیلی‌ها از پذیرش هرگونه راه حل سیاسی به این دلیل بود که آنان اساسأ ملتی بنام فلسطین را فاقد هویت تاریخی می دانستند ولی سرانجام وحشت آمریکا و اسرائیل از انتفاضه آنان را مجبور به تن دادن به مذاکره با ساف نمود. فروپاشی اتحاد شوروی و تک قطبی شدن نظام بین‌المللی نیز ایجاب می‌کرد که آمریکایی‌ها هر چه سریع‌تر کانون‌های بحران را به ویژه در خاورمیانه که منبع خطرات جهانی است مهار و خاموش کنند تا زمینة نفوذ اروپا، ژاپن و حتی اسلام‌گرایی را از میان بردارند و با در دست گرفتن ابتکار صلح خاورمیانه و پایان دادن به کانون‌های بحران، راه برقراری نظم نوین جهانی و تثبیت سلطة جهانی آمریکا را هموار سازند.
جناح سازشکار فلسطینی نیز با این تصور که انتفاضه برگ برنده‌ای در دست آنها برای چانه‌زنی در مذاکرات و امتیاز گرفتن هر چه بیشتر است، انتفاضه را فرصتی برای مذاکره را موضوع قدرت تلقی کرده و به میوه چینی از آن پرداخت.
در نهم سپتامبر 1993 یاسرعرفات با عنوان رئیس‌ سازمان آزدیبخش فلسطین طی نامه‌ای به اسحاق رابین موجودیت اسرائیل را به رسمیت شناخته و ساف را متعهد به اعلامیه اصول کلی (توافقنامه) و نیز قطعنامه‌های شماره 242 و 338 شورای امنیت (که اصل وجود رژیم اشغالگر را به رسمیت شناخته و خواستار بازگشت به مرزهای پیش از 1968 شده‌اند) اعلام کرد و آن بخش از مفاد منشور فلسطین را که منکر حق وجود اسرائیل است ملغی نمود. اسحاق رابین نیز متقابلأ در همان تاریخ طی نامه‌ای، سازمان آزادیبخش فلسطین را به عنوان نمایندة مردم فلسطین به رسمیت شناخته و تصویب آغاز مذاکره با آن را در دولت اسرائیل اعلام کرد. یاسرعرفات و رابین طی مذاکراتی، پیش‌نویس هفده ماده‌ای توافق راامضاء کردند که طی آن یک قدرت خودمختار فلسطینی در کرانة باختری و منطقة غزه به وجود خواهد آمد.
از اهداف تن دادن آمریکا و اسرائیل به این توافق، ایجاد شکاف میان فلسطینیان و خاموش کردن شعله‌های انتفاضه بدست خود آنان بود. از نتایج این توافق نیز همواره شدن راه و برداشته شدن موانع به رسمیت شناختن اسرائیل توسط دولت‌های عربی است که اسرائیل را به پایگاه‌های مشروع و قانونی در منطقه تبدیل می‌سازد. این توافق هر چند نوعی عقب‌نشینی محدود اسرائیل از مواضع امتناعی قبلی است که به دلیل نگرانی جدی از خطر انتفاضه حاصل شده است ولی مطمئنأ با اهداف بلند مبارزه ملت مسلمان فلسطین فاصله جدی خواهد داشت. رسمیت اسرائیل منشأ فجایعی برای آیندة خاورمیانه و مسلمین است که گناه فقط متوجه ساف و عرفات نیست، هنگامی که از دیدگاهی وسیع‌تر به مسأله توافق بنگریم و از منظر امام خمینی به داوری بنشینیم، گناه این فاجعه بر عهدة همة دولت‌های اسلامی نیز هست و همة آنان در بوجود آوردن این شرایط ذلت‌بار شریک بوده‌اند.
هر چند قضاوت نهایی، دربارة نتایج و سرنوشت این حرکت‌های جدید سازشکارانه به فرصت بیشتری نیاز دارد و سال‌های آینده معرف واقعیت‌ها خواهد بود ولی از هم اکنون می‌توان گفت که بذر مقاومت در فلسطین هم‌اکنون بستر و زمینه اعتقادی - اسلامی خود را یافته است و ایمان و انگیزه توده‌های مردم مسلمان فلسطین چشمه جوشانی است که آبیاری آن را بر عهده دارد و لذا سرو قامتی و برومندی هر چه بیشتر درخت استقامت و مبارزه، طبیعی‌ترین فرض محتمل است که نشانه‌های آن نیز به وضوح آشکار است و این همان آینده‌ای است که امام خمینی خود انتظار آن را می‌کشید و در سراسر زندگی و مبارزات خود برای تحقق آن رنج‌ها کشید و گام‌های استوار برداشت.