لرد بايرون انگليسي مديحه‌سراي صهيونيست

بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهده‌دار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكل‌گيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
جرج گوردون بايرون   (1824-1788) ششمين بارون در خاندان بايرون در قطعه شعر شورانگيز خود تحت عنوان «قابيل»   كه از كتاب مقدس الهام گرفته است ازجمله شاعران بزرگ انگيس است كه به شدت از آمال و آرمانهاي كتاب مقدس الهام گرفته است. بايرون از گشت و گذارهاي خود در شرق كوله‌باري از تجربه به دست آورد و با سرودن قطعه شعري تحت عنوان «نغمه‌هاي يهودي»   خود را تا حدودي به عنوان ملك‌الشعراي هم‌نسلان ديزرائيلي   به ثبت رساند. آثار و سروده‌هاي بايرون آكنده از اندوه و حسرت است، انديشه‌اي نافذ، آميخته با زيبائي و سرشار از تخيل و تازگي كه تنها مي‌توان با شعر شيواي «اله عبري»   اثر «يهودا هالوي»   مقايسه كرد. شعر صهيونيستي در ميان شاعران غيريهود بيش از همه، مديون و مرهون لرد بايرون است. شعر نغمه‌هاي يهودي كه زيباترين سروده بايرون به شمار مي‌رود تاكنون بارها به عبري ترجمه شده و بيت زير از اين قطعه، از شهرت بسياري برخوردار است:
كبوتر وحشي از براي خود آشيانه‌اي         و روباه نيز براي خود لانه‌اي دارد
انسانهـا بـراي خـود ميـهنـي دارنـد         و يهوديان جز گور، هيـچ ندارنـد
اين بيت از سروده‌هاي بايرون به احتمال زياد شعار مناسبي براي صهيونيسم بوده است. بايرون در اشعار خود تراژدي قوم يهود را نه تنها از بُعد شاعري بلكه از جنبه سياسي آن نيز بيان كرده است.
اين نابغه تخيل، در بيشتر مواقع، واقعيتهاي زندگي سياسي و اجتماعي را ناديده مي‌گرفت و سوار بر بال انديشه‌ها، به دنياي خيال‌انگيز ذهنيات انتزاعي پرواز مي‌كرد. اما هستند كساني كه مطالب جان‌مايه خود را از واقعيتهاي اجتماعي و زندگي ملي مي‌گيرند و انديشه‌هاي غالب جهان واقعي را در قالب شعر مي‌ريزند.
بايرون، از شاعران گروه دوم بود. آرمانهاي عصر بايرون در اشعار وي بازتاب يافته‌اند. درك و همدردي وي با يهوديان در غم و اندوه آنان به گونه‌اي شيوا و فصيح در آثار و ادبيات انگليس آن دوران انعكاس يافته است. در آن زمان، برخي از نويسندگان انگليسي با علاقه خاصي تاريخ قوم يهود را مطالعه مي‌كردند. از زمان وسپازين   (79-9) به اين سو در تاريخ قوم يهود فقط صحنه‌ها و حوادث غم‌انگيز  ثبت شده است: تاريخ قوم يهود، داستان انسانهايي است كه از سرزمين خود بيرون رانده شده و به اقصي نقاط جهان پناه برده‌اند و دريافته‌اند كه همه براي نابودي آنها، اتفاق نظر دارند.
«يهوديان قرباني فجايع بي‌شمار بوده‌اند و زندگي آنها چيزي جز عذاب پايدار نبوده است».
«نفي بلدهاي بي‌شمار، سركوب، توقيف اموال و اخاذي، انواع مجازاتها، كشتارهاي جمعي و فجايع گوناگون كه يهوديان در هر دوره و هر كشوري از ابتداي آوارگي تاكنون با آن دست به گريبان بوده‌اند و عوامل متعددي كه هدف آن پاك كردن نام و ياد يهوديان از چهره روزگار بوده است. آنچه گفته شد مطالبي بود كه بايرون در آثار و نوشته‌هاي انگليسي، آنها را مطالعه كرد و در گشت و گذار خود در شرق به واقعيت آنها پي برد. بي‌خانماني ملت يهود، واقعيتي بود كه افكار و انديشه‌هاي بايرون را سخت تحت‌تأثير قرار داد.
شعر «نغمه‌هاي عبري» كه به پيشنهاد داگلاس جيمز ويليام كينايرد   ] پسر پنجم جرج، هفتمين بارون خاندان كينايرد اينچوري [INCHTURY سروده شده بود در ژانويه 1815 همراه با موسيقي منتشر شد. وي در سال 1812 يك آهنگساز يهودي به نام ايزاك ناتان   (1864-1791) را به لرد بايرون معرفي كرد. دوستي ميان بايرون و ناتان تا زمان مرگ شاعر، ادامه داشت. بايرون شعر نغمه‌هاي يهودي را با هدف تنظيم آن براي موسيقي سرود و سپس ناتان، حق انحصاري شعر و آهنگ «ترانه‌هاي يهودي» را خريداري كرد. ناتان تصميم گرفت تا هزينه چاپ و انتشار ترانه‌هاي يهودي را از طريق حق اشتراك، فراهم كند و براي اين منظور با يهودي ديگري به نام جان براهام   (1859-1774) خواننده به همكاري پرداخت. جان براهام فعاليتهاي هنري خود را به عنوان يكي از اعضاي گروه همخوان كنيسه «دوكس پ ليس   آغاز كرد. براهام چندين اوپرا ساخت كه يكي از آنها تحت عنوان «آمريكائيها  » كه در برگيرنده قطعه مشهور «مرگ نلسون»   ] دريادار نلسون فاتح جنگ ترافالگار[ بود در آن زمان شهرت فوق‌العاده‌اي در اروپا به دست آورد. براهام به هنگام امضاي اسامي مشتركين قطعه شعر ترانه‌هاي يهودي، علاقمندي خود را براي كمك به انتشار اين سروده و خواندن آن در تالارهاي موسيقي اعلام كرد. بدين ترتيب در صفحه اوّل چاپ نخست ترانه‌هاي يهودي كه در سال 1815 منتشر شد نوشته شده بود موسيقي شعر، توسط جان ناتان و جان براهام تنظيم، تصنيف و تدوين شده است.
ترانه‌هاي يهودي، مجموعه‌اي از نواهائي بود كه با بهره‌گيري و الهام از مراسم مذهبي يهود سروده شده بودند. نكته جالب توجه اينكه، درباره موسيقي اين ترانه‌ها نقد نوشته شد. برخي از ملاحظات و تذكرها در اين نقد از اهميت ويژه‌اي برخوردارند. در نقد محدود خود، قصد نداريم هيچ يك از نكات تاريك موسيقي عبري را روشنتر كنيم... معلوم نيست كه آيا اين ترانه‌ها توسط چهار هزار لوي   كه در خدمت حضرت داود بودند اجرا شده‌اند يا خير... ما نمي‌توانيم درباره قدمت و منشاء آنها با قاطعيت اظهارنظر كنيم چون اين ترانه‌ها به صورت شفاهي و در قالب آئينها ومراسم مذهبي از نسلي به نسل ديگر انتقال يافته‌اند.
برخي از اين ترانه‌ها، رگه‌هاي جالبي از موسيقي بدوي دارند و همين ويژگي از قدمت و سابقه طولاني آنها حكايت دارد. تنظيم‌كنندگان اين ترانه‌ها تأكيد دارند كه در تدوين و تنظيم موسيقي اين ترانه‌ها تا سرحد امكان، اصالت ترانه‌هاي قديمي عبري را حفظ كرده‌اند». 
در صفحه نقد ادبي همين نشريه، چند سطري به نقد اشعار اين آهنگ اختصاص يافته است:
كافي است تا گفته شود اشعار آهنگ ترانه‌هاي يهودي را لرد بايرون سروده است. در اينجا ابياتي از شعر ترانه‌هاي يهودي را علاوه بر آنچه در بخش اوّل اين نقد ادبي آمده است. ازجمله قطعه «ترا گريان ديدم» نقل مي‌كنيم. اين قطعه پس از شعر «شائول» سروده شده است. جان ناتان در كتاب خود تحت عنوان «يادداشت‌هاي پراكنده و خاطرات لرد بايرون»،   نكات تازه‌اي را درباره ديدگاههاي اين شاعر بزرگ انگليسي درباره ملت يهود و ايده صهيونيسم بازگو كرده است.
بايرون در اين زمينه بارها خاطرنشان ساخته است كه به اعتقاد وي ادامه حيات يهوديان در مقام نژادي متمايز، جالب‌ترين مورد از پي آمدهاي سركوب و ايذاء اين ملت است... اينكه پس از گذشت 1800 سال با وجود انواع سركوبهاي مدني و مذهبي اين قوم توانسته است مذهب، شريعت و آداب و رسوم خود را حفظ كند شگفت‌آور به نظر مي‌رسد اما اگر الطاف خداوندي را به دقت درنظر آوريم جاي چنداني براي تعجب باقي نمي‌ماند. بايرون در مناسبتي اين‌گونه اظهارنظر كرده است «انسانهاي نگونبخت، گرفتار در حلقه دشمناني كه ناگزيرند با آنها زندگي كنند، انسانهاي سركوب و تحقير شده، منفور، محكوم شدگاني همچون جنايتكاران آن هم تنها به اين دليل كه در برابر ستمگران سر تسليم فرود نيآورده‌اند...» ناتان در يادداشت ديگري كه اشاره‌اي است به بيت «از آخرين تپه مشرف به گنبد مقدس» در روز ويراني اورشليم به دست تيتوس   مي‌نويسد: «بايرون به هنگام سرودن بندهاي فوق به من گفت كه سقوط اورشليم مهمترين رويداد تاريخ به‌شمار مي‌رود.»
درباره صحت همكاريهاي ناتان و لرد بايرون به هيچ‌وجه نمي‌توان ترديد كرد. ناتان آهنگسازي توانا و نويسنده‌اي چيره‌دست بود. وي در شهر كانتربوري   در منطقه كنت   به دنيا آمد و در دوران جواني براي مطالعه زبان عبري و ديگر زبان‌هاي قديمي به كمبريج اعزام شد.
خانم كارولين لمب   (1828-1785) ازجمله دوستان ناتان بود كه براي وي شعر مي‌سرود و او بر روي اشعار اين شاعره انگليسي آهنگ مي‌ساخت. سر والتر اسكات   (1832-1771) ] شاعر و نويسنده اسكاتلندي[ نيز ازجمله علاقمندان آهنگ‌هاي يهودي بود كه ناتان آنها را مي‌سرود.
شور و شوق براي جان بخشيدن به موسيقي عبري ازجمله ويژگيهاي بارز آن زمان بود و اين امر تا حدودي از همدردي گسترده با ملت ستمديده يهود و حمايت از آرمان‌هاي آنان سرچشمه مي‌گرفت. گرچه شعر ترانه‌هاي يهودي به پيشنهاد و توصيه كينايرد سروده شد، بايد دانست كه اين‌گونه اشعار را نمي‌توان تنها به سفارش و توصيه اين و يا آن دوست خلق كرد بلكه سرودن چنين اشعاري، به آرمان معيني نياز دارد.
در اين زمان، انديشه بازگشت يهوديان به سرزمين مقدس در محافل ديگر نيز هواداراني پيدا كرد. اسقف دكتر جان گيل   (1771-1697) مي‌گويد «شاهزادگان
پروتستان براي استقرار دوباره يهوديان در سرزمين خود به آنها كمك خواهند كرد». اسقف دكتر هنري هانتر   (1802-1741) مي‌گويد: «امروزه انسان‌هاي فرهيخته تقريبآ بر سر اين نكته اتفاق‌نظر دارند كه كتاب مقدس، بازگشت يهوديان به سرزمين خود را بشارت داده است...
اسقف جان اسكاپ   (1834-1777) در بحث پيرامون بقاء يهوديان مي‌پرسد: آيا بقاي نژاد يهود تنها مظهر انتقام الهي است تا وجود بركاتي را به ديگران ثابت كنند كه خود اين قوم ديگر هرگز طعم آنها را نخواهند چشيد؟ آيا خداوند امت خود را براي هميشه به حال خود رها كرده است؟ آيا اراده خداوندي بر آن قرار گرفته است كه اين قوم از صفحه روزگار محو و ديگر هرگز سر بر نيآورد؟ تمامي حقايق به‌ويژه تداوم حيات قوم بني‌اسرائيل اين اميد را در دل ما زنده مي‌كند كه عنايت خداوندي در آينده شامل حال اين قوم خواهد شد.»
همچنين از جرج استنلي فيبر   (1854-1773) در مقاله‌اي تحت عنوان «سالنامه مقدس پيشگويي»   سال 1828 جلب كنم. اشاره به اين سخن خداوند كه مي‌گويد: «در آينده گفته خواهد شد كه خداوند عمر دهد كسي را كه به فرزندان بني‌اسرائيل كمك كرده و آنان را از كشور شمال و تمامي كشورهايي كه قوم يهود را در آنها پراكنده ساخته‌ام به بيرون هدايت كند»، نتيجه مي‌گيرد تا به بازگشت قوم يهود به سرزمين خود ايمان آورد.
پولينوس، نيز از نويسندگان انگليسي   عكس اين ديدگاه را اتخاذ كرده است و مي‌گويد... در برخي از محافل اگر نويسنده‌اي ديدگاه رايج را دنبال نكند تقريبآ غيرمسيحي قلمداد مي‌شود... در زمينه بازگشت يهوديان به فلسطين به معني واقعي و متعارف كلمه، بيش از زمينه‌ها و مسائل ديگر اتفاق نظر وجود دارد.