تبعیض نژادی در رژیم صهیونیستی / گفت و گو با عزمی بشاره
هنگامی که انتفاضه 2000, مسجد الاقصی آغاز شد, شهروندان فلسطینی داخل اسرائیل مشارکت خودبا فلسطینی های سرزمین های اشغالی را با اعتصابی عمومی و تظاهرات در شهرها و روستاها ابراز کردند.
طبق گزارش سازمان دیدهبان حقوق بشر این تظاهرات با استفاده مکرر و گسترده و مرگ آور از نیروی نظامی بر علیه تظاهر کنندگان غیر مسلح فلسطینی مواجه شد درحالی که هیچ خطر جدی برای نیروهای امنیتی اسرائیل در بر نداشت نیروهای امنیتی اسرائیلی 13 فلسطینی را به قتل رساندند و بیش از صدها تن را مجروح ساختند.
درگیریهای انتفاضه دوم پس از چندین سال فرآیند سازماندهی شکل گرفت که طی آن شهروندان عرب رژیم یهودی به طور فزایندهای بر حقوق ملی خود بعنوان فلسطینیان و حقوق مساوی خود بعنوان شهروندان اسرائیل تاکید میورزیدند.
در صف مقدم این حرکت دکتر عزمی بشاره یکی از فعالان فلسطینی داخل سرزمین های اشغال شده از سال 1948 و نماینده اتحاد دمکراتیک ملی قرار دارد. در گفتگوی پیش رو , دکتر بشاره, تناقضات درونی رژیم اسرائیل را به عنوان دولتی که می خواهد خود را یک جامعه سکولار و مدرن و قانون گرا معرفی کند, نشان می دهد.
*بیایید ابتدا از شرایط موجود فلسطینیهای داخل اسرائیل شروع کنیم. تبلیغ می شود که آنها بر خلاف فلسطینیهای سرزمینهای اشغالی, از حقوق شهروندی مثل حق رای دادن و بسیاری از حقوقی که برای دیگر شهروندان رژیم اسرائیل وجود دارد برخوردارند.
اما خط مشی کلی شما در فعالیت های سیاسی تان بر آنچه که شما آن را تبعیض سازمان یافته می نامید استوار است; درباره این موضوع چه توضیحی دارید؟
شهروندان فلسطینی اسرائیل هم از جنبه منفی مورد تبعیض واقع میشوند, زیرا که یهودی نیستند و هم از جنبه مثبت زیرا که عرب هستند: اینها دو نوع متفاوت از تبعیض است که محققان عموماً نه آن را درک میکنند و نه به آن توجهی میکنند.
برای نمونه ، در این کشور کارگران خارجی زیادی وجود دارند که مورد تبعیض واقع میشوند زیرا که یهودی نیستند، اما این متفاوت از تبعیضی است که ما, یعنی فلسطینی ها با آن مواجه شدهایم.
ما هدف دو گونه تبعیض هستیم: مورد اول مربوط به نابرابریها در تخصیص بودجههای رژیم است و تبعیض دوم به انکار هویت ما مربوط می شود. اگر شما به خصوصیات این عوامل مجزا توجه نکنید تنها قادر به درک ناقصی از موضوع خواهید بود.
برای درک این مطلب که به چه علت مردم در اکتبر 2000 به خیابانها ریختند و تظاهرات آنها را در مشارکت با فلسطینیهای سرزمینهای اشغالی به چه علت صورت گرفت, باید به وجود این تبعیضها توجه کنید.
فرآیند تبعیض در مورد همه چیز برقرار است; در واقع شما بجای آن که جستجو کنید در کجا این تبعیضها وجود دارد باید به دنبال آن باشید که در کجا وجود ندارد ، منظور آن است که: اینها اسرار مخفی دولتی نیستند.
اسرائیل برای پذیرفتن ارتباط بین اعراب و سرزمینشان دچار یک مشکل ایدئولوژیک است.
اساساً دولت اسرائیل بر مبنای تکذیب این ارتباط و تلقی آن که این ارتباط تهدیدی را متوجه رژیم مینماید بنا شده بود و از این رو شما روند مصادره ها را در مقیاسی گسترده ومداوم مشاهده می کنید.
روندی که بیشتر و بیشتر و بیشتر میگردد و نه بعلت اینکه دولت نیاز خاصی به زمین های مصادره شده داشته باشد, بلکه بیشتر از آن جهت که وجود زمینهای مربوط به اعراب ایدئولوژی دولت اسرائیل را مخدوش می کرد.
بدین ترتیب بعد از آن که دولت تاسیس شد و پس از آنکه اعراب شهروندان آن شدندو در حالی که هشتاد و پنج درصد سرزمینشان مصادره شده بود شش قانون با هدف خاص مصادره زمینهای اعراب تصویب شد.
کلمه عرب در هیچ یک از این قوانین موجود نیست. این کار از آن رو انجام نشد که تنها به مصادره زمینهای تحت مالکیت افراد خاص بپردازد. بلکه آن چیزی که مصادره شد دقیقا همان زمینهای عربی بود.
البته اینها جدای تبعیضات مربوط به تخصیص بودجه توسط دولت است. دولت تنها نیمی از میزانی که در آموزش و پرورش برای یک فرد یهودی در نظر میگیرد برای یک عرب اختصاص میدهد.
با این همه ارقامی از این دست تنها قسمتی از ماجرا را نشان میدهد. آنها توضیح نمیدهند که یک کودک عرب باید به کدام مدرسه برود و چه کسی مسوول تحصیلی اوست.
محتوای درسی چیست و مواردی از این گونه. در هر موضوعی تبعیض وجود دارد.
واژهای که شاید به بهترین صورت بتواند مفهوم این تبعیض را به تصویر بکشاند عبارت است از « روستاهای به رسمیت نشناخته شده» اینها روستاهایی هستند که برخی قبل از 1948 و برخی بعد از 1948 در داخل اسرائیل تأسیس شده اند و از جانب اسرائیل به عنوان مناطق به رسمیت نشناخته تلقی می شوند.
زمانی که دولت طرحهای توسعه را آماده می کند به سادگی این روستاهای به رسمیت نشناخته را نادیده می گیرد.
به عنوان نمونه هنگام طراحی جاده های جدید یا توسعه خدماتی مانند آب و برق هیچ تلاشی برای اتصال این روستاها به زیر ساختهای در حال گسترش صورت نمیگیرد. و پس از آنکه نوبت به اجرای طرحها رسید و ناگهان متوجه شدند که اندازه و موقعیت یا وجود این روستاها با تحقق طرح توسعه منافات دارد, این طرح نیست که اصلاح می شود بلکه آن روستا است که باید این اصلاح روی آن صورت بگیرد.
مردمانی که در آن روستا زندگی می کنند به راحتی نادیده گرفته می شوند. در حالی که دیگران را از هلند، روسیه و جاهای دیگر به اینجا میآورند و مجتمع هایی مسکونی برای آنها طراحی و ساخته میشود. تناقض بین دولت یهودی و شهروندان عرب آن را حتی میتوان در نهادهای عمومی و موسسات حکومتی و در نوع مشاغلی که اعراب در آنها دارند یا دقیقا بگوییم ندارند مشاهده کرد.
*آیا این تبعیض ها بر مبنای مصوبه قانونی و رسمی صورت می گرفت؟
این تبعیض ها به شیوهای نهادینه شده انجام می شود. در تاسیس اسرائیل بقدر کافی دقت شده است که قوانینی وضع نشوند که مشخصة اعراب را از دستیابی به مشاغلی معین به علت هویت عربیشان منع کند, اما در عمل آنها هرگز یک عرب را به آن مشاغل منصوب نمیکنند.
اسرائیل هرگز اعلام نخواهد کرد که بودجه سالیانه این کشور, اعراب را مورد تبعیض قرار خواهد داد.
*شمابه تبعیضی که توسط اسرائیل علیه شهروندان فلسطینیاش اعمال میشود اشاره کردید.
اینها کسانی هستند که تقریباً یک پنجم کل رای دهندگان را تشکیل میدهند. آیا جامعه اعراب رسما از پیگیری حقوق سیاسی رسمی خود منع شده بودیا اینکه روند بسیج قدرت و منابعش اجازه نمی داد که از حقوق خود دفاع کند؟
تا اواخر دهه 1970, اسرائیل به بهانههای امنیتی اجازه فعالیت به احزاب سیاسی اعراب را نمیداد. در همان زمان و در هنگام دوره حاکمیت نظامی, احزاب صهیونیستی - به عنوان نمونه حزب کارگر ـ فهرستی از نامزدهای پارلمانی اعراب را منتشر کردند.
البته این اقدام آنها نه به دلیل حمایت از تاسیس احزاب عرب بود بلکه این اقدام به آن دلیل صورت گرفت که افرادی را که دارای تسلط و تاثیر قومی و طایفه ای بودند را به رای دادن به حزب کارگر سوق دهد.
این افراد که بعنوان نمایندگیهای انتخاباتی در خدمت احزاب صهیونیستی بودند بیشتر به عنوان یک طبقه اجتماعی محسوب میشدند نه پدیدهای سیاسی.
به واقع رهبرانی سنتی بودند که موقعیت خویش را با وساطت بین اجتماع و دولت حفظ می کردند. به عقیده من این طبقه نشان می داد که اشغالگران همیشه نیازمند حضور همدستانی از این نوع هستند. رهبران سنتی که به کنیست وارد میشدند در واقع به حزب کارگر برای توسعه حاکمیت نظامی بر اعراب اسرائیل کمک می کردند در اواخر دهه 1970, اولین تغییر در زمانی رخ داد که «حزب مترقی» به عنوان یک حزب قانونی سیاسی ثبت شد. پس از آن نیز حزب «ائتلاف مترقی برای صلح» ,به عنوان یک حزب عربی یهودی به ثبت رسید.
*چه شد که مسوولان اسرائیلی روند مجوز تاسیس احزاب سیاسی عرب بعنوان سازمانهای قانونی را آغاز کردند؟
من این اقدام را در جهت افزایش قدرت دولت اسرائیل ارزیابی میکنم.
یعنی در بعد داخلی در جهت بهبود رابطهاش با شهروندان عرب و در بعد منطقهای در جهت افزایش قدرت نظامی خود و همچنین در جهت نمایش افزایش قدرت خود.
بعد از روز زمین در 30 مارس 1976 (که در آن طی تظاهراتی وسیع, 6 عرب توسط نیروهای امنیتی کشته و صدها تن نیز مجروح گردیدند.) دولت به این نتیجهگیری رسید که مذاکره با اعراب بهتر است از اعمال فشار متراکم. البته در ابتدا آنها معتقد بودند که احزاب عرب میباید سنتگرا و معتدل باشند.
اما ما با حداکثر استفاده از فضای حاشیهای موجود در جهت گسترش فعالیتهای خود کوشیدیم و به همین دلیل است که آنها امروزه ما را در دادگاههای اسرائیل به تخطی قانون متهم میکنند.
دادگاه عالی اظهار داشت که ما در حال تخطی ازخط قرمز بین فعالیت قانونی و غیر قانونی هستیم. به عنوان نمونه اخیراً رئیس سابق سرویس امنیتی (شاباک یاشین بت) آمی آیلون, مصاحبه مطبوعاتی طولانی ای ترتیب دادو در آن تهدید کرد که فعالیت ما را غیر قانونی اعلام خواهد کرد.
او مدعی شد که وجود ما با مشخصه یهودی دولت اسرائیل در تناقض است و بنابراین دادستان کل باید ما را تحت محدودیتهای قانونی قرار دهد. از همین رو تلاشهایی برای غیر قانونی اعلام کردن همه احزاب شروع شد.
*به نظر شما روند تبعیض آمیز در باب فعالیت های سیاسی و اجتماعی, از قوانین اسرائیل ناشی می شود؟
آری این موضوعی برخاسته از قانون است. اسرائیل به صورت متعارف, کشور یهودیان است و این بدان معناست که دولت بسیاری از مردمی است که شهروندان آن نیستند. دولت شهروندی اسرائیلی را به رسمیت میشناسد اما مفهوم ملیت اسرائیلی را نمیپذیرد و بدین دلیل است که بر هویت یهودی پافشاری میکند.
یکبار از من پرسیده شد که چرا مخالف مفهوم اسرائیلی گرائی (اصطلاح عمومی برای پذیرش و ادغام در چارچوب صهیونیستی دولت) هستم.
من گفتم از آن جهت مخالف فرایند اسراییلیگرائی هستم که هویت فرهنگی و ملی اعراب را که قبل از ظهور دولت اسرائیل وجود داشت به حاشیه میراند.
اسرائیل نه تنها دولت یهودیان است که یک دولت یهودی هم هست.این بدان معنی است که در اسرائیل, تمایزی بین ملیت و مذهب وجود ندارد و این امر با ادعای اولیه دولت در تناقض است که می گوید برای خود هویتی مذهبی قایل نیست.
اعراب در اسرائیل خواهان پیوستن به اسرائیل نیستند چرا که اسرائیل یک دولت یهودی است. آنها قسمتی از یک ملت که ملت عرب میباشد هستند که زودتر از تاسیس اسرائیل تشکیل شد.
وضعیت ما مشابه یهودیان و یا آن دسته از آفریقاییهایی که به امریکا برده شدند, نیست. اسرائیل به عنوان ظرف و قالبی برای یهودیان تلقی میشد نه قالبی برای شهروندان خود و از این رو تنها راه پیوستن به آن, تغییر (مذهب) است و هیچ راه دیگری وجود ندارد.
چرا که ما دربارة ملیت امریکایی صحبت نمیکنیم که شهروندی, امکان پیوستن شما به آن باشد, یا حتی فرانسه که در آن ـ هر چند کمتر از امریکا ـ شهروندان هنوز راهی برای پیوستن به آن در اختیار دارند. آنچه ما از آن صحبت میکنیم آن است که در این ساختار شما نمیتوانید از تساوی شهروندی صحبت کنید.
*شما می گویید در اسرائیل با اعراب با تبعیض برخورد می شود اما تبعیض در اسرائیل مانند تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی نیست; یعنی به اعراب با زبان قانون گفته نمیشود: «به گتوهای خود برگردید.از برابر دیدگان محو شوید، نمیخواهیم صدای شما را بشنویم.»
نیازی به آن نیست. اگر اعراب در اسرائیل در معرض تبدیل شدن به یک اکثریت بودند, آنگاه شما وضعیتی شبیه آفریقای جنوبی را مشاهده می کردید. اما در اینجا قضیه بدین صورت نیست. اعراب یک اقلیت هستند.
*پس آنها به دلیل خصوصیت جمعیت غیر چشمگیرشان تحمل میشوند؟
البته آنها واقعاً تحمل هم نمیشوند. محدودیتهای روشنی برای تحمل این اقلیت وجود دارد. قیام معروف اکتبر 2000 محدودیتها را به طور جدی نیز به نمایش گذارد. اقدام اعراب داخل اسرائیل برای همبستگی بین نواحی مختلف مردم فلسطین با گلوله پاسخ داده شد.
پیکر سیاسی دولت اسرائیل به عنوان یک کل ـ شامل پارلمان ، قوه اجرایی ، ارتش ، تشکیلات امنیتی، قوه قضاییه همگی به عنوان قسمتی از جنبش صهیونیستی درآمده است.
البته حدی از اغماض برای خارجیها وجود دارد اما هنگامی که اسرائیل احساس خطر کند اینها همگی به صورت کامل بر علیه جمعیت عرب و مسلمان بسیج میشوند.
مهمترین شاخص ناآرامیهای اخیر همان است که نشان داد از نظر آنها ما جمعیتی مجاز شمرده نمی شویم.