بنجامين ديزرائيلي يا لرد آو بيكونز فيلد انگليسي يهودي!
او در سال 1906 دبيركل سازمان جهاني صهيونيسم شد. بعد از جنگ جهاني اول كه مسئله يهوديان در دستور كار كنفرانس صلح پاريس قرار گرفت، سوكولف رياست هيئت نمايندگي يهود در اين كنفرانس را برعهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهود در اين كنفرانس را بر عهده داشت و در جامعه ملل در سال 1920 نمايندگي يهوديان را عهدهدار شد وظيفه اين شخص تنظيم و تطبيق سياست و سازمان صهيونيسم با واقعيات پس از جنگ جهاني اول بود. در سال 1929 زماني كه سازمان آژانس يهود تأسيس شد، او به رياست بخش اجرايي اين سازمان رسيد و در سالهاي 1931 و 1933 رياست كل آن را در اختيار داشت. ناهوم سوكولف در سال 1936 در لندن درگذشت. او پيشتر كتاب تاريخ صهيونيسم را در باب شكلگيري اين جريان به رشته تحرير درآورد.
بنجامين ديزرائيلي (1887-1704) لرد بيكونزفيلد (1876) اصيلترين نمونه تركيب يك «انگليسي» و يك يهود است.
صهيونيستها ادعا ميكنند كه وي بزرگترين نماينده جنبش آنها بوده است. آيا لرد بيكونزفيلد مسيحي بود يا يهودي؟ ازنظر يهوديان، پاسخ اين پرسش باتوجّه به همدلي فطري آنان با وي به خوبي روشن است. احساس لرد بيكونزفيلد نسبت به افراد همنژاد خود همان احساسي بود كه يهوديان نسبت به يكديگر داشتند. با داشتن چنين احساسي، لرد بيكونزفيلد ثابت كرد كه در زمينه مسائل مذهبي، يك مسيحي و در عين حال يك صهيونيست است.
از لحاظ نسب و تبار، وي يك يهودي ناب بود. ديزرائيلي پسر ارشد «اسحاق ديزرائيلي » (1848-1766)، مؤلف كتاب «شگفتيهاي ادبيات » (1791) و «نبوغ يهوديت » (1833) و چندين اثر ديگر بود. مادر ديزائيلي، «ميريام » (مريم) نام داشت و دختر «نافتاليسليمانباسوي » از اهالي «وروناي » ايتاليا بود. بنجامين ديزرائيلي در روز جمعه 21 دسامبر 1804 در لندن متولد شد و در روز جمعه بعد يعني در 26 ماه تبت سال 5565 خلقت، توسط «ديويدآباربانلليندو »
(1852-1772) به آئين ابراهيم پذيرفته شد. اسحاق ديزرائيلي سرانجام در ماه مارس 1817 ارتباط خود را با كنيسه «ديويس ماركس » قطع كرد و در 31 ژوئيه همان سال و ظاهرآ با تشويق «ساموئل روجرز » (1855-1763) بانكدار و شاعر مشهور انگليس، بنجامين ديزرائيلي نخستوزير آتي انگليس را كه در آن زمان سيزده ساله بود، در كليساي «سنت اندرو » در «هولبورن » غسل تعميد دادند.
بنجامين ديزرائيلي در خلال زمامداري و در سخنرانيهاي خود ثابت كرد كه يك انگليسي يهودي تبار ميتواند به اندازه ساكسون »، نورمن يا دانماركي تبارها كه در جزاير انگليس سكونت دارند، انگليسي باشد و در احساسات آتشين وطنپرستانهاي كه مردم انگليس را در حول محور تاج و تخت و نهادهاي باستاني اين كشور متحد ميكند، با آنان شريك شود.
ديزرائيلي نمونه زنده نژاد يهود و توان و ظرفيت اين نژاد در پرورش افرادي بود كه از لحاظ قدرت تفكر با برجستهترين نمونههاي نسل بشر برابري ميكنند. ديدگاه ديزرائيلي درباره مذهب اجدادي و گرويدنش به مسيحيت را ميتوان به خوبي از يكي از نوشتههاي معروفش درك كرد: «مسيحيت به علل گوناگون، همان يهوديت است» و اين عبارتي است كه برادران يهودي وي، آن را معادل اين عبارت ميدانند: «تو نمك زمين هستي». سختكوشي و غيرتي كه هرگز شكست را نميپذيرفت و چنان موفقيتهاي شگفتآوري پديد ميآورد كه در اصل از ويژگيهاي يهودي سرچشمه ميگيرد. حتي آشنايي بسيار سطحي با يهوديان كافي است تا درك كنيم، كه مهمترين ويژگي و خصلت آنان اراده تسخيرناپذيرشان است اراده استوار، ميراثي است كه آنان از نياكان خود به ارث بردهاند. كسب تجربههاي بيشمار در خلال بيست قرن پراكندگي در گوشه و كنار جهان، فرار از كشوري به كشور ديگر، خانه بدوشي و هر لحظه گوش به زنگ بودن، قوم يهود را سرشار از خلاقيت و ابتكار كرده است.
اجداد ديزرائيلي در قرن پانزدهم در جريان تفتيش عقايد و مجازاتهاي مذهبي از اسپانيا گريخته و به ايتاليا پناه بردند. دو قرن و نيم بعد، بنجامين و اسحاق ديزرائيلي پدربزرگ لرد بيكونزفيلد كه از اهالي شهر «سنتو » در منطقه «فرارا » ايتاليا بود به انگليس مهاجرت كرد. از اينرو تجربه و خاطره آزار و اذيت يهوديان و فرار نياكان ديزرائيلي از اسپانيا به ايتاليا و سپس مهاجرت آنها به انگليس بالاتر از يك ويژگي موروثي در ذهن وي برجاي ماند. آنچه در ذهن او قرار گرفته بود مجموعهاي از ويژگيهاي موروثي بود. آنچه بيش از همه به عنوان يك ويژگي يهودي در ديزرائيلي وجود داشت دلبستگي وي به سرزمين مقدس بود. اين احساس پاك مذهبي كه وي با هم نژادان خود سهيم بود در وجود او ريشه دوانيده، و خطمشي وي را تحت تأثير قرار داده و سبب شده بود تا او قدرت انگليس را در شرق استحكام بخشد. ديزرائيلي در ضمن از تمامي تلاشهايي كه در جهت رهايي قوم يهود صورت ميگرفت، حمايت ميكرد.
ديزرائيلي، در مقام يك شخصيت تاريخي، جذابيّت ويژهاي داشت و تمامي دوران سياستمداري وي آكنده از رومانتيسم بود. نه يهودي تبار بودن و مذهب نياكان او و نه پيشينه شخصي وي، نميتوانست او را از غلبه بر پيشداوريهايي كه اشرافيت انگليس نسبت به مردان خودساخته داشت، باز دارد. اشرافيت انگليس از يك ويژگي ممتاز برخوردار است و همين ويژگي تداوم قدرت اين قشر را تضمين ميكند. چنانچه اشرافيت انگليس به وجود نبوغ در كسي پي ببرد به جاي مخالفت با اين افراد و يا ناديده گرفتن آنها، به دفاع از آنها ميپردازد، اينگونه افراد را جذب و كاملا در خود مستحيل ميكند. از اينرو، ديزرائيلي به جاي آنكه به سخنگوي آتشين كلام تودهها تبديل شود به رهبري مقتدر و موفق براي اشرافيت انگليس بدل شد. اين مرد كه مخالفانش او را «اجنبي» ميخواندند، چنان موقعيت خود را استحكام بخشيد كه سرانجام به يكي از نامآورترين انگليس تبديل شد.
بنجامين ديزرائيلي براي پيمودن نردبان ترقي، كوشش و پشتكاري فوقالعاده از خود نشان داد. وي در اين راه، مبارزهاي بيوقفه را آغاز كرد و از زماني كه اعضاي حزب اكثريت ويگ ] حزب ليبرال كنوني[ در مجلس وي را هو كردند او با عصبانيت به آنان گفت كه سرانجام روزي به سخنان وي گوش فرا خواهند داد، روزي كه حزب بزرگ محافظهكار او را به رهبري خود برگزيد و تمامي هموطنانش از وي تجليل كردند، بنجامين ديزرائيلي بدون آنكه ثروتي در انگليس به ارث برده باشد، كشوري كه در آن نقش ثروت و تبار اگر نگوئيم كاملا دست كم تا حدود زيادي براي راه يافتن به صحنه سياسي انكارناپذير است، توانست تنها در پرتو اراده آهنين خود بر تمامي مشكلات فائق آيد و به مقامي دست يابد كه عوامل بسياري در راه رسيدن وي به آن مانع ايجاد ميكردند. ديزرائيلي به علت تبار يهودي خود، فردي شكاك و در عين حال روشنبين بود. وي با آيندهنگري خيرهكننده خود، توانست به عنوان وزير كابينه از امتيازي كه حزب محافظهكار به او اعطا كرده بود به بهترين شكل ممكن استفاده كنند. هيچكس به اندازه وي قادر به پيشبيني سير تحولات آتي كشور نبود. وي به عنوان يك يهودي، به خوبي ميدانست كه به هيچوجه نميتواند از سير تحول تدريجي ليبرالي در انگليس جلوگيري كند. ديزرائيلي به جاي اعلان جنگ با ليبراليسم به آشتي و تفاهم با آن پرداخت و با اعطاي امتيازهاي زيركانه و وقتشناسي، تنها بخشي از آنچه را كه افكار عمومي انگليس مطالبه ميكرد، اعطا كرد. گرايشهاي وي، جنبه دموكراتيك داشت و در زماني كه آزمندي شديد به رفاه مادي تمامي امور ديگر را تحتالشعاع قرار داده بود، وي توانست انگليس را از ورطه تجارتپيشگي حقارت بار نجات دهد.
بنجامين ديزرائيلي به هنگام زمامداري خود به اروپائيان نشان داد كه انگليس از اهميت و اعتباري خاص، برخوردار است. وي توانست با بهرهگيري از كمكهاي «لرد روچيلد » سهام كانال سوئز را خريداري كند و آن را تحت مالكيت انگليس
درآورد.
ديزرائيلي، تاج سلطنتي هند را بر سر پادشاه كشور خود گذاشت. وي توانست بدون شليك يك گلوله، قبرس را تصرف كند و موقعيت انگليس را در تمامي قارههاي جهان، استحكام بخشد.
نبوغ وي كه ويژگيهاي جالب بسياري داشت، مدتها پيش از آشكار شدن توانائيهايش در صحنه ديپلماسي بينالمللي بر همه مشهود بود. او در زمينه نگارش و سخنوري نيز، همچون سياست، ثابت كرد كه از نژاد يهود و يك صهيونيست واقعي است. سخنان و نوشتههاي وي، هرگز لحن فرد از دين برگشتهاي را ندارد كه به مذهب پيشين خود بدگويي و نياكان خود را بدنام ميكند. هرگز هيچ يهودي ديگري نتوانسته است همچون ديزرائيلي درباره عظمت نژاد يهود قلمفرسايي كند. هيچ يهودي ديگري به اندازه بنجامين ديزرائيلي تبلور روشن عظمت و تعالي مذهبياي نيست كه يهوديان در خلال تمامي دوران مشقتبار زندگي خود، آن را حفظ كردهاند. هيچكس ديگري همچون ديزرائيلي گواه زنده و والايي در شكوه آن مذهبي نبود كه يهوديان در تمامي ادوار، آن را زنده نگه داشته بودند.
ديزرائيلي احترام و علاقه فراواني به همنژادان باستاني و سرزمين باستاني آنها داشت. ديزرائيلي براي بازگرداندن يهوديان به جايگاه واقعي خود و اعتبار بخشيدن به آنها در جهان، زحمات فراواني متحمل شد و با زبان و قلم خود در اين راه تلاش كرد. وي در جهت تحقق اين هدف، موقعيت حرفهاي خود را نيز به خطر انداخت. ديزرائيلي در جهت اعتلاي قوم يهود، خود را آماج بدگوئيها و ريشخند مخالفاني ساخت كه تا آخرين لحظه عمر وي، گناه يهودي بودنش را بر او نبخشيدند. وي سخت اعتقاد داشت كه خداوند همچنان در جهت سعادت قوم يهود تلاش ميكند.
برخلاف آن گروه از فرزندان فرومايه بنياسرائيل كه به پنهان ساختن آنچه كه مايه افتخار آنهاست ميپردازند، ديزرائيلي هرگز از تبار خود احساس شرم نكرد: در مواقعي كه وي را به علت اصل و نسب پست وي به سخره ميگرفتند در دفاع از نياكان خود ميگفت زماني كه اشرافزادگان مغرور كنوني جهان در حال توحش بسر ميبردند و با درماندگي در جنگلها از اين سو به آن سو ميرفتند، اجداد وي از زندگي اشرافي برخوردار بودند.
گرچه وي در آغوش كليسا تربيت يافته بود اما قلبش هميشه براي عظمت قوم يهود و احساس همدردي با اين قوم رنج كشيده كه خون جاري در رگهايش و نام افتخارآميزش را از اين قوم به ارث برده بود، ميبيند. هر زمان كه مبارزهاي در جهت احقاق حقوق و رفاه و آسايش يهوديان در جريان بود، هر زمان كه نبردي در دفاع از حقيقت و شرافت در ميگرفت، ديزرائيلي فاتح صحنه نبرد بود. در حاليكه بسياري از نويسندگان تمام وقت خود را به ترسيم جنبههاي تاريك خلق و خوي و تاريخ قوم يهود صرف كردهاند، ديزرائيلي قلم خلاق خود را در جهت نشان دادن ويژگيهاي ارزشمند اين قوم و تأثير يهوديان در جهان به كار گرفته است.
سبك نويسندگي بنجامين ديزرائيلي در اصل سبك و سياقي شرقي است. حتي داستانهايي كه به تشريح ميخانهها و مهمانسراهاي لندن اختصاص دارد شبيه داستانهاي «هزار و يكشب» است كه در محله «سنت جيمز » لندن اتفاق ميافتند.
وي براي تشريح صحنهها و قهرمانان، جلوههاي شرقي به آنها ميبخشند. داستانهاي شرقي ديزرائيلي در رديف اصيلترين نوشتههاي وي قرار دارند. افسانه خيالانگيز الروي (1833) يك داستان عاشقانه شرقي است كه با استناد به سنت يهود درباره شاهزادگان دوران اسارت نوشته شده است. اين شاهزادگان كساني بودند كه يهوديان حتي پس از پراكندگي نيز از بين اعقاب خاندان داود به عنوان فرمانرواي خود انتخاب ميكردند (در فاصله سالهاي 2924-2854 خلقت) . ديويد الروي (ديويد الروي يا الروئي ـ الديويد: مناخم بنسليمان كه در شهر عماديه كردستان متولد شده است. شخصيتي مسيحگونه كه در سال 1160 ميلادي به اوج شهرت رسيد) ازجمله اين شاهزادگان بود كه پس از سالها فترت توانست با كمك نيروهاي فوق بشري، بخشي از قلمرو حضرت سليمان را تحت
كنترل خود درآورد و پادشاهي عبراني را بر روي ويرانههاي خليفهنشين جديد بغداد تأسيس كند. دوران حيات الروي كوتاه و زمان فرمانروايي وي بسيار كوتاه بود. اين داستان خيالي براي قوم يهود بسيار الهامبخش و شورانگيز است. در اينجا عبارتي از اين افسانه را نقل ميكنيم:
سكوت بود و بس: شاهزاده عبري، تنها در ميان يگان باشكوهي از افسران مقدوني ايستاده بود. امپراتوريها و سلسلههاي پادشاهي يكي پس از ديگري ظهور و سقوط ميكنند. پايتخت باشكوه امپراتوريها از سكنه خالي ميشوند و حتي كشورهاي فاتح، خود به بيابان برهوت مبدل ميگردند: اما قوم بنياسرائيل همچنان پابرجاست اين قوم هنوز هم از اعقاب پادشاهان باستاني به شمار ميروند.
يكي از زندگي نامهنويسان ديزرائيلي درباره اين عبارت چنين اظهارنظر كرده است:
اين افسانه (و ماجراي طنزآميز اسارت الروي به دست راهزنان كردستان) را ميتوان با طعنه و هجوي كه ديزرائيلي در برخورد با پيشگوئيهاي آقاي چارلز نيوديگت (1887-1816) نماينده پارلمان انگليس به كار گرفته است
مقايسه كرد: ...ديزرائيلي در اشاره به قوم يهود ميگويد آنها توانستهاند از چنگ فراعنه، سزارها، آنتوني ها و سلوكي ها جان سالم به در بزند و به اعتقاد من خواهند توانست خود را از گزند سخنان جنابعالي (چارلز نيوديگت) نيز در امان نگهدارند...» آقاي مورلي (1918-1838)] ويسكنت بلك برن [ به نقل از آقاي گلادستون ميگويد «ديزرائيلي بر اين نكته تأكيد داشت كه تنها ملتهايي كه با يهوديان رفتار دوستانهاي داشتهاند به رشد و شكوفائي دست يافتهاند...»
ديزرائيلي عاشق شرق به ويژه فلسطين بود. چشماندازيهاي زيبا و تاريخ پرفراز و نشيب اين سرزمين، وي را شيفته خود كرده بود. هربرت در توصيف و نيز
ميگويد نقطهاي در ساحل مديترانه وجود دارد كه مانند ندارد. هرگز زيبائي طبيعي و جلوههاي سحرآميز، اينگونه، در كنار يكديگر قرار نگرفتهاند. در سواحل و نيز بود كه توجه ما به سرگذشت مصر، فلسطين، يونان، روم، كارتاژ اسپانياي مغربي ]دوران سلطه مسلمانان[ و ايتالياي ملوكالطوايفي جلب شد. در اين سواحل بود كه مذهب، هنر، ادبيات و قوانين ما پديد آمد. اگر آنچه را كه بشر از سواحل مديترانه كسب كرده است از حافظه وي پاك كنيم به موجودي بيتمدن و وحشي تبديل خواهد شد...»
داستان پرماجراي زندگي اين جوان با زيبايي معنوي شگفتآوري به تصوير كشيده شده است. نويسنده اين داستان، خواننده را با خود به صحرا كه گهواره اعراب است ميبرد، بستري كه اعراب از آنجا به سمت شرق و غرب به حركت در آمدند و در اسپانيا به مغربي و در فلسطين به يهودي شهرت يافتند. در اين داستان آنچه بيش از همه توجه را به خود جلب ميكند روايت نويسنده از آئين و از افراد است كه از زمان پيامبران باستاني يهود تغيير نكردهاند. تصوير ارائه شده از صخرهها و برجهاي اورشليم يا جنگلهاي سيمگون آن، از زيبايي بيمانندي برخوردار است.
توجه ديزرائيلي به شرق، امري كاملا طبيعي بود. وي به شكوه و عظمت رسالت امپراتوري بريتانيا اعتقاد داشت و از صميم قلب به تاريخ نهادهاي پوياي انگليس و آينده اميدبخش آنها علاقمند بود. وي سخت ميكوشيد تا نفوذ بريتانياي كبير را در شرق، هرچه بيشتر افزايش دهد. دشمنان ديزرائيلي همواره مدعي بودند كه سياست او در قبال مسأله شرق از غريزه يهودي وي سرچشمه ميگيرد و ميگفتند اين انگيزه، ديدگاه او را درباره مناسبات تركيه با اتباع مسيحي خود لكهدار ميسازد. اما آنها از ويژگيهاي ديزرائيلي كه ميگفت غرايز يهودي به هيچوجه وي را به سمت غرضورزي و تبعيض سوق نداده است، آگاهي چنداني نداشتند.
برداشت ديزرائيلي از سياست بريتانياي كبير و تأمين منافع عالي اين كشور در همسويي و هماهنگي با احساسات وي نسبت به شرق، يهوديان، ساميها، يهوديت و ايدهآليسم آن و زيبائي شرق، بود. گرچه هنوز شرايط براي برداشتن گامهاي عملي در راه پيشبرد انديشه صهيونيستي فراهم نبود، اما ديزرائيلي در تمامي دوران زمامداري خود با شور و اشتياق فراوان از انديشه صهيونيستي حمايت و براي پيشبرد آن تلاش ميكرد.