مدیریت جنگ 33 روزه حزب الله چگونه جنگ را برد؟

«تحلیل امروز لبنان» را نباید با تحلیل قطعنامه اخیر شروع کرد. لبنان امروز را باید از زاویه «مقاومت پیروز» آن دید و هر حادثه ای از نبرد 33 روزه حزب الله با رژیم صهیونیستی را از آن زاویه مطالعه کرد. حتی قطعنامه ای که در خارج از لبنان و توسط دشمنان حزب الله و لبنان نوشته و تصویب شده را باید از این منظر دید چرا که مقاومت لبنان آن را دگرگون کرده است.
مقاومت پیروز لبنان الزاماتی را در صحنه سیاسی ایجاد کرد و نتایجی را به همراه داشت که دشمنان حزب الله آنگاه که دور هم جمع می شدند (و می شوند) که علیه حزب الله کاری کنند، نمی توانند آن «الزامات» و «نتایج» را نادیده بگیرند؛ چرا که نادیده گرفتن آنها به معنای چشم پوشی از عملی شدن تصمیمی که گرفته اند، محسوب می شود. اما این الزامات و نتایج چیستند؟

نقطه آغاز
حزب الله لبنان در روز 12 تیرماه 58 با گرفتن دو اسیر نظامی رژیم صهیونیست در خط مرزی لبنان و فلسطین اشغالی- نزدیکی روستای لبنانی عیتا الشعب- نشان داد که نقشه عملیاتی دشمن را می داند و حتی با اشراف بر زمان اجرای نقشه عملیاتی ارتش اسرائیل، می تواند زمان این درگیری حتمی را جابجا کند و زمان مناسب دشمن را از دست او برباید.
در همان حال حزب الله لبنان اگرچه می دانست به زودی یک جنگ تمام عیار توسط صهیونیست ها به راه می افتد، اعلام می کرد که منظوری جز آزادسازی اسرای دربند لبنانی که یکی از آنان حدود 03 سال است در اسارت نظامیان تل آویو می باشد، ندارد از این رو از دشمن می خواهد با آزادی زندانیان لبنانی، اسرای خود را بازپس گیرد. اینگونه بود که وقتی دو ساعت پس از اسیرگیری توسط یک واحد مرزی حزب الله، جنگ سنگین دشمن صهیونیستی از زمین، هوا و دریا علیه لبنان آغاز شد،
هیچ کس تردیدی نداشت که مسئله رژیم صهیونیستی آزادی دو اسیر نیست چرا که آزاد کردن آنان نیازمند جنگ نبود و مقاومت 33 روزه حزب الله نشان داد، اساسا آزادسازی آنان از طریق جنگ امکان پذیر نیست.
وقتی جنگ آغاز شد، دشمن با عملیات سنگین هوایی علیه زیرساخت های لبنان دست خود را رو کرد و نشان داد که می خواهد با تکیه بر پرنده های فوق مدرن خود، لبنان را که فاقد این نوع امکانات بود، به زانو درآورد. این در حالی بود که حزب الله کاملا می دانست که روش نظامی اسرائیل تکیه بر نیروی هوایی و از طریق آن زدن زیربناها، زیرساخت ها و مجتمع های انسانی است. حزب الله لبنتان به سرعت نیروهای خود را در همه جای لبنان پراکنده کرد تا از یک سو آسیب نبیند و از سوی دیگر هر نقطه لبنان را به یک منطقه عملیاتی علیه اسرائیل تبدیل کند و لذا وقتی هواپیماهای فوق مدرن رژیم صهیونیستی با تکیه بر اطلاعات دقیق جاسوسی، مقرها، دفاتر و منازل رهبران و عناصر محوری حزب الله را با دقت و موفقیت مورد حمله قرار می دادند و خانه ها، دفاتر و منازل کادر حزب الله ویران می شدند، دشمن با کمال تعجب می دید، تاثیری در کار حزب الله ندارد.
حزب الله می دانست که باید روحیه جنگی دشمن را متزلزل کند و اراده آنان را تضعیف نماید، از این رو در روز چهارم نبرد، حجت الاسلام سید حسن نصرالله رهبر محبوب عربی، در صفحه تلویزیون ها ظاهر شد و به مردم مظلوم لبنان گفت: «به ساحل بیروت بنگرید تا چند دقیقه دیگر یک ناوچه مدرن اسرائیلی را به قعر آب خواهیم فرستاد.»
و دقایقی بعد همان تلویزیون ناوچه ساعر 5 که پیشرفته ترین ناوچه جنگی دنیا و مجهز به سه نوع موشک تهاجمی و یک نوع موشک دفاعی (موشک ضدموشک) بود، از کمر شکسته شد و آرام آرام در 21 مایلی بیروت به قعر آب ها فرو رفت.
از اینجا ماجرای نبرد و چشم انداز آن تغییر کرد. اسرائیلی ها که تا آن روز از انهدام حزب الله و اعدام کادرهای مرکزی آن سخن می گفتند، در روز پنجم جنگ به «خلع سلاح» حزب الله بسنده کردند و اقدام نظامی خود را مقدمه فرآیند سیاسی خلع سلاح خواندند.

آغاز عملیات زمینی
از سوی دیگر، حزب الله لبنان متوجه شد که با ناکام ماندن دشمن در عملیات هوایی، عملیات سنگین زمینی به قصد دست یافتن به برتری زمینی و اشراف بر نقاط سوق الجیشی مرز لبنان و فلسطین که در اختیار واحدهای نظامی حزب الله بود، آغاز خواهد شد. از این رو چریک های ورزیده حزب الله در نقاط مختلف جنوب آماده مواجهه با نظامیان رژیم صهیونیستی شدند.
ازاین پس دشمن، ورزیده ترین یگان نظامی خود (تیپ ویژه گولانی) را عازم تصرف مرتفع ترین تپه مرزی (مارون الرأس که در 800متری مرز قرار دارد و تا روستایی به همین نام نیز حدود 900 متر فاصله داشت) نمود. دشمن در این منطقه 5 روز متوقف ماند تا این که در روز نهم جنگ توانست خط مرزی را بشکند و تپه مارون الرأس را به تصرف خود درآورد و سپس به سمت روستای عیترون و شهر بنت جبیل (مرکز استان شیعه نشین جبل) به حرکت درآمد.
جنگ در این مثلث سه روز به درازا کشید ولی نظامیان ورزیده رژیم صهیونیستی که از آتشباری شدید و خارق العاده هواپیماهای مدرن و هلیکوپترهای (اهدایی آمریکا) آپاچی برخوردار بودند، نتوانستند وارد بنت جبیل شوند. آنان برای آن که از مخمصه رهایی یابند، به شهر 50-40هزار نفری بنت جبیل که اینک ساکنان آن به 6 تا 8هزار نفر تقلیل یافته بود، لقب «عاصمه حزب الله» دادند، منظور آنان این بود که بعد از تصرف بنت جبیل چنین وانمود کنند که دژ حزب الله را تصرف کرده اند و با تصرف دژ حزب الله کمر جنبش اسلامی مقاومت لبنان را شکسته اند. وقتی پس از سه روز تلاش و برجای گذاردن حداقل 30 کشته و 100 زخمی و منهدم شدن 30-20 تانک مرکاوا، نظامیان صهیونیستی ناجار شدند، شهر را ترک گویند و علیرغم آن همه تبلیغات درباره «پایتخت حزب الله» ادعا کنند که از اول هم قصد تصرف این شهر را نداشته اند. آنان نظامیان خود را تا تپه مارون الرأس عقب بردند. دشمن صهیونیستی پس از این عقب نشینی، سه روز را به جمعبندی از جنگ حزب الله اختصاص داد6 و این در حالی بود که تردید و ترس بر دستگاه تصمیم گیری (سیاسی و نظامی) رژیم صهیونیستی سایه افکنده بود.
آنان بالاخره با فشار بعضی از سران ارتش و احزاب موافق و مخالف دولت تل آویو، «جنگ سنگین و گسترش عملیات زمینی» را برگزیدند و در همان حال برای دست یابی به موفقیت به تغییرات گسترده در فرماندهان ارتش از عالی ترین سطح- خانه نشین کردن دان حالوتس، رئیس ستاد مشترک ارتش و انتصاب معاون او موشه کابلانسکی به فرماندهی جنگ- تا سطح فرماندهان گردان دست زدند و با فراخوان 5هزار و سپس 30هزار نیروی احتیاط وارد میدان شدند. این در حالی بود که اسرائیلی ها برای موفق شدن در جنگ وخروج آبرومندانه از آن به شدت تحت فشار آمریکا بودند و حتی «رایس» وزیر امور خارجه آمریکا در نقش فرمانده جنگ ظاهر شد و گفت برای جنگ پایانی جز «صلح درازمدت و جامع» نیست و امکان ندارد به شرایط قبل از جنگ باز گردیم! منظور رایس این بود که پس از جنگ باید- حداقل در صحنه نظامی- حزب الله لبنان از معادله حذف شده باشد.

گسترش عملیات زمینی
نظامیان اسرائیلی، تیپ گولانی را عازم منطقه شرقی مرز، «کفرکلا» کردند و در همان حال یک تیپ زرهی دیگر و یک گردان ویژه به آن افزودند و نیروهای دیگر را در استعداد 000/10نفر در نقاط دیگر مرز مستقر کردند. عملیات در کفرکلا نیز با شکست سنگین مواجه گردید و تلفات سنگین دشمن در این محور (شامل مثلث کفرکلا، الطیبه و عدیسه) نشان داد که کار بسیار دشوار است. دشمن این بار به نقطه مرزی حولا- حد فاصل کفرکلا تا مارون الرأس- متوجه شد ولی در این مثلث- شامل حولا، مرکبا و میس جبل- نیز حداکثر تا یک کیلومتری جلو آمد ومتوقف شد کار که به اینجا رسید بار دیگر اختلاف در بین نظامیان و سیاسی ها بالا گرفت، عده ای که در میان شان چهره های جنگدیده و کارکشته ای نظیر شیمون پرز و رائول موفاز هم بودند، بر توقف عملیات زمینی تأکید کردند و عده ای هم توقف عملیات زمینی را پذیرش شکست می دانستند و از آن پرهیز می دادند. در این بین فاجعه قانا- روستایی لبنانی در نزدیکی شهر شیعه نشین صور- اتفاق افتاد و در آن حدود 60نفر از مردم این روستا که در میانشان حدود 30 کودک هم وجود
داشت، در یک عملیات سنگین هوایی به شهادت رسیدند. به زودی موج جدیدی علیه عملیات اسرائیل در لبنان به وجود آمد تا جایی که رایس با عجله به تل آویو رفت و صراحتا اعلام کرد: اینک زمان آتش بس فرا رسیده است»
بعضی از تحلیلگران معتقدند فاجعه قانا توسط آن دسته از نظامیان اسرائیلی که مخالف ادامه جنگ بودند و آن را نتیجه بخش نمی دانستند به منظور پایان یافتن جنگ، به وقوع پیوسته است کما اینکه چهار روز پس از آغاز جنگ، یک روزنامه رژیم صهیونیستی چهار فریضه را برای پایان یافتن جنگ لبنان - که جنگ ششم اسرائیل بود - مطرح کرد و در آن حمله به کودکان و کشتار حداقل 30 نفر از آنان را به قصد فعال کردن سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ به عنوان گزینه چهارم و بدترین گزینه ارزیابی کرد.

فعال شدن فاز سیاسی
حداقل از روز هیجدهم جنگ مشخص شد که شکست نظامی حزب الله ممکن نیست و در این نتیجه گیری، مقامات اسرائیل - اعم از سیاسیون و اکثر نظامی ها -، مقامات آمریکا و مقامات اروپا، مقامات چین، روسیه و نیز دولت های عربی هم پیمان تجاوز اسرائیل همداستان شدند. از اینجا پروژه «پایان آبرومندانه»، جایگزین پروژه «صلح پایدار» گردید که به منظور حذف سیاسی و نظامی حزب الله مطرح شده بود. از اینجا فرانسوی ها که در بخش مسیحی و اهل سنت لبنان دارای پایگاه سیاسی بودند، فعال شدند و محور انگلیس - حداقل در ظاهر - از معادله سیاسی حذف گردید. در ایام فرانسه به گمان اینکه در بین طرف های مختلف بهترین موقعیت را دارد، پیش نویس قطعنامه ای را برای پایان دادن به جنگ تهیه کرد. پیش نویس قطعنامه ی فرانسه با مخالفت ظاهری رژیم صهیونیستی مواجه شد و مقامات آمریکا آن را نیازمند اصلاح ارزیابی کردند. در واقع پذیرش بحث راجع به پایان جنگ در حالی که غرب به هیچکدام از اهداف خود نرسیده بود، به تنهایی بیان کرد که کار در بخش نظامی قفل شده است که آنان درصدد برآمده اند با استفاده از قدرت سیاسی به جنگ خاتمه دهند. در اینجا یک نظریه شکل گرفت: «عملیات سریع و گسترده نظامی برای پایان دادن سیاسی به جنگ با حزب الله». براساس این نظریه اسرائیل باید امتیازاتی را در «زمین» بدست می آورد تا براساس آن اولا طرف مقابل ناچار به پذیرش هر قطعنامه ای بشود و ثانیا وقتی قطعنامه تصویب می شود اسرائیل دچار بحران داخلی نشود و دولت بتواند به شهروندان یهودی بگوید که بعد از دست یافتن به پیروزی، قطعنامه را پذیرفته است.
در مقطع «هفته آخر»، در پنج نقطه زمینی عملیات زمینی رژیم صهیونیستی شامل: محور مارون الراس محور کفرکلا، محور حولا، محور عیتاالشعب و محور ناقوره به مرور شدت گرفت. ارتش رژیم صهیونیستی در اولین روز این عملیات در منطقه کفرکلا و الطیبه ضربه سنگینی خورد، 23 تانک آن منهدم گردید، حدود 30 نفر از نظامیان آن کشته شدند و حدود 100 نفر از آنان شامل دو فرمانده گردان مجروح گردیدند؛ تاجایی که نظامیان صهیونیستی این روز را روز سیاه ارتش اسرائیل لقب دادند. عملیات نظامی در مناطق دیگر هم سرنوشت بهتری نداشت و بخصوص در محور عیتاالشعب، ضربات بسیار سنگینی متوجه رژیم صهیونیستی گردید. دشمن وقتی متوجه شد در همه این محور ها امکان پیشروی زمینی ندارد، تلاش کرد تا راه ورود حزب الله و پشتیبانی نظامی و غیرنظامی از آنان را سد نماید. از این رو از یک طرف شهر شیعه نشین صور و جاده اصلی ترانزیت صیدا به صور و صور به شهرهای جنوبی لبنان را با شدت تمام از طریق بمباران های هوایی و توپ های دریایی زیر آتش گرفت و بطور متوسط روزانه 5000 گلوله توپ را به این منطقه شلیک کرد تا جایی که بعضی از روستاهای استان صور با خاک یکسان گردیدند. از سوی دیگر عملیات زمینی علیه منطقه کفر کلا و الطیبه شدت گرفت. منظور آنان این بود که حدفاصل نقطه مرزی کفر کلا تا رود لیتانی که طول آن در این نقطه به حدود سه کیلومتر می رسید، را به تصرف درآورده و عملا ارتباط جنوب لیتانی را با شمال آن قطع نمایند. در همان حال آنان با زدن کلیه پل های روی رودخانه لیتانی، عملیات امدادرسانی را مختل کردند، در این مرحله بخش غربی دره ی بقاع را هم زیر آتش شدید هوایی گرفتند و ارتباط بقاع را با جنوب قطع کردند. عملیات نظامی بخصوص بمباران شدید هوایی در این ده روز از شدت بسیار بالایی برخوردار بود ولی کماکان ارتش اسرائیل تلفات می داد.
حضور چریک های حزب الله و مسلح بودن زمین جنوب، منطقه را برای عملیات صهیونیست ها کاملا نا امن کرده بود. از این رو وقتی یگان های زرهی اسرائیل در روز سی ام، عملیات زمینی را به قصد تصرف شهر مرجعیون و روستای خیام از دو مسیر شکل دادند ولی در جناحین ستون اعزامی اسرائیل، چریک های حزب الله برق آسا ظاهر می شدند و از آنان تلفات می گرفتند. عملیات سنگین حزب الله در ورودی شهر مرجعیون سبب شد که در ساعت اول- حد فاصل 7 تا 8 صبح روز سی ام جنگ- 7 تانک مرکاوا منهدم گردد و حداقل 15 نفر از نظامیان اسرائیل کشته و دهها نفر دیگر از آنان مجروح گردند که یک فرمانده لشکر و فرمانده تیپ ویژه گولانی از جمله آنان بود. ارتش اسرائیل بار دیگر از تصرف شهر منصرف شد و برای عقب نشینی از این منطقه آماده شد. در این روز رزمندگان اسلام در جبهه های مختلف 29 تانک آنان را منهدم کردند، حدود 50 نفر از آنان را کشتند و بیش از 200 نفر از آنان را مجروح نمودند.

تغییر تاکتیک حزب الله
در این مرحله سیاست حزب الله از زدن شهرهای دور دست به شهرها و شهرک های نزدیکتر رژیم صهیونیستی تغییر کرد. البته بطور محدود شهرهایی نظیر حیفا، نیسان و الخضیره را نیز کماکان زیر آتش موشک ها گرفتند. سیاست جدید موشکی حزب الله سبب شد که تلفات سنگینی به حدود ده هزار نیروی اعزامی اسرائیل که در حاشیه شمالی مرز فلسطین با لبنان مستقر شده بودند، وارد شود. این در حالی بود که مجروح شدن نیروهای اعزامی قبل از آنکه به خط برسند، روحیه آنان را بشدت تضعیف کرد و حتی سبب بروز درگیری میان این نظامیان و فرماندهان شان گردید.
اسرائیل که گمان می کرد با عملیات شدید هوایی علیه شهر صور و مناطق حدفاصل کفر کلاتالیتانی، نیروهای چریک مستقر در جنوب را به محاصره در می آورد، به زودی متوجه شد که نیروهای اسرائیل مستقر در حاشیه فلسطینی مرز و نیروهای نفوذ کرده به ارتفاعات جنوب لبنان به محاصره عملیاتی حزب الله درآمده و در واقع به «گروگان حزب الله» تبدیل شده اند. در این فضا اعتراضات داخلی در اسرائیل هم به اوج خود رسیده بود چرا که همان 85 درصد جمعیت رژیم صهیونیستی که به یک ماه عملیات و تحمل سختی آن و زندگی در پناهگاه ها رأی مثبت داده بودند، صدای اعتراض خود را بلند کردند. از این رو در این ایام به موازات تشدید عملیات هوایی و زمینی اسرائیل علیه حزب الله، صدای اعتراضات مردمی در حیفا، تل آویو و... علیه رژیم اسرائیل و به نفع پایان جنگ بلند و بلندتر می شد و اعتراض مقامات حزبی موافق و مخالف دولت در تل آویو و نیز اعتراض بعضی از مقامات ارشد دولتی در وارد کردن فشار علیه دولت ایهود اولمرت و سران نظامی این دولت برای پایان دادن به جنگ بیشتر شد.
در این فضا بحث درباره پایان جنگ در اروپا و آمریکا نیز شدت بیشتری پید اکرد و در نتیجه شاهد تحرک وسیع آمریکا، فرانسه، روسیه، بلژیک، ایتالیا، اسپانیا، تروئیکای عربی و نیز سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ بودیم. در واقع همانگونه که در دهه اول، همه اینها بسیج شده بودند تا ریشه حزب الله را از منطقه بکنند، اینک همه بسیج شده بودند تا اسرائیل را از چنگ حزب الله بیرون آورند. در همان حال آنان گمان می کردند می توانند با «اجماع بین المللی»، قطعنامه ای را به تصویب برسانند که حداقل حزب الله را از صحنه نظامی- امنیتی لبنان کنار بزنند و حضور سیاسی آن را نیز تضعیف نمایند.
قطعنامه پیشنهادی فرانسه با این ذهنیت مطرح گردید و آمریکائی ها با حذف بخش هایی از آن که شامل تعیین تکلیف مزارع شبعا و ارائه نقشه های مناطق مین گذاری شده توسط اسرائیل به دولت لبنان بود، با این پیش نویس موافقت کردند.
این پیش نویس بلافاصله با واکنش منفی مقامات لبنان و کشورهای عضو اتحادیه عرب و سایر کشورهای اسلامی مواجه گردید. نبیه بری رئیس مجلس لبنان در روز 15 مرداد گفت: «آنچه در پیش نویس آمده، از درخواست های اسرائیل هم بیشتر است» وی با اشاره به شکست های پیاپی رژیم صهیونیستی در جنگ با حزب الله، اضافه کرد: «اینها در جنگ شکست خورده اند و اینقدر ادعا دارند، اگر پیروز شده بودند، دیگر چه می خواستند؟» دولت فؤاد سنیوره نیز گفت: «در این پیش نویس حقوق لبنان در نظر گرفته نشده است و لذا امکان ندارد مورد پذیرش لبنانی ها قرار گیرد». اتحادیه عرب نیز در بیانیه خود خواستار تجدید نظر جدی در اکثر مفاد این پیش نویس شد. در همان حال سران کشورهای اسلامی نیز که روز پنج شنبه 19/5/1385 در مالزی گردهم آمده بودند، پیش نویس قطعنامه را «جایزه به متجاوزان صهیونیستی» لقب دادند و آن را تقبیح کردند.
وزیر خارجه مالزی که کشورش ریاست دوره ای سازمان کنفرانس اسلامی را بعهده دارد، نارضایتی کشورهای اسلامی از حمایت یک جانبه آمریکا و اروپا از رژیم صهیونیستی در جنگ خبر داد و حتی گفت: «کشورهای اسلامی نحوه رساندن سلاح به مقاومت لبنان را مورد بحث قرار دادند.»
قطعنامه برای تصویب شدن باید اصلاح می شد چرا که با مقاومت شدید رزمندگان مقاومت لبنان امکان عملی شدن نداشت. این در حالی بود که حمایت کشور لبنان، کشورهای عضو اتحادیه عرب و کشورهای اسلامی از لبنان، تداوم عملیات موشکی و مقاومت زمینی حزب الله را تسهیل می کرد چرا که حالا دیگر بعضی از کشورهای عرب و نیز دولت لبنان نمی توانستند به انتقاد از مقاومت لبنان ادامه دهند. با این وصف اصلاح اساسی پیش نویس قطعنامه به ناچار در دستور کار قرار گرفت.

مفاد قطعنامه پیشنهادی (قبل از اصلاح) چه بود؟
پیش نویس قطعنامه که ظاهرا فرانسوی ها آن را تهیه کرده بودند ولی دستان رژیم صهیونیستی و آمریکا در آن کاملا هویدا بود، شامل موارد زیر می شد:
1- در مقدمه پیش نویس، حزب الله لبنان را «آغازگر جنگ» و «مسئول عواقب آن» در دو سوی مرز لبنان و فلسطین اشغالی معرفی کرده بود.
2- در این قطعنامه حزب الله لبنان یک گروه تروریستی خوانده شده و از لزوم تلاش بین المللی برای شناسایی و مجازات اعضای آن سخن گفته شده بود. براساس این بند انحلال حزب الله از جنبه سیاسی و نظامی بعنوان یک مسئولیت بین المللی که از سوی همه اعضای شورای امنیت سازمان ملل حمایت می شود، معرفی شده بود.
3- در پیش نویس از حضور «نیروهای بین المللی» که تعدادشان حداقل 15000و حداکثر 000، 20نفر بود برای استقرار در لبنان به منظور اجرای بند 2 پیش نویس قطعنامه خبر می داد. منظور از نیروهای بین المللی، نظامیان کشورهای اروپایی در قالب ناتو یا یگان نظامی با مشارکت اعضای اتحادیه اروپا بود.
4- براساس پیش نویس، قطعنامه 1701 در ذیل فصل 7 منشور سازمان ملل متحد قرار داشت. دو ماده 41 و 42 این فصل به نیروهای اعزامی ناتو یا اتحادیه اروپا اجازه می داد برای دستگیری اعضای حزب الله از قدرت نظامی- و حق شلیک تیر و کشتن اعضای مقاومت لبنان- استفاده کنند. با این وصف نیروهای اعزامی وظیفه «تحمیل صلح» (و نه صلح بانی) را برعهده داشتند.
5- براساس پیش نویس، شورای امنیت سازمان ملل و نظامیان اجازه داشتند، لبنان را به محاصره دریایی و زمینی درآورند تا از عدم ارسال سلاح از زمین و دریا به مقاومت مطمئن گردند. با این وصف آنان اجازه داشتند هر هواپیمای اعزامی به سوریه و اعزامی از سوریه را متوقف کرده و مورد بازرسی قرار دهند و نیز آنان می توانستند یگان های نظامی دریایی را در مدیترانه مستقر نمایند تا هر شناور اعزامی به یکی از بنادر و اسکله های لبنان را مورد بازرسی قرار دهند.
6- براساس پیش نویس قطعنامه، نظامیان اعزامی از ناتو یا اتحادیه اروپا اجازه داشتند برای دستگیری عناصر حزب الله هر منزل و ساختمان اداری و غیراداری را در لبنان و سوریه مورد بازرسی قرار دهند.
7- براساس پیش نویس، در حدفاصل رود لیتانی تا مرز لبنان و فلسطین که حدود 900کیلومتر مربع مساحت دارد، حضور اعضای حزب الله بطور کلی ممنوع بود. بر همین اساس شیعیان مستقر در دو استان شیعه نشین «صور» و «جبل» برای زندگی در شهرها، روستاها، مزارع، کارگاه ها، ادارات و باغات خود دچار محدودیت شدید شده و جوانان آنان برای مدت طولانی از زندگی در دیار خود محروم می گردیدند.
8- براساس پیش نویس قطعنامه، نیروهای دولت لبنان -مستقر در حدفاصل رود لیتانی تا مرز جنوب- تحت امر نظامیان اعزامی از غرب قرار می گرفتند و بدون اجازه آنان حق فعالیت نداشتند. در این منطقه نوع سلاح و ماموریت آنان توسط یگان های نظامی غرب مشخص می گردید. این درحالی بود که این نیروها به هیچ وجه اجازه نداشتند در خط آبی - محدوده حضور نیروهای کلاه آبی سازمان ملل- حضور یابند.
9- براساس پیش نویس، دولت لبنان باید پیمان صلحی را با رژیم صهیونیستی امضاء می کرد به گونه ای که اسرائیلی ها می توانستند سفارت خود را در بیروت فعال نمایند. منظور آنان این بود که از یک سو روحیه شیعیان و سایر مخالفان لبنانی رژیم صهیونیستی را درهم بشکنند و آنان را برای همیشه از مقاومت اسلامی لبنان مایوس نمایند و از سوی دیگر زمینه نفوذ این رژیم را در ساختار سیاسی، امنیتی و اقتصادی لبنان ایجاد نمایند.
10- براساس پیش نویس قطعنامه، دو اسیر صهیونیستی که در روز 21 تیر در نزدیکی روستای مرزی «عیتاالشعب» به اسارت حزب الله درآمده بودند، باید بدون قید و شرط و فوری آزاد می شدند. در همان حال به نرمی از اسرائیل خواسته شده بود گفتگو درباره آزادی زندانیان لبنانی در بند اسرائیل را با دولت لبنان آغاز نماید.
11- براساس پیش نویس، مزارع شبعا در اختیار شورای امنیت سازمان ملل گذاشته می شد تا درباره آن تعیین تکلیف نماید. این به آن معنا بود که لبنانی بودن این مزارع که مساحتی حدود 100هکتار دارند، زیر سؤال می رفت و شورای امنیت اجازه می یافت درباره آن هر تصمیمی که بخواهد بگیرد.
12- براساس این پیش نویس، هیچ سلاح لبنانی نباید در حدفاصل رود لیتانی تا مرز وجود داشته این به معنای خلع سلاح لبنان -و نه فقط حزب الله- بود و به نوعی سیطره امنیتی اسرائیل بر منطقه منجر می شد چرا که هیچ منع و محدودیتی برای اسرائیل وجود نداشت که در خط مرزی سنگین ترین سلاح ها و نیروهای مجهز را مستقر گرداند.
13- براساس پیش نویس، دولت لبنان که به گروه سیاسی خاصی تعلق دارد و رقیب سیاسی حزب الله می باشد، تنها نیروی قابل قبول محسوب می شد. این درحالی است که در لبنان تفکیک قوا وجود دارد و هر قوه یک طیف سیاسی- مذهبی را نمایندگی می نماید. در واقع با تصویب این بند هم پیمانان اسرائیل همه سرزمین لبنان -و از جمله بخش شیعه نشین آن- را در اختیار می گرفتند و تعادل قوا را هم می خورد، این قطعا زمینه ساز جنگ داخلی در لبنان می شد و موقعیت لبنان را به شدت تضعیف می کرد.
با نگاهی به این بندها به خوبی می توان ترسیم لبنان پس از اجرای قطعنامه 1071 را مشاهده کرد. براساس این موارد استقلال، آزادی و امنیت سرزمین مظلوم لبنان تحت سیطره امنیتی، نظامی، سیاسی و... رژیم صهیونیستی قرار می گرفت درحالی که در جریان طولانی ترین جنگ رژیم صهیونیستی با اعراب موفق به تحمیل شکست به اسرائیل بود! در واقع گویا شورای امنیت -و بخصوص آمریکا و فرانسه- بنا داشتند نتیجه طبیعی جنگ را به نحو کاملا غیرطبیعی به نفع رژیم صهیونیستی به پایان برسانند و برای همیشه آن را در حلقوم این رژیم جنگ طلب و نامشروع هضم نمایند. پیش نویس این قطعنامه آنقدر رسوا بود که حتی ولید جنبلاط، صمیمی ترین دوست لبنانی اسرائیلی ها را به واکنش واداشت. رژیم های مصر، اردن و عربستان که بخشی از قافله حمله به لبنان بودند نیز آن را خفت بار و غیرقابل قبول دانستند.
این پیش نویس نمی توانست به تصویب برسد و در صورتی که تصویب می شد، هیچ شانسی برای اجرا نداشت. حزب الله لبنان به این پیش نویس خندید و آن را نشانه «سفاهت» پیشنهاددهندگان آن دانست. در این شرایط حزب الله، نظامیان رژیم صهیونیستی را در طول 38 کیلومتر مرز مشترک با فلسطین اشغالی به محاصره خود درآورده بود و روزانه حداقل 25 نفر از آنان را به هلاکت می رسانید. دستان بلند حزب الله نیز با شلیک پرحجم و پیاپی موشک به نقاط مختلف، حلقوم صهیونیست ها را می فشرد و هر روز بر دامنه برد موشک های خود می افزود. این در حالی بود که حزب الله فقط یک گروه خود را وارد میدان کرده بود و چندین گروه خود را آماده داشت و منتظر بود تا جنگ شدت بیشتری پیدا کند تا آنان را وارد کارزار نماید. مسلما این موضوع از دید صهیونیست ها و حامیان آن مخفی نبود کما اینکه سه روز پس از پایان درگیری ها «هاآرتص» نوشت فقط 50 چریک حزب الله در اطراف شهر «بنت جبیل» توانسته اند، «گولانی» مقتدرترین تیپ نظامی اسرائیل که به وسیله یک گردان ویژه دیگر و آتش دهها هواپیما و دهها هلی کوپتر فوق مدرن حمایت می شدند را به زانو درآورد و آنان را با خواری و پذیرش دهها کشته و صدها زخمی وادار به عقب نشینی نمایند. با این وصف این اسرائیل بود که به گروگان حزب الله درآمده بود و غرب باید با قطعنامه خود آنان را از مهلکه آزاد نماید، پس قطعنامه براساس این وضعیت سمت و سوی دیگری پیدا کرد.

مختصات قطعنامه 1701 و تفاوت های آن با پیش نویس
قطعنامه 1701 در آخرین ساعات روز سی و یکم جنگ، همزمان با آغاز روز سی و دوم به وقت تهران، به تصویب همه 15 عضو دائم و غیردائم شورای امنیت سازمان ملل رسید. متن این قطعنامه ابتدا به صورت غیررسمی و یک روز پس از آن به صورت رسمی روی سایت سازمان ملل قرار گرفت. این قطعنامه که با پیش نویس آن تفاوت ماهوی و اساسی داشت، شامل موارد ذیل بود:
1- در مقدمه این قطعنامه، بر اجرای قطعنامه های 425، 426، 520، 1655، 1680 و 1697 که در مورد مسایل فی مابین لبنان و فلسطین و طرف های دیگر ذی ربط با آن منتشر شده بود و نیز بر توجه به بیانیه های دبیر کل سازمان ملل در این مورد در تاریخ های 18 ژوئن 2000، 19 اکتبر 2004، 4 می 2005، 23 ژانویه 2006 و 30 ژوئیه 2006 تأکید شده است.
2- در مقدمه قطعنامه به طور تلویحی حزب الله لبنان را آغازگر جنگ معرفی کرده ولی از ذکر هر مفهوم دیگر که پیامد این مسئولیت را مشخص کند، خودداری شده است.
در این مقدمه به «لزوم پایان دادن به این خشونت ها» و «تأکید بر ریشه های افزایش بحران کنونی» اشاره و خواستار «آزادی بدون قید و شرط سربازان ربوده شده اسرائیل» و «توجه به حساسیت مسئله زندانیان و ترغیب تلاش ها برای حل فوری مسئله زندانیان در بند اسرائیل» شده است. ملاحظه می کنید که در کنار آزادی بدون قید و شرط دو اسیر صهیونیست، از «حل فوری زندانیان لبنانی در بند اسرائیل» هم سخن به میان آمده است. در همان حال «ریشه های افزایش بحران کنونی» را نه مسلح بودن حزب الله و اقدامات آن بلکه وجود دو اسیر اسرائیلی و در مقابل وجود زندانیان لبنانی معرفی کرده است. این ادبیات با آنچه در پیش نویس آمده بود و از تروریستی بودن حزب الله سخن می گفت و آنگاه که پای حقوق لبنان به میان می آمد حداکثر از «ترغیب تلاش ها برای حل مسئله زندانیان لبنانی در بند اسرائیل» یاد می کرد، تفاوت دارد.
بعد از این مقدمات، قطعنامه وارد بندهای اجرایی شده است که شامل موارد زیر می باشد:
1- «توقف فوری تمام عملیات های حزب الله و تمام عملیات های هجومی اسرائیل.» در این بند اگر چه به نحو تبعیض آمیزی یک جا از «توقف فوری تمام عملیات حزب الله» سخن گفته است و در جای دیگر «توقف فوری تمام عملیات های هجومی اسرائیل» را خواستار شده است، در عین حال ذکر «توقف تمام عملیات های هجومی ارتش اسرائیل» می تواند از نظر حقوق بین الملل به مفهوم مسئولیت متقابل اسرائیل باشد. اگرچه رژیم صهیونیستی با استناد به این بند، محاصره دریایی و هوایی لبنان و نیز عملیات نقطه ای خود علیه حزب الله را توجیه کرده است، متقابلا این امکان را برای حزب الله به وجود می آورد که به اقدام متقابل دست بزند.
2- «نیروهای یونیفل در جنوب لبنان مستقر شوند و همزمان اسرائیل تمام نیروهایش را از خاک لبنان خارج کند.» در این بند باید به تفاوت نیروهای «یونیفل» با «نیروهای اعزامی ناتو» یا «نظامیان اروپایی» توجه کرد. قرارداد یونیفل به جای نیروهای ناتو و اروپا یک عقب نشینی مهم از پیش نویس قطعنامه محسوب می شود چرا که نیروهای اروپا و ناتو، عملیات خود را در ذیل ماده 42 و 43 فصل هفتم منشور ملل متحد انجام می دادند و ماهیتی امنیتی- نظامی داشتند. آنان می توانستند به زور متوسل شده و با نیروهای حزب الله درگیر شوند. ولی یونیفل خارج از فصل هفتم عمل می کند و اجازه درگیر شدن با حزب الله را ندارد. آنان هویتی انتظامی دارند و فقط می توانند موارد تخلف طرفین از بندهای قطعنامه را گزارش نمایند.
در همان حال نیروهای اروپایی، از نظر مذهبی مسیحی و یهودی اند و دشمن مسلمانان می باشند لذا برای سرکوب مسلمین انگیزه اعتقادی دارند ولی نیروهای یونیفل عمدتاً از کشورهای جهان سوم نظیر هند و بنگلادش می باشند که با مسلمانان دشمنی ندارند و انگیزه آنان از حضور در نیروهای یونیفل شغلی می باشد تا جایی که به زودی در محیط مأموریت خویش هضم می شوند. باید به این موارد اضافه کرد که خروج قطعنامه از ذیل فصل هفتم، ضمانت اجرایی آن را از بین می برد و آن را در سطح سایر قطعنامه هایی که از بعضی از آنها در مقدمه این قطعنامه یاد شده، تنزل می دهد. این خود یک موفقیت سیاسی برای حزب الله لبنان محسوب می گردد.
3- «تأکید بر اهمیت کنترل دولت لبنان بر تمامی اراضی این کشور». تأکید بر بسط تسلط دولت لبنان، اضافی محسوب می شود؛ چرا که بدیهی است. زمانی که یک دولت بر بخش هایی از سرزمین کشور خود احاطه ندارد، بیانگر وجود یک مشکل داخلی است و حل آن به سازوکار داخلی احتیاج دارد نه تأکید بین المللی. البته دولت فؤاد سینیوره از آن به شدت استقبال کرده است چرا که پیش از این خود او آن را در بند چهارم طرح هفت ماده ای خویش گنجانیده بود. دولت کنونی لبنان ضعیف تر از آن است که بتواند آن را بدون موافقت حزب الله اجرایی کند. دقیقاً از همین روست که دولت فؤاد سینیوره که پنج روز پس از صدور قطعنامه، 3000 نیروی نظامی خود را با موافقت حزب الله به منطقه جنوب گسیل داشت و اعلام کرد که نیروهای اعزامی آن، مأموریت خلع سلاح حزب الله را بعهده ندارند. فرمانده ارتش لبنان نیز رسماً اعلام کرد: «چریک های حزب الله در کنار نیروهای ارتش در جنوب لبنان حضور خواهند داشت.»
4- «احترام به خط آبی». این بند از قطعنامه از لبنان و رژیم اسرائیل می خواهد به خط آبی- منظور محل استقرار نیروهای کلاه آبی سازمان ملل در عمق 500 متر و عرض 38 کیلومتر جنوب لبنان- احترام بگذارند و مانع اجرای مأموریت های یونیفل نشوند. این در حالی است که نیروهای یونیفل توانایی اعمال این بند را ندارند و نیروهای لبنانی- از جمله چریک های حزب الله- در محدوده آنان وارد خواهند شد و حرکت صهیونیست ها را در آن سوی مرز، زیر نظر خواهند گرفت.
5- «حمایت قوی از تمامیت ارضی، حاکمیت و استقلال سیاسی لبنان در چارچوب قطعنامه سال 1949». این ماده از قطعنامه به طور کامل به نفع لبنان می باشد هرچند در سال 1949 که قطعنامه صادر شد، هدف از تصویب آن، به رسمیت شناختن تسلط صهیونیست ها بر بخش شمالی فلسطین بوده و در آن هنگام برای رژیم صهیونیستی یک دستاورد بود.
6- «تسهیل در بازگشت امن آوارگان تحت کنترل دولت». این بند از قطعنامه نیز حاوی منافع لبنان است. چرا که براساس آن رژیم صهیونیستی حق تعرض به لبنانی هایی که ساکن حد فاصل رود لیتانی تا مرز جنوب لبنان بوده و قصد بازگشت به خانه و کاشانه خود را دارند، ندارد.
7- «حمله به کاروان های بشردوستانه انجام نگیرد و بازگشت امن و داوطلبانه آوارگان به خطر نیفتد». حمله به کاروان های امدادرسانی و نیز حمله به مردمی که پس از تحمل خسارات و رنج و آوارگی به خانواده های خود باز می گردند، از خصوصیات رژیم صهیونیستی است. با این وصف بند هفتم قطعنامه 1071 به نفع لبنان است. هرچند قطعنامه مانع جنایات این رژیم نیست و رژیم غیرقانونی هیچ قانونی را بر نمی تابد.
8- «شورای امنیت از آتش بس دائمی و راه حل پایدار براساس اصول زیر حمایت می کند». «آتش بس دائمی» و «راه حل پایدار» طی دوران جنگ اخیر به دفعات از سوی مقامات آمریکایی تکرار شده است؛ ولی اگر با دقت به مخاطبان آن نگریسته شود، غیرعملی بودن آن آشکار می گردد. رژیم صهیونیستی نمی تواند آتش بس دائمی را تحمل کند چرا که سبب تقویت مخالفان اسرائیل در منطقه می شود. نیروهای حزب الله لبنان نیز راه حل پایدار را نه در آتش بس بلکه در محو رژیم صهیونیستی از منطقه می دانند. با این وصف سخن گفتن از آتش بس دائمی و راه حل پایدار تا آنجا که به «صحنه عمل» مربوط می شود، به شوخی شباهت بیشتری دارد. اما نباید فراموش کرد که آمریکایی ها از ذکر آن، مقصدی را دنبال می کنند. به نظر می آید آمریکا از آتش بس دائمی، آتش دائمی و از راه حل پایدار، تغییرات فراگیر را منظور کرده اند. با این وصف حزب الله لبنان علیرغم پیروزی درخشانی که به دست آورده است، باید در انتظار حجم انبوه توطئه های دشمن صهیونیستی و غرب باشد.
اما بند 8قطعنامه ذیل هایی داشت و از این رو به مهمترین بند این قطعنامه تبدیل گردید. این بندها شامل موارد زیر می باشد:
الف) «احترام به خط آبی». منظور از این قسمت، عدم ورود نیروهای لبنانی و صهیونیستی به حد فاصل مرز تا 500 متری آن در داخل لبنان می باشد و به طور تقریبی 19 کیلومتر مربع را شامل می شود. عدم ورود صهیونیست ها در این نقطه، کاملا طبیعی است چرا که ورود در سرزمین دیگران است ولی منع ورود نیروهای لبنانی به این منطقه کاملا ظالمانه است چرا که رابطه یک ملت را نمی توان با سرزمین او قطع کرد. مگر آن که یک دولت با استفاده از هنجارهای داخلی، شهروندی را که مرتکب جرم اجتماعی شده است، «نفی بلد» نماید، اما در عین حال باید گفت عدم ورود لبنانی ها به خط آبی ضمانت اجرایی ندارد.
ب) «ایجاد منطقه عاری از پرسنل مسلح و سلاح، به غیر از نیروها و سلاح های دولت یونیفل». ایجاد این منطقه نوعی تجاوز به حریم و حدود لبنان است و اجرای چنین مقصودی به طور قطع با منافع ملت و دولت لبنان مغایرت آشکار دارد و این کشور را در مقابل نیروی مهاجم بی پناه می کند؛ چرا که دولت به لحاظ توانایی نظامی در حدی نیست که بتواند امنیت را در مرز لبنان با رژیم صهیونیستی برقرار نماید. نیروهای یونیفل نیز بنا به تصریح همین قطعنامه، مأموریت نظامی ندارند. پس چه نیرویی می خواهد از مرز لبنان در جنوب محافظت نماید؟
شاید در طول تاریخ این تنها رژیم صهیونیستی بوده است که چنین تحمیل ناروایی را علیه کشورهای همجوار وضع کرده است. پیش از این مصری ها در پیمان ترک مخاصمه (کمپ دیوید 7531) پذیرفتند که منطقه مصری «تابا» بعنوان منطقه حایل و صحرای مصری «سینا» (که مساحت آن دوبرابر مساحت فلسطین می باشد) بعنوان منطقه ای خالی از سلاح و سرباز باشد!
رژیم صهیونیستی با تکیه بر قطعنامه 1071 شورای امنیت چنین تبلیغ می کند که به نتایجی شبیه نتایج جنگ 7691 دست یافته است. ولی این یک ادعای تو خالی است چرا که خط آبی و نیز حد فاصل رود لیتانی تا این خط از نظر حزب الله یک منطقه لبنانی است و به دلیل قرارداشتن در مجاورت رژیم صهیونیستی بیش از سایر مناطق لبنان به سلاح و سرباز احتیاج دارد. پس این بحث که هیچ ضمانت اجرایی هم ندارد، به کلی منتفی است.
ج) «خلع سلاح گروه های مسلح در لبنان و انحصار سلاح در دست دولت.» این بند از قطعنامه ناظر به دو وجه «خلع سلاح گروه های مسلح» و «انحصار سلاح در دست دولت» است. حفظ یا خلع سلاح گروه های مسلح یک مسئله داخلی محسوب می شود و گذراندن قانون بین المللی در این خصوص نقض حاکمیت دولت در آن کشور محسوب می شود. جالب این است که در اکثر کشورهای غربی، گروه های مسلح حضور داشته و تا حد زیادی آزادی عمل هم دارند. از سوی دیگر انحصار سلاح در دست دولت به نوعی امتیاز دادن به دولت ضعیف لبنان برای درگیر کردن با حزب الله محسوب می گردد و در واقع زمینه ساز یک جنگ و خونریزی داخلی می باشد. این همان «آتش بس دائمی» و «راه حل پایدار» استقرار امنیت برای رژیم صهیونیستی است که از زبان رایس وارد قطعنامه شده است.
اما سؤال اساسی در این بخش از قطعنامه این است که «چه کسی می خواهد حزب الله را خلع سلاح کند»؟ آیا گنجاندن آن در قطعنامه 1701 کمکی به این هدف می کند؟
د) «فروش وعرضه سلاح یا مواد مرتبط نظامی تنها با صدور مجوز از دولت امکان پذیر است». این بخش از قطعنامه برخلاف ظاهر آن دخالت آشکار در امور داخلی لبنان است. چرا که لبنان براساس سیستم موجود دراین کشور، اقتصاد خود را تعریف کرده و لقب «باز» ترین کشور منطقه خاورمیانه را پیدا نموده است. این بند به نوعی ایجاد تغییرات درساختار و فضای لبنان را هدف قرارداده است.
این بند ازقطعنامه درتکمیل بندهای دیگر می باشد و ناظر بر کنترل تسلیحاتی و گروه های مسلح و شبه مسلح می باشد. این درحالی است که در لبنان، دولت هیچگاه برای خود چنین مأموریتی قائل نبوده و دراین خصوص برای خود موفقیتی قائل نیست. در لبنان تقریباً هر گروه سیاسی یک شاخه نظامی دارد که وظیفه دفاع از گروه یا قوم خود را برعهده گرفته است. براین اساس مسیحی ها که عمدتاً حول محور «میشل عون» فعالیت می کنند، شاخه نظامی دارند. «درروز»ها هم که سازمان سیاسی آنان «حزب سوسیالیست ترقی خواه» است، از شعبه نظامی برخوردار می باشند، کما اینکه گروه های فلسطینی مستقر در لبنان که عمده ترین آنها گروه احمدجبریل می باشد، مهمترین وجهه شان نظامی است.
با این وصف خلع سلاح شیعیان کاملاً بی مفهوم است. همانطور که مسیحی ها، سنی ها، درروزها و گروه های فلسطینی لبنان حاضر نیستند شاخه نظامی خود را در «ارتش لبنان» منحل نمایند، شیعیان نیز حق خود را در داشتن تجهیزات و نفرات نظامی وا نمی نهند. بخصوص اینکه عمده ترین مراکز شیعه درمجاورت مرز با رژیم صهیونیستی قرار دارد و در طول 40-30 سال گذشته همواره از سوی نظامیان این رژیم مورد تعرض واقع شده اند. از این رو سید حسن نصرالله پس از اعلام آتش بس اخیر در دومین نطق تلویزیونی خود، خطاب به آن دسته از گروه های لبنانی که از خلع سلاح حزب الله حرف می زدند، گفت: «کسانی که از خلع سلاح حزب الله حرف می زنند راجع به مزارع شبعا چه می گویند
آیا بدون سلاح این منطقه آزاد می شود؟ آیا یا گفتگو اسرا آزاد می شوند؟ این سخنان درحالی مطرح می شود که اولمرت هنوز هم ما را تهدید می کند.» نکته دیگر این است که این بند ازقطعنامه در روند همکاری حزب الله و دولت به راحتی قابل دگرگون شدن است. دراین صورت حزب الله سلاح های خود را حفظ می کند و با توجه مقامات دولتی هم همراه می گردد!
هـ) «هیچ نیروی خارجی بدون موافقت دولت در لبنان نباشد». این بند از قطعنامه بیش از آنکه ناظر به «وضعیت موجود» باشد، طرح یک ادعا و اتهام است و به منظور به انحراف کشاندن اذهان عمومی از شکست خوار کننده رژیم اسرائیل در جنگ 33 روزه اخیر با حزب الله مطرح شده است. چرا که درحال حاضر نیروی خارجی که دخیل در سیاست های داخلی لبنان باشد و باعث نگرانی تنظیم کنندگان قطعنامه 1701 باشد، در این کشور وجود ندارد. مخاطب این بخش طبعاً سوریه و ایران است، سوریه پس از 30 سال (1355-1384) نیروهای نظامی خود را بطور کامل از لبنان خارج کرده و ایران نیز طی بیش از 20سال گذشته دراین کشور حضور نظامی نداشته است. به نظرمی رسد طرح موضوع نیروهای خارجی که در سیاست های این کشور دخالت می کنند، علاوه بر انحراف اذهان از شکست سنگین ارتش اسرائیل، سرپوشی برای دخالت های آشکار آمریکا، فرانسه و بعضی دیگر از قدرت های بین المللی و نیز کشورهایی نظیر عربستان و مصر درامور داخلی لبنان باشد. در طول سال 2005 و تا سه ماهه سال 2006 میلادی، آمریکایی ها با رفت و آمدهای پیاپی و خط دهی به گروه های 14 آذر - 14 مارس -تلاش کردند تا لبنان را از وجود نیروهای مقاومت جدا کنند و عملاً این کشور را دستخوش جنگ داخلی بنمایند.
بنابر این با توجه هوشیاری حزب الله و عدم وجود ضمانت اجرایی برای این بخش از قطعنامه، به نظر می آید گنجاندن این موضوع درقطعنامه کمکی به طراحان در تغییر فضای لبنان نکند. و) «ارائه نقشه های مناطق مین گذاری شده در لبنان از سوی اسرائیل به سازمان ملل». این بخش از قطعنامه، اصلاح شده پیش نویس مورد توافق آمریکا و فرانسه است. در آنجا فرانسه درخواست کرده بود که رژیم صهیونیستی نقشه های مناطق مین گذاری شده را به دولت لبنان ارائه دهد ولی با مخالفت آمریکا مواجه گردید و در نهایت «تسلیم این نقشه ها به سازمان ملل» مورد توافق و تصویب قرار گرفت. طرح این موضوع در قطعنامه عملا فایده ای ندارد چرا که از یک سو رژیم صهیونیستی آن را به سازمان ملل ارائه نخواهد داد و از سوی دیگر حزب الله لبنان طی 6 سال اخیر اکثر مناطق مین گذاری شده را شناسایی و خنثی نموده است. به هر حال ظاهراً تصویب کنندگان قطعنامه با آوردن موضوع مین ها، موضوع شبعا و موضوع آزادی زندانیان لبنانی در بند رژیم اسرائیل خواسته اند ادعا کنند در تصویب قطعنامه «خواسته طرف لبنانی» را هم مدنظر داشته اند.
9- «دبیرکل سازمان ملل برای تضمین هرچه سریع تر توافقات احتمالی اسرائیل و لبنان طرفین را برای گفتگو دعوت نماید.» توافقات دولت لبنان با رژیم صهیونیستی هیچگاه پایدار نبوده و صدور قطعنامه ها هم کمکی به پایداری آن توافقات نکرده است. با این وصف «میانجی گری» دبیرکل بیش از یک تعارف دیپلماتیک نیست. در همین چند روز پس از توافق آتش بس، رژیم صهیونیستی بارها زمین، هوا و دریای لبنان را مورد تجاوز قرار داد و عملا بی اعتبار بودن قطعنامه 1701 و قطعنامه های سابق را اعلام نمود. در همین ایام دبیرکل سازمان ملل صراحتاً بر نقض مفاد قطعنامه 1701 از سوی اسرائیل گواهی داد با این وصف به هیچ روی نمی توان به ترک مخاصمه از سوی رژیم صهیونیستی امید بست.
همانگونه که دبیرکل حزب الله لبنان در مصاحبه روز 23 مرداد 85 گفت، تنها تضمین برای منصرف کردن رژیم صهیونیستی از تجاوز به لبنان، «وحدت لبنانی ها» و «سلاح مقاومت» است این همان چیزی است که امروزه مقامات مختلف لبنان از جمله فؤاد سینیوره هم بر آن صحه گذاشته اند.