اعتماد به ملت فلسطین

اظهارات شرم آور برخی از محافل فلسطینی از جمله سخنان همسر رئیس فقید تشکیلات خودگردان که یاسر عرفات را صاحب قضیه فلسطین و این قضیه را ارث باقی مانده از وی دانست و نیز رابطه تاریخی با رهبر فلسطین را مستحق ارث بردن منصب سیاسی از وی قلمداد کرد، منعکس کننده وضعیت بحران زده فضای سیاسی جامعه فلسطین است. برخی دیگر نیز قضیه فلسطین را ارث گروهی خاص می دانند، زیرا رهبر فلسطین رهبر آن گروه بوده است. برخی هم به دنبال یافتن وصیتنامه (کذایی) بودند که از رهبر فلسطین به جا مانده بود تا به این ترتیب از طریق وصیت رهبر غایب مشروعیت پیدا کنند. این امر نشان می دهد که برخی از مقامات فلسطینی هنوز امیدوارند که یاسر عرفات زمام امور فلسطین را حتی پس از درگذشت هم در دست داشته باشد، به این اعتبار که فلسطینیانی که عرفات در طول چهل سال گذشته زندگی آنان را اداره کرد حتی پس از مرگ او هم توانایی اداره امور خود را ندارند.
این جریان اهانت به این مرد بزرگ و تاریخش و اهانت به فلسطینیان و جانفشانیهای آنان و از همه مهم تر اهانت به قضیه فلسطین است.
قضیه فلسطین مال یاسر عرفات نیست و او هم آن را ابداع نکرده است تا آنکه وراثش و مقامات فتح و تشکیلات خودگردان مالک آن باشند. با آنکه این قضایا بسیار مهم است، اما وارثان این مرد که دل مشغولی این قضیه را داشته اند، یک نکته بسیار بدیهی و مهم را فراموش کرده اند یا خود را نسبت به آن ناآگاه نشان می دهند و آن این است که قضیه فلسطین ساخته دست این مرد نبود، بلکه این قضیه فلسطین بود که این مرد را پروراند. قضیه فلسطین، قضیه ملت فلسطین است و نه رهبران فلسطینی. مهم نیست که هر یک از آنان چه مقام و منزلتی داشته اند. قضیه فلسطین پیش از یاسر عرفات ظهور کرد و پس از مرگ او هم ادامه خواهد یافت و ملت فلسطین هنوز هم از جنایتهای اشغالگران رنج می کشد. قضیه فلسطین پستی در تشکیلات خودگردان یا منصبی در کمیته اجرایی سازمان آزادیبخش یا جنبش فتح نیست، قضیه فلسطین همه قضایای ملت فلسطین را در بر دارد و سرنوشت و آینده این ملت هم در گرو این قضیه است. پرسشی که باید فلسطینیان را به خود مشغول کند این است که آرمان فلسطین پس از یاسر عرفات چه خواهد شد؟ نه اینکه چه کسی از عرفات ارث خواهد برد یا جانشین وی خواهد شد؟!
پرداختن به مسئله درگذشت یاسر عرفات، مسئله اصلی و اساسی را مغفول گذاشت. این مرد پس از مرگ خود میراثی عظیم را از خود به یادگار گذاشت. این میراث مسئولیت است نه امتیاز. ویرانی پس از وی به جا ماند که هیچ عاقلی را انکار نمی کند. اکنون خطرات زیادی سرنوشت قضیه فلسطین را تهدید می کند، با از دنیا رفتن رئیس فلسطین، این سرزمین با مشکلات گسترده و خطرناک خود به جا ماند. تشکیلات خودگردان نابود شده است، این تشکیلات بر اساس توافقات اسلو که با رژیم صهیونیستی امضا شده بود، شکل گرفت که خود این توافقات هم اینک از بین رفته و اثری از آن به جا نمانده و از نظر زمانی نیز صلاحیت خود را از دست داده است. عرصه سیاسی فلسطین هم میان گروههای مختلف تقسیم شده است. جنبش فتح با اختلافات داخلی مواجه است، سازمان آزادیبخش هم که از مدتها پیش به حالت اغما فرو رفته است. همه این قضایا بسیار مهم هستند، اما بر خلاف تصور اندیشه گروهی حاکم بر عرصه فلسطین این اهمیت به ذات آنان بستگی ندارد. برای این مهم هستند که تأثیر بسیار مهمی بر قضیه فلسطین و سرنوشت ملت آن دارند به همین سبب توجه و تمرکز بر قضیه اصلی همه مشکلات منشعب از آن را نیز حل و فصل می کند، اما مشغول شدن به جزئیات و غور در آنها موجب می شود که قضیه اصلی فراموش شود. وضعیت فلسطین امروز بیش از هر روز دیگری نیازمند اندیشه و تدبیر است، آن هم از سوی رهبران فلسطینی و نخبگان سیاسی آن. این اندیشه و تدبیر باید بر اساس این قاعده انجام گیرد که کدام وضعیت به نفع آرمان و ملت فلسطین است؟ نه اینکه هر کس در فکر آن باشد که جایگاه من و گروه و حزب من در تشکیلات خودگردان و سازمان آزادیبخش کجاست و کجا باید باشد؟ بر اساس این قاعده، باید اندیشید که در چه وضعیتی فلسطینیان همچنان به فکر نبرد خود بر ضد "اسرائیل" خواهند بود و باید دید که چه روشی می تواند مانع از بروز جنگ داخلی در میان فلسطینیان شود.
فقدان رئیس فلسطین معایب بسیاری دارد، اما این امر شاید فرصتی باشد برای ورود به مرحله جدیدی در عرصه فلسطین. در این دوره دیگر این سیاستها هستند که مسیر را تعیین می کنند نه اشخاص، آن مرد بزرگ جایگاه نمادینی در قضیه فلسطین داشت که برخی آن را در حد یک اسطوره می دانند، زیرا او نقشی تاریخی داشت و مراحل مختلف مبارزات ملت فلسطین را از زمان آغاز مبارزه مسلحانه تا محاصره اش در رام الله رهبری کرد و در پایان هم هدف توطئه های شوم "اسرائیل" قرار گرفت. آنچه این مرد را از دیگران متمایز می ساخت، جایگاه ویژه وی بود و اکنون دیگر کسی نیست که به تنهایی بتواند جای خالی او را پر کند، اما اگر یک نفر از این کار بر نمی آید، یک سازمان می تواند آن را انجام دهد. سازمانی که فلسطینیان اکنون بیشتر از هر زمان دیگری به تشکیل آن نیازمندند. رهبران فلسطینی امروز باید مشروعیت خود را با تشکیل نهادهای فلسطینی که از شفافیت لازم برخوردار باشند، به دست آورند. این کار بهترین اقدامی است که آنان می توانند برای حل مشکلات داخلی فلسطین انجام دهند. آنان باید ملت فلسطین را تنها مرجع خود در تمام سطوح تشکیلات خودگردان و سازمان آزادیبخش و حتی گروهها قرار دهند. هیچ چیز نمی تواند بیشتر از توجه به ملت فلسطین و در نظر گرفتن خواسته های این ملت در قضایای سرنوشت ساز، آن را از وضعیت اسفبار فعلی نجات داده و وحدت ملی گروههای فلسطینی را تقویت کند.
ملت فلسطین به رغم آنکه از خودگذشتگیهای زیادی از خود نشان داده است، اما مدتها بود که از تصمیم گیری در مسایل سیاسی و مهم خود دور مانده یا به قولی دور نگه داشته شده بود. این ملت حق دارد سرنوشت خود را به دست خویش تعیین کند، امروز این فرصت به وجود آمده است، اما پرسش این است که آیا از این فرصت استفاده می شود؟
پرسشهای اصلی قضیه فلسطین سؤالاتی از سر نومیدی و احساس شکست یا سرخوردگی نیست، این پرسشها همچنان در تعیین سرنوشت فلسطین سهم بسزایی دارد. اکنون وضعیت نامشخص و آبکی فلسطین همزمان با فقدان رهبر این ملت، مانع از آن می شود که مقاومتی کارآمد در مقابل "اسرائیل" ایجاد گردد و بر سر قضایای اصلی فلسطین با دشمن صهیونیستی مبارزه شود.
بازی با سرنوشت فلسطین، جنایتی بزرگ در حق ملت فلسطین است که ایثار و ازخودگذشتگی تاریخی و بی نظیری برای رهایی این سرزمین از دست اشغالگران از خود نشان داده است. رهبران و نخبگان سیاسی فلسطین باید وحدت را که ملت فلسطین بدنه آن است، حفظ کنند، نه آنکه در مسیر تجزیه و نابودی این وحدت گام بردارند، زیرا که اگر وحدت از بین برود، قضیه فلسطین نابود می شود.

* فاطمه شعبان: از نویسندگان فلسطینی