شارون و آینده فلسطین

آمادگی شارون برای به خطر انداختن زمامداری خود و ایجاد شکاف در درون حزب لیکود بر سر طرح خروج از غزه بسیاری از شخصیت های وابسته به محافل مختلف را به این فکر انداخته که شارون سرانجام به این نتیجه رسیده است که نمی تواند با توسل به زور، آرمان ملی فلسطینی ها را از اذهان آنان پاک کند.

هنگامی که آریل شارون برای اول بار اعلام کرد قصد دارد نیروهای اسرائیلی را از نوار غزه خارج کند و شهرک های یهودی نشین در این منطقه و برخی شهرک های پراکنده در شمال کرانه باختری را برچیند، بسیاری از ناظران چنین تصور کردند که وی دیر یا زود به دوگل اسرائیل تبدیل خواهد شد و تصمیمی دشوار اتخاذ خواهد کرد، تصمیمی که سرانجام به مناقشه اسرائیل- فلسطین پایان خواهد بخشید. حتی کسانی که به امکان پذیر بودن چنین تحولی در شارون به دیده تردید نگاه می کردند، بر این باور بودند که وی قصد دارد با خروج از غزه به عنوان اهرمی برای کسب مقبولیت بین المللی با هدف کنترل بخش عمده کرانه باختری استفاده کند. عده ای نیز چنین تصور می کردند که خروج از غزه زمینه را برای عقب نشینی بیشتر از کرانه باختری هموار خواهد کرد و این وحشت را که هر گونه تلاش برای برچیدن شهرک های یهودی نشین به جنگ داخلی در اسرائیل خواهد انجامید از میان خواهد برد. به همین دلیل دولت بوش، اتحادیه اروپایی، سازمان ملل متحد و روسیه یعنی سه عضو دیگر گروه چهار جانبه که برای نظارت بر اجرای طرح موسوم به نقشه راه تشکیل شد و همچنین جناح چپ اسرائیل از ابتکار شارون استقبال کردند. این برداشت که شارون یعنی طراح اصلی شهرک های یهودی نشین به سردمدار نهضت برچیدن شهرک ها تبدیل شده، شکاف موجود بین شارون و اکثر اعضای حزب حاکم لیکود را (که شارون رهبری آن را برعهده دارد) بیش از پیش ژرفتر کرده است و همین حزب لیکود بود که سبب شد طرح خروج از غزه در همه پرسی دوم ماه مه با شکست جدی روبه رو شود. کمیته مرکزی حزب لیکود یک بار دیگر نیز در ۳۱ ژوئیه با رد پیشنهاد شارون مبنی بر مشارکت دادن حزب کارگر در دولت برای کسب اکثریت در آن در حمایت از طرح خروج از نوار غزه، وی را تحقیر کرد. در یازدهم اکتبر، حزب لیکود در حمایت از طرح جلوگیری از نطق سالانه شارون در آغاز دوره زمستانی مجلس اسرائیل به جمع مخالفان پیوست و این اولین بار در تاریخ اسرائیل بود که کنست با نطق نخست وزیر در مراسم افتتاح مجلس مخالفت می کرد. چند روز بعد در ۲۶ اکتبر، اکثر اعضای کنست از طرح شارون حمایت کردند و بدین ترتیب بر مخالفت حزب لیکود با نخست وزیر چیره شدند.
آمادگی شارون برای به خطر انداختن زمامداری خود و ایجاد شکاف در درون حزب لیکود بر سر طرح خروج از غزه بسیاری از شخصیت های وابسته به محافل مختلف را به این فکر انداخته که شارون سرانجام به این نتیجه رسیده است که نمی تواند با توسل به زور، آرمان ملی فلسطینی ها را از اذهان آنان پاک کند.
برخی از تحلیلگران و روزنامه نگاران اسرائیلی بر این باورند که شارون اکنون به این نتیجه رسیده است که بقای اسرائیل ایجاب می کند هرچه بیشتر از فلسطینی ها فاصله گرفته شود و این یعنی خلاص شدن از شر غزه و بخش اعظم کرانه باختری.
همین ناظران در عین حال معتقدند نه تنها شارون بلکه طرف فلسطینی نیز تغییر کرده است. آنها می گویند نسل جوان از فعالان فلسطینی که در برابر کادرهای قدیمی که همراه عرفات از تونس به فلسطین آمدند قد برافراشته اند، گردانندگان تشکیلات خودگردان فلسطین را افرادی فاسد و بی لیاقت می دانند که نان دوران فعالیت خود در انتفاضه اول و زندانی شدن در اسرائیل را می خورند. به گفته تحلیلگران اسرائیلی، نسل جدید ملت فلسطین دریافته اند که نمی توانند با توسل به زور اسرائیل را نابود کنند.
متأسفانه این نوع برداشت ها از درک نادرست از واقعیت های حاکم بر اسرائیل و فلسطین سرچشمه می گیرند. شارون به هیچ وجه به آنچه که حداقل شرایط لازم برای تشکیل کشور قابل دوام فلسطین است تن درنخواهد داد. عزم راسخ شارون به خودداری از مذاکره با فلسطینی ها حتی کمک به تشکیلات خودگردان فلسطین برای جلوگیری از هرج و مرج در پی خروج اسرائیلی ها از غزه و گسترش فعالیت های شهرک سازی در کرانه باختری( که از زمان اعلام طرح خروج از غزه شتاب بیشتری گرفته است)، بی اساس بودن خوش باوری های مربوط به متحول شدن شارون را به خوبی اثبات می کند.
تازه ترین گزارش جنبش «صلح اکنون» اسرائیل درباره شهرک های یهودی نشین نشان می دهد که عملیات ساختمانی در ۴۷۴ شهرک در کرانه باختری رود اردن از جمله توسعه و احداث ۵۰ شهرک جدید که در خارج از محدوده ای قرار دارند که شارون به بوش قول داده بود در آنجا شهرک سازی صورت نگیرد، جریان دارد. در ماه اوت سال جاری، عملیات ساختمانی برای احداث ۳۷۰۰ واحد مسکونی در سراسر اراضی اشغالی جریان داشت و هموار کردن اراضی برای احداث هزاران واحد مسکونی دیگر حتی در مناطقی که شارون اعلام کرده است شهرک های یهودی نشین را در آنها برخواهد چید، ادامه دارد. رشد و توسعه شهرک های بزرگ یهودی نشین در کرانه باختری سرانجام مناطق فلسطینی نشین را به سه کانتون جدا از یکدیگر تبدیل خواهد کرد و سبب خواهد شد تا فلسطینی ها نتوانند کشوری یکپارچه داشته باشند و همواره تحت نظر اسرائیلی ها قرار خواهند داشت. دولت شارون با استناد به قانون اراضی دولتی همچنان به تصرف و غصب اراضی فلسطینی ها برای احداث شهرک های جدید ادامه می دهد. دولت شارون از ابتدای سال جاری تاکنون بیش از ۵۵۰ جریب از اراضی کرانه باختری را اراضی دولتی اعلام کرده است درحالی که در سال ۲۰۰۳ حدود ۴۵۰ جریب از اراضی کرانه باختری، دولتی اعلام شد.
طرح شارون برای خروج از نوار غزه درواقع بهایی است که وی برای تبدیل کرانه باختری رود اردن به کانتون های مختلف، خود را آماده پرداخت آن کرده است. هدف دیگر شارون از اجرای طرح خروج از غزه این است که به جهانیان نشان دهد که فلسطینی ها شایستگی برخورداری از کشوری مستقل را ندارند. براساس طرح شارون، نوار غزه که تنها ۲۵/۱ درصد خاک فلسطین را تشکیل می دهد اما ۳۷ درصد جمعیت فلسطین در آن سکونت دارند درواقع به زندانی بزرگ تبدیل خواهد شد که نه تنها با جهان خارج بلکه، همسایگان خود یعنی مصر، اردن و کرانه باختری نیز ارتباط نخواهد داشت. ساکنان کرانه باختری از حق آزادی رفت و آمد و رونق اقتصادی و سرمایه گذاری خارجی در این سرزمین محروم خواهند شد. شارون تأکید می کند که خروج از غزه صرفا ابتکاری است که اسرائیل از خود نشان می دهد و درباره آن حاضر نیست با فلسطینی ها گفت وگو کند. هدف شارون از خودداری از مذاکره با مقامات فلسطینی درباره طرح خروج از غزه این است که به جهانیان وانمود کند که فلسطینی ها افرادی خشونت طلب، فاسد و بدوی هستند و قادر به اداره امور خود نیستند. تا چندی پیش بسیاری از صاحب نظران ارائه چنین تحلیلی از اهداف شارون را مردود و افتراء آمیز توصیف می کردند، امایکی از مشاوران نزدیک وی با صراحت اهداف شارون را در مصاحبه ای با روزنامه هاآرتص بازگو کرده است. داو ویزگلاس
(Dov Weissglas) مشاور ارشد شارون که در تهیه طرح خروج از غزه با وی همکاری کرده است در مصاحبه با هاآرتص گفت هدف شارون از این طرح که توانسته است حمایت جرج بوش و کنگره آمریکا را نیز برای اجرای آن جلب کند جلوگیری از پیشبرد روند صلح، به دست فراموشی سپردن طرح «نقشه راه» و از میان بردن زمینه ایجاد کشور فلسطین به هر شکل ممکن است.
داوویز گلاس می گوید: آنچه از آن تحت عنوان کشور فلسطین یاد می شود مقوله ای است که از دستور کار دولت شارون حذف شده است و دولت بوش و کنگره آمریکا نیز از این خط مشی حمایت می کنند. وی می افزاید: آنچه که طرح خروج از غزه نامیده می شود در واقع فورمالدیید (متانول) است و آنقدر از این ماده شیمیایی استفاده می شود که روند صلح با فلسطین فقط زنده باشد. همان گونه که افرام اسنه یکی از اعضای حزب کارگر در پارلمان اسرائیل گفته است فرمالدیید مایعی است که جسد را برای جلوگیری از متلاشی شدن در درون آن قرار می دهند.
از قرار تنها کسانی که با وجود صراحت بیان ویزگلاس نمی خواهند واقعیت طرح شارون را بپذیرند، مقامات واشنگتن هستند. در پی صدور بیانیه کاملاً قابل پیش بینی و ریاکارانه دفتر شارون مبنی بر پایبندی وی به نقشه راه، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا بی درنگ اعلام کرد دولت آمریکا نه تنها تردیدی درباره ادامه پایبندی اسرائیل به طرح نقشه راه و راه حل موسوم به دو کشور ندارد بلکه موردی نیز برای وجود تردید در این باره نمی بیند.
نکته مهم در این زمینه نه فریبکاری شارون درباره اهداف واقعی وی از مطرح ساختن طرح خروج از غزه است و نه تأکید دولت آمریکا بر پایبندی شارون به نقشه راه و راه حل مبتنی بر دو کشور (در خلال مبارزات انتخاباتی جرج بوش). آنچه شگفت آور است صراحت بیان ویزگلاس درباره فریبکاری اسرائیل است بدون آنکه هراسی از به مخاطره افتادن طرح شارون داشته باشد، چون شارون اطمینان دارد که بوش و کنگره آمریکا از طرح وی حمایت خواهند کرد.
آنچه را نمی توان با واقعیت بیان کرد پاسخ به این سؤال است که چرا بوش بیانیه ۱۴ آوریل که ویز گلاس پیش نویس آن را تهیه کرد امضا و در این بیانیه حمایت خود را از طرح شارون برای نابود کردن آرمان فلسطین و مشروعیت بخشیدن به آبادی های یهودی نشین اعلام کرد. معلوم نیست که آیا بوش از روی ساده لوحی این بیانیه را امضا کرده است یا آگاهانه با فریبکاری شارون همکاری کرده است.
حتی بدون اظهارات ویزگلاس در گفت وگو با روزنامه هاآرتص نیز به خوبی مشخص بود که رهبری جدید فلسطین که شارون آن را مخاطب قرار می دهد هرگز دیدگاه وی درباره صلح را نخواهد پذیرفت، چون این طرح ادامه یافتن تسلط اسرائیل بر کرانه باختری رود اردن را فراهم می آورد و تشکیل کشور فلسطین را برای چند دهه دیگر به تأخیر می اندازد و در این فاصله، اسرائیل به ضمیمه کردن اراضی فلسطین به خاک خود و تکه تکه کردن آنچه از فلسطین باقی مانده است و تبدیل این سرزمین به کانتون های متعدد ادامه خواهد داد.
باید توجه داشت که ادعای ایهود باراک نخست وزیر پیشین اسرائیل مبنی بر اینکه نسل قدیمی فلسطین قصد نابودی اسرائیل را دارند، هیچ پایه و اساسی ندارد چون نه گاردهای قدیمی و نه گاردهای جوان، به نابودی اسرائیل باور ندارند چون می دانند که این هدف، به هیچ وجه دست یافتنی نیست. اما فلسطینی ها چه از نسل پیشین باشند چه نسل جدید در برابر اعطای امتیازهای ارضی به اسرائیل مقاومت نشان خواهند داد، مگر این که دو طرف براساس مرزهای ۱۹۶۷ که در مذاکرات صلح مورد توافق قرار گرفته است امتیازهای متقابلی برای یکدیگر قایل شوند.
آنچه گاردهای جوان فلسطینی می خواهند پایان یافتن فساد در بین اعضای قدیمی رهبران الفتح است که بر تشکیلات خودگردان فلسطین سایه افکنده اند. آنها خواهان رهبران جدیدی هستند که بتوانند راهبردی منسجم برای مبارزه در راه تشکیل کشور فلسطین ارائه کنند، راهبردی که عرفات نتوانست فراهم آورد. اینکه آیا گارد جوان فلسطین در یافتن چنین راهبردی و کنار گذاشتن خشونت موفق خواهد شد یا نه، تا حدود زیادی به عملکرد دولت شارون و اطمینان بخشیدن به فلسطینی ها به امکان تأسیس کشوری قابل دوام از طریق شیوه های عاری از خشونت بستگی دارد. طرح شارون برای خروج یکجانبه از نوار غزه حاوی چنین اطمینانی برای فلسطینی ها نیست و اظهارات ویزگلاس نشان می دهد که هدف شارون جلوگیری از تأسیس کشور فلسطین است.
از حمله ها و انتقادهای جناح راست حزب لیکود از شارون، درک و تعبیر درستی ارائه نمی شود. اختلاف شارون با مخالفانش بر سر این مسأله است که آیا باید با راهکاری مشابه آپارتاید در کرانه باختری سه کانتون مجزا از یکدیگر را به عنوان کشور فلسطین پذیرفت یا خیر؟ شارون بر این نکته پافشاری می کند که باید به شکل گیری کشور فلسطین در قالب کانتون های جداگانه تن در داد چون آمریکا به کمتر از این رضایت نخواهد داد. در مقابل، بسیاری از اعضای حزب لیکود و در رأس آنها بنیامین نتانیاهو چنین استدلال می کنند که موافقت با تشکیل کشور فلسطین حتی در ابتدایی ترین شکل آن، به جنبشی پویا برای کسب استقلال و حاکمیت منجرخواهد شد و اسرائیل نخواهد توانست چنین جنبشی را مهار کند.
گرچه بسیاری از رهبران جنبش شهرک سازی به شارون ناسزا می گویند، اما می دانند که هدف شارون از طرح خروج از غزه در واقع اعمال کنترل دائمی بر کرانه باختری است. با وجود این، سرکردگان جنبش شهرک سازی از آن بیم دارند که خروج از غزه و برچیدن شهرک های یهودی نشین در این منطقه، راه را برای برچیدن شهرک های یهودی نشین در کرانه باختری هموار کند. آنها در عین حال استدلال شارون را که می گوید خروج از کرانه باختری بهایی است که اسراییل باید برای دستیابی به صلح بپردازد، نمی پذیرند و می گویند مخالفت آمریکا با ادامه یافتن انضمام خاک فلسطین به اسراییل چندان اهمیتی ندارد و در نهایت آمریکا به واقعیت های موجود تن درخواهد داد. بوش نیز در بیانیه ۱۴ آوریل خود تصریح کرد که آمریکا واقعیت های جدید را (که همان شهرک های جدید یهودی نشین است) به رسمیت می شناسد و فلسطینی ها نیز باید در موافقتنامه صلح این واقعیت را به رسمیت بشناسند.
دلیل دیگری نیز برای مخالفت شدید شهرک نشینان افراطی از جمله خاخام ها و گروهی که به «جوانان فراز تپه» شهرت یافته اند وجود دارد. جوانان فراز تپه گروهی هستند که شارون در سال ،۱۹۹۸ هنگامی که وزیر امور خارجه بود برای کارشکنی و خنثی کردن موافقتنامه وای ریور آن را سازماندهی و بسیج کرد. در موافقتنامه وای ریور خروج تدریجی نیروهای اسراییلی از کرانه باختری و نوار غزه پیش بینی شده بود. اعضای گروه جوانان فراز تپه برای جلوگیری از اجرای این موافقتنامه بر فراز بسیاری از تپه ها در کرانه باختری با نصب پرچم و استقرار اتاقک های پیش ساخته مستقر شدند و ادعای تعلق اراضی اطراف به اسراییل را مطرح کردند. وجود آبادی های یهودی نشین در کرانه باختری و نوار غزه به شکل گیری دو موجودیت یهودی در کنار دریای مدیترانه انجامیده است. یکی اسراییل و دیگر موجودیت شهرک های یهودی نشین. در شهرک های یهودی نشین قوانین اسراییل حاکم نیست و این مناطق برای خود قانون و مقررات خاصی دارند و به همین علت است که قتل فلسطینی ها و تخریب منازل و مزارع آنان به دست ساکنان شهرک های یهودی نشین نادیده گرفته می شود و هیچ یک از آنان به جرم قتل فلسطینی ها و تخریب مزارع آنان مجازات نمی شوند. این موجودیت شهرک نشین، شبکه قدرتمندی از هواداران را در داخل اسراییل و حتی در هیأت دولت به خدمت گرفته است و از طریق وزرای دولت صدها میلیون دلار برای گسترش شهرک ها و زیرساختار آنان پول دریافت می کنند بدون آنکه دولت شارون نظارتی بر منابع و هزینه شدن این پول ها داشته باشد. شهرک نشینان در واقع حق حاکمیت دولت را در اداره امور شهرک ها به رسمیت نمی شناسند و تصمیم شارون برای برچیدن شهرک ها در نوار غزه را نقض حاکمیت خود در شهرک ها می دانند.
به هر حال، با وجود اختلاف نظرهای ظاهری و تفاوت در راهکارها بین شارون و مخالفان وی در حزب لیکود، برداشت و دیدگاههای آنها در قبال ملت فلسطین و مناطق فلسطین نشین یکسان است. اوزی آراد مشاور سیاست خارجی نتانیاهو نخست وزیر پیشین اسراییل از کسانی است که به خوبی دیدگاه مشترک شارون و مخالفان وی در حزب لیکود را تشریح کرده است. آراد در مقاله ای که در روزنامه هاآرتص چاپ شد چنین استدلال کرده است که به علت نرخ بالای زاد و ولد در بین فلسطینی ها، یهودیان در آینده به اقلیتی در فلسطین تبدیل خواهند شد و به همین علت یا باید از سرزمین های فلسطین خارج شوند یا رژیمی همانند رژیم آپارتاید برای حفظ هویت و کیان یهودی ایجاد کنند. رژیم نژاد پرست آفریقای جنوبی نیز با ایجاد موطن جداگانه برای اکثریت سیاه پوست، سفید پوستان و سیاه پوستان را از یکدیگر جدا کرد. شارون و هواداران وی از قرار این نکته را درک نمی کنند یا نمی خواهند درک کنند که سیاست جدایی نژادها در آفریقای جنوبی بود که رژیم اقلیت سفید پوست در این کشور را به رژیمی نژادپرست در چشم جهانیان تبدیل کرد و سیاست هایی را که شارون اجرا می کند در واقع همان سیاست های رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی است.
جای بسی تعجب است که یهودیان که در اروپا، آمریکا و خود اسراییل در مبارزه برای آزادی های مدنی و حقوق بشر پیشگام بوده اند اکنون با حمایت از سیاست های راستگرایانه دولت به سوی نژادپرستی گام برمی دارند. اگر شارون بتواند طرح خروج از غزه و تبدیل کرانه باختری به کانتون های متعدد را اجرا کند، رژیم اسراییل بی تردید به رژیمی نژاد پرست تبدیل خواهد شد. نه تنها منتقدان چپ گرای شارون بلکه ایهود اولموت معاون شارون که خود از سیاستمداران راستگرای اسرائیل است درباره گام برداشتن اسرائیل به سوی نژادپرستی هشدار داده و سرانجام سیاست های شارون را تبدیل اسراییل به رژیمی نژادپرست پیش بینی کرده است.
ناهوم بارنی از مفسران سیاسی سرشناس اسراییل چندی پیش در مقاله ای نوشت: «سی و هفت سال اشغالگری سبب شده است بسیاری از جهانیان به اسراییل به دیده سرزمینی نفرت انگیز نگاه کنند و گرچه اسراییل هنوز به رژیم نژادپرست همچون آفریقای جنوبی تبدیل نشده اما از همان خانواده است.»
گرچه حملات مبارزان فلسطینی تهدید امنیتی مهمی برای اسراییل محسوب می شود اما این گونه حملات نباید موجب شود که در کرانه باختری رود اردن و نوار غزه قانون و مقررات آپارتاید اجرا شود چون چنین حملاتی موجودیت اسراییل را تهدید نمی کند و اگر هم چنین تهدیدی وجود دارد می توان با عقب نشینی به مرزهای ۱۹۶۷ با آن مقابله کرد و کار مبارزه با تروریسم را به دولت فلسطین سپرد. چون ادامه یافتن این گونه حملات بیشتر به زیان دولت فلسطین تمام خواهد شد و بی تردید دولت فلسطین با آن مقابله خواهد کرد. واقعیت این است که اسراییل در مبارزه با تروریسمی که از کشورهای همسایه سرچشمه می گیرد بسیار موفق تر از مبارزه با فلسطین های سرخورده ای است که از اراضی اشغالی، حملات علیه اسرائیل را انجام می دهند و اگر کشور فلسطین تشکیل شود مهار حملات تروریستی از داخل کشور فلسطین برای اسرائیل بسیار آسان تر خواهد بود.
این طرز فکر که با ادامه یافتن اشغالگری می توان تروریسم را مهار کرد برداشتی نادرست و غیرمنطقی است و تجربه اشتباه بودن این خط مشی را ثابت کرده است. بسیاری از اسرائیلی ها ۲۰ سال چنین تصور می کردند که بهترین شیوه برای تضمین امنیت اسرائیل ادامه یافتن اشغال جنوب لبنان است. اکنون نیز اکثر اسرائیلی ها بر این باورند که برای تأمین امنیت خود باید بلندی های جولان را همچنان در اشغال خود نگهدارند اما واقعیت این است که از زمان خروج نیروهای اسرائیلی از جنوب لبنان، امنیت در مرز شمالی اسرائیل به مراتب بهبود یافته است هر چند حزب الله افتخار می کند که نیروهای اسرائیلی را از جنوب لبنان بیرون رانده است. موشه یعلون رئیس ستاد ارتش اسرائیل چندی پیش گفت وی نیز همانند سه رئیس پیشین بر این باور است که عقب نشینی از بلندی های جولان امنیت اسرائیل را به خطر نخواهد انداخت.
اسرائیلی ها در ضمن بر این باورند که دیوار به اصطلاح امنیتی که با غصب اراضی فلسطینی ها و جداکردن شهرها و روستاهای فلسطینی از یکدیگر احداث می شود برای امنیت آنان جنبه حیاتی دارد و غیرقانونی اعلام شدن آن در دیوان بین المللی دادگستری (لاهه) را به دشمنی این دادگاه با یهودیان نسبت می دهند. اما ناهوم بارنی چندی پیش در مقاله ای که در روزنامه یودیعوت آهارانوت چاپ شد تأکید کرد اگر این دیوار امنیتی در امتداد مرزهای ۱۹۶۷ احداث می شد هم با سرعت بیشتری پیش می رفت و هم مشکلات حقوقی و قانونی پدید نمی آورد اما این دیوار را نمی توان دیوار مرزی دانست چون ماهیت سیاسی دارد و شارون و هم قطارانش با احداث این دیوار قصد فریب جهانیان را دارند و ملاحظات امنیتی را علت احداث آن معرفی می کنند در حالی که این دیوار کاملاً ماهیت سیاسی دارد.
بی تردید حمله های فلسطینی ها و عملیات انتحاری بیش از هر عامل دیگر به اجرای طرح های شارون کمک کرده است. در این میان ناتوانی تشکیلات خودگران فلسطین در ایجاد کردن و انسجام بخشی به نهادهای دولتی نیز به نفع سیاست های شارون تمام شده است اما ناتوانی فلسطینی ها در مهار حمله ها و موفقیت در سامان دادن امور داخلی به هیچ وجه نمی تواند به سیاست های شارون و بوش مشروعیت دهد. مردم فلسطین از حق تشکیل کشور فلسطین در نوارغزه و کرانه باختری برخوردارند نه به این دلیل که معیارهایی را که شارون (یعنی کسی که برای غصب هر چه بیشتر سرزمین آنان تلاش می کند) تعیین کرده است برآورده می سازند یا به این دلیل که بوش خواهان ایجاد دو کشور برای زندگی در کنار یکدیگر است بلکه به دلیل اصل جهان شمول تعیین سرنوشت، حق ملت فلسطین در برخورداری از این اصل در قطعنامه ای که سازمان ملل متحد درباره تقسیم فلسطین به کشور یهود و کشور عرب تصویب کرد به رسمیت شناخته شده است. حق ملت فلسطین برای داشتن کشور، حقی نیست که بتوان آن را به علت سیاست های نادرست عرفات یا ناتوانی تشکیلات خودگردان فلسطین که در تأمین آزادی و پاسخگویی عملکردی به مراتب بهتر از بسیاری از کشورهای عرب داشته است نادیده گرفت.
برخلاف ادعای شارون که می گوید در بین فلسطینی ها شریکی برای مذاکرات صلح نمی بیند این اسرائیل و شارون هستند که شریک صلح محسوب نمی شوند چون شارون در پی اجرا کردن طرح هایی است که آنها را بدون مشورت با فلسطینی ها و با هدف عقیم گذاشتن روند صلح تدوین کرده است.
اکنون که عرفات دار فانی را وداع گفته، شارون این فرصت را یافته است تا ثابت کند آنچه درباره کارشکنی های عرفات و نبودن شریک صلح در بین فلسطینی ها می گفته، واقعیت داشته و بهانه ای برای تصرف هر چه بیشتر اراضی فلسطینی ها نبوده است.
تجربه نشان می دهد که میانجیگری های آمریکا و کشورهای دیگر نمی تواند به مناقشه فلسطینی ها و اسرائیل پایان دهد و باید راه حل جلب رضایت دوطرف کنار گذاشته و «راهبرد مداخله» برای پایان دادن به این مناقشه در پیش گرفته شود. چون ادامه مناقشه با تلفات و خسارات هنگفتی همراه و ممکن است پای دیگر کشورهای منطقه را نیز به میان بکشد.
برای تدوین چنین راهبردی باید سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپایی، روسیه و در صورت امکان، آمریکا با برپایی یک کنفرانس ملی و دعوت کردن از اسرائیل و فلسطینی ها برای حل این مناقشه تلاش کنند چون تجربه نشان داده است که اگر اسرائیلی ها و فلسطینی ها به حال خود رها شوند نه تنها این مناقشه را حل نخواهند کرد بلکه هر روز ابعاد آن را خطرناک تر خواهند کرد.
اهداف چنین کنفرانسی، یافتن راه حلی قابل قبول برای جامعه بین المللی به منظور حل این مناقشه است و نقطه آغاز آن نیز باید تأکید بر خطوط مرزی پیش از جنگ ۱۹۶۷ باشد. در صورت به رسمیت شناخته شدن مرزهای ۱۹۶۷ به عنوان مرز فلسطین و اسرائیل می توان در صورت نیاز با مبادله اراضی، بر پاره ای از مسائل و اختلافات فائق آمد. پایتخت کشور فلسطین باید بیت المقدس شرقی باشد و تصمیم گیری درباره بازگشت آوارگان فلسطینی نیز به دولت فلسطین محول شود. برای حل اختلافات درباره مسجدالاقصی نیز می توان راه حل پیدا کرد. از جمله راه حل های ممکن، واگذاری حاکمیت حرم الشریف (بیت المقدس _ قبه الصخره) به فلسطینی ها و حاکمیت بر دیوار ندبه به اسرائیل است. یا می توان حاکمیت بر بیت المقدس را به صورت افقی تقسیم کرد، یعنی آنچه را که روی زمین قرار دارد به فلسطینی ها داد و آنچه را در زیر زمین قرار دارد به اسرائیلی ها. درباره اماکن مقدس دیگر نیز می توان با اتخاذ تدابیری همچون مشارکت دادن طرف های ثالث یا مجامع بین المللی، این گونه اماکن را به طور مشترک اداره کرد.
باید جامعه بین المللی در پیمان صلحی که بین دو طرف امضا می شود تصریح کند که هیچ یک از طرفین حق تغییر مفاد آن را ندارند و در صورت خودداری از اجرای مفاد پیمان صلح با مجازات های اقتصادی و سیاسی جامعه جهانی روبه رو خواهند شد.
گرچه تشکیل کنفرانس بین المللی برای حل مناقشه اسرائیل و فلسطین مطلوب ترین گزینه است اما بسیار بعید به نظر می رسد که آمریکا در چنین کنفرانسی شرکت کند. هر چند بوش همواره از گزینه «دو کشور» سخن به میان می آورد.