ماهیت حقیقی طرح شارون

جورج کینان رئیس بخش برنامه ریزی سیاسی وزارت امور خارجه آمریکا می گوید: «ایالات متحده ۶۰درصد ثروتهای جهان را در دست دارد و حال آنکه شمار ساکنانش فقط ۳/۶ درصد جمعیت کل جهان است. مأموریت حقیقی ایالات متحده آمریکا در آینده آن است که به روشی در روابط خود دست یابد که بتواند این وضع را حفظ کند. سخن گفتن از اهداف نامشخص و غیرواقعی بسان حقوق بشر و افزایش سطح زندگی دیگران و نیز دموکراسی را باید متوقف کنیم، زیرا آن روزی که ما با جهانیان به وسیله مفاهیم قدرت مستقیم برخورد خواهیم کرد، دور نیست. هرچه از تکرار شعارهای ایده آلیستی بکاهیم بهتر است.» کینان این نکات را در سال ۱۹۴۸ و پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی و حتی پیش از ظهور گروه های فشار و لابی یهودی در آمریکا نوشت. این امر نشان دهنده ابعاد مادی گرایی خشکی است که بر راهبرد عمومی در ایالات متحده حاکم است. واقعیت این است که از آن زمان تاکنون هیچ تغییری در این گرایش ایجاد نشده است، هرچند که در برخی احیان و شرایط تغییراتی در مقدمات این راهبرد ایجاد شده راهبرد گاهی با شعارهای براق و گاهی نیز با ادوات صیقل داده شده ای که هنوز رسوا نشده اند، تزئین شده است.این نگرش راهبردی هم اکنون در اندیشه های نومحافظه کاران حاکم بر سیاستگذاریهای خارجی دولت ایالات متحده به وضوح دیده می شود. این اندیشه ها درست همان دیدگاه است که در سالهایی که کینان زنده بود بر آمریکا حاکم بود. این مهم نیست که بسیاری از نومحافظه کاران یهودی هستند، بلکه این امر در مرحله دوم اهمیت قرار می گیرد. هنوز هم هدف سیطره آمریکا بر کل جهان و منافع مرتبط با این قضیه است که صرف نظر از نگرش نژادی و دینی کسانی که این سیاستها را اجرا می کنند، اصلی ترین محرک این جامعه به شمار می رود. شاید مهم ترین نقشی که یهودیان عضو جریان نومحافظه کاران در این میان ایفا کرده اند این باشد که آنها«اسرائیل»را به بخشی غیرقابل تفکیک از سیاستهای راهبردی آمریکا تبدیل کرده اند.در مارس سال ۱۹۹۲ روزنامه نیویورک تایمز مقاله ای را از دو تن از نظریه پردازان یهودی آمریکا به نامهای پل ولفوویتز و لوییس لیبی منتشر کرد که آن دو در این مقاله به صراحت خواستار سیطره ایالات متحده بر جهان شده و بر لزوم تلاش برای جلوگیری از ظهور رقیب در مقابل این هدف آمریکا، یا قدرتی که بتواند این هدف آمریکا را به چالش بکشد، تأکید کردند. در این سند همچنین تأکید شده است که«اسرائیل»یکی از عناصر اساسی این سیاست است. این مقاله می افزاید:«ما حتماً باید ثبات خاورمیانه و خلیج فارس را حفظ و از هرگونه تجاوز به دوستان و منافع و دارایی خود در این منطقه جلوگیری کنیم و از راه های هوایی و دریایی دسترسی به نفت منطقه، حفاظت کنیم. ایالات متحده آمریکا ملزم است امنیت «اسرائیل» را حفظ کرده و از برتری آن بر سایرین حمایت کند. یقیناً اطمینان «اسرائیل» به حفظ امنیتش و همکاری راهبردی آن با ایالات متحده در حفظ ثبات منطقه مؤثر خواهد بود، کما اینکه این امر در جنگ اول خلیج فارس به وضوح آشکار گردید. بنابراین، با توجه به آنچه در این مقاله آمده، مسئله، مسئله سیطره یهودیان بر مقدرات ایالات متحده یا تأثیر گروه های فشار صهیونیستی بر گرایشهای سیاسی آمریکا نیست، بلکه این اندیشه امپریالیستی و استعمارگر است که تلاش می کند بر تمام جهان سیطره یابد تا از احتکار منابع مالی و اقتصادی بزرگ سود بیشتری ببرد و دولت صهیونیستی نیز جزئی از این کل است.» در مقاله دیگری که در شماره روز ۱۳اکتبر سال ۲۰۰۴روزنامه هرالد تریبیون با نام «ماهیت حقیقی طرح شارون» به چاپ رسید، نقشی که در این نگرش به عهده رژیم صهیونیستی گذاشته شده، مورد تأکید قرار گرفته است. در این مقاله آمده است، «تاکنون پنج دهه از اشغال کرانه باختری رود اردن و نوار غزه به وسیله« اسرائیل » می گذرد. این اشغالگری با بی رحمی زیادی صورت گرفته که به زندگی ۵/۳میلیون غیرنظامی فلسطینی آسیب شدید رسانده است، مضاف بر آنکه قربانیان اسرائیلی حملات تروریستی که علیه آنها انجام می شود،نیز شکنجه شدیدی متحمل می شوند. دیده می شود که بیشتر اسرائیلی ها به بی رحمی گسترده ای که در حق فلسطینیان اعمال می شود، توجهی نشان نمی دهند، زیرا آنها خود را به دیدگاه صهیونیستی که آنها را از هر مسئولیتی در این باره متوجه آنان می شود، مبرا می دانند. آنان خود را قانع کرده اند که فلسطینیان شریک صلح مناسبی نیستند و رهبری کینه توز فلسطین با خودداری ازتلاش برای جلوگیری از حملات تروریستها به شهروندان اسرائیلی همه فرصتهایی را که طرح شارون با عقب نشینی یکجانبه از غزه برایشان فراهم می کند، از بین می برند. اما داو ویسگلاس مشاور اصلی شارون در مصاحبه ای با روزنامه هاآرتص با صراحت مدعی شد که هدف از اعلام طرح عقب نشینی از غزه متوقف کردن روند صلح و به فراموشی سپردن طرح نقشه راه و جلوگیری از تشکیل دولت فلسطینی بوده است.این اظهارات ویسگلاس نشان می دهد که او از آن نگران بود که برخی از اسرائیلیها به رغم تأکید شارون بر عزم وی جهت نابود کردن روند صلح، نگران آن بودند که پس از عقب نشینی از نوار غزه، عقب نشینی مشابهی در کرانه باختری انجام گیرد، تصوری که از سوی شیمون پرز و دیگر چهره های جناح چپ«اسرائیل»ترویج می شود.» ویسگلاس تأکید می کند که موضوع دولت فلسطینی از برنامه های«اسرائیل»حذف شده است و در این راه رئیس جمهور آمریکا و کنگره این کشور نیز از این امر حمایت می کنند. شگفت آنکه ویسگلاس آنقدر مغرور است که از افشای این فریبکاری«اسرائیل»هیچ واهمه ای ندارد و از آن نمی ترسد که این طرح شارون به سبب این افشاگری با خطر مواجه گردد، زیرا او و شارون یقین دارند که این اعتراف صریح به هیچ وجه به رابطه آنها با آنچه جناح صلح«اسرائیل»معرفی شده، آسیبی نمی رساند. در عمل نیز تنها اقدامی که پرز در واکنش به این اظهارات انجام داد این بود که از شارون شکایت کرد که چرا او را در جریان این مسئله که هدف از عقب نشینی، پایان دادن به تلاشهای مربوط به صلح است، نگذاشته است. ویسگلاس در رابطه با آمریکا نیز می گوید که او در تاریخ ۱۴آوریل نامه ای در خصوص طرح شارون به آمریکا نوشته و هدف از این طرح را که همان پایان دادن به روند صلح و اندیشه تأسیس دولت فلسطینی بود، به آمریکا اعلام کرده و ایالات متحده نیز با آن موافقت کرده است.