نجات صهيونيست‌ها با تكرار سناريوها

وقتي جنگ 4 ژوئن 1967 و نتايج آن را بررسي كنيم، به جز سرزمين هايي كه در جولان، فلسطين و مصر به اشغال صهيونيست ها درآمد، اراده و باور عربي نيز به اشغال درآمد و بازدارندگي صهيونيست هاي حمايت شده از سوي غرب تا عمق جان عرب ها، آثار خود را باقي گذاشت. مصري ها پذيرفتند كه نمي توانند با جنگ، حقوق خود را بازپس گيرند و به ذلت سازش تن دادند تا سينا را بازگردانند ولي در تعهدات سياسي و امنيتي به دنباله روي بي خاصيتي در قبال صهيونيست ها مبدل شدند كه تا امروز تاوان آن را در پيروي از خواسته هاي صهيونيست ها و حاميان غربي آن داده اند. فلسطيني ها هم پس از مصري ها به مذاكرات پنهان در دهه هشتاد ميلادي روي آوردند و عرفات، سركوب انتفاضه اول را مبناي ورود خود به نشست مادريد و توافق اوسلو قرار داد و در تمامي دهه نود به اين حركت ادامه داد. اردني ها هم كه از ريشه، با انگليسي ها دوره جديد و پس از عثماني ها را آغاز كرده بودند، در سال 1994 به ميز توافق نشسته و پيمان امضا كردند. از جبهه پايداري فقط سوريه باقي ماند كه تا امروز با درك عميق از راهبرد پنهان صهيونيست ها در عدم واگذاري سرزمين هاي اشغالي فلسطين و كشورهاي عربي و به تعبير دقيق تر؛ به مزدوري و وابستگي كشاندن كشورهاي عربي از طريق پيمان هاي سازش، سياسي، اقتصادي و امنيتي، استقامت كرده است.

وارثان و بازماندگان عرفات و حكومت خودگردان نيز با الگوبرداري از رفتار و سياست مصري در دو دوره سادات و مبارك، همكاري با صهيونيست ها را مبناي كسب بخشي از حقوق فلسطين عنوان كردند. يك دهه گذشته با طرح هاي رنگارنگ براي پايان يافتن تراژدي فلسطين سپري شده و هنوز از نقطه صفر فراتر نرفته است.

به قول «اسحاق شامير» ، آنها صدسال مذاكره مي كنند، ولي چيزي به طرف فلسطيني يا عربي واگذار نمي كنند.

اكنون با خيزش مردمي : اسلامي در كشورهاي عربي، آمريكا در شرايط دوگانه و پارادوكس و پيچيده اي قرار گرفته و ادراك آنها اين است كه اگر دير بجنبند، نه براي رژيم صهيونيستي فرصتي باقي مي ماند و نه براي منابع آمريكايي مجالي باقي خواهد ماند. اگر از ذلت و خواري رهبران آمريكايي در مقابل صهيونيست ها، ايپك و لابي هاي صهيونيستي بگذريم كه حتي در مقابل كنگره آمريكا و يا هيچ پارلماني در جهان آن گونه سخن نمي گويند و براي رضايت حاضران در نشست ايپك، از مواضع سه روز قبل هم به شكل رسوايي عقب نشيني مي كنند و خود را فدايي رژيم صهيونيستي معرفي مي كنند، ولي مواضع اوباما، چيزي جز اعلان رسمي مرگ پروژه سازش نبود و سراب بودن آن را براي چندمين بار اثبات كرد.

اوباما اعلام كرد، امنيت و بررسي مطلق اسرائيل در اولويت آمريكاست و هر گونه تلاش براي منزوي كردن و يا سلب مشروعيت از اين رژيم را ناكام خواهد گذاشت و از اسرائيل نخواهد خواست كه دولت فلسطيني مستقل را بپذيرد. وي تأكيد كرد كه مسير مجمع عمومي سازمان ملل براي كسب تأييد تشكيل دولت مستقل فلسطيني، كاري خطاست و از آن جلوگيري به عمل خواهد آورد. وي همه چيز را موكول به مذاكره مستقيم بين اسرائيل و طرف فلسطيني نمود ولي تأكيد كرد كه بايد دولت اسرائيل، يهودي و دولت فلسطيني، خلع سلاح شده و بدون بازگشت آوارگان باشد!! و مرز دو طرف را نيز مذاكرات تعيين كند.

اين به معني پايان دادن به تئاترهاي سياسي تحت عنوان نقشه راه، اوسلو، مادريد و طرح عربي و تمامي كارناوال هاي بين المللي بود كه با نام فلسطين به نمايش درآمده بود. به هر حال اوباما و تمامي غرب و حتي صهيونيست ها به خوبي مي دانند كه بايد براي فريب افكار عمومي جهاني، سناريويي تدارك ديده شود، لذا همگي بر يك مفهوم تأكيد مي كنند.

در عين حالي كه آمريكا مصمم به ممانعت از طرح مسئله فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل است، بر ضرورت مذاكره اصرار دارد و ابومازن هم آن را پذيرفته و براي كارگذاري اين سناريو، فرانسوي ها به ميدان آمدند تا روسيه، از اين فرصت و خلأ سياسي : بين المللي بهره اي نگيرد. نكته اين است كه فرانسوي ها ازيك سو خود را طرفدار ارجاع به مجمع عمومي سازمان ملل نشان مي دهند و از سوي ديگر، مواضع صهيونيست ها و حتي افراطي ها را به عنوان طرح پيشنهادي مطرح مي كند.

در اين طرح در مرحله نمايشي ديده شده است تا در مرحله اول مذاكره در مورد مرزها و امنيت طي يك سال صورت پذيرد و در مرحله دوم موضوع آوارگان و قدس و پس از يك سال مذاكره مرحله اول، آغاز شود.

جوهر اين طرح اين است كه مراجعه به سازمان ملل از دستور كار فلسطين خارج شود ابومازن هم در مذاكرات سري با پرز در آلمان اين بحث را پذيرفته و براي زيباسازي موضع خود، خواستار توقف شهرك سازي و تأكيد بر مرزهاي 1967 شده تا به سازمان ملل نرود. به خوبي قابل درك است كه نتانياهو چنين شرط هايي را نمي پذيرد و او نه به خواهش اوباما براي مرز 1967 توجهي دارد و نه مذاكرات يك سال «ميچل» او را مجبور به توقف در شهرك سازي كرده است و لذا در كنار تلاش نخست وزير قطر و حمايت سعودي و تأييد نظاميان در مصر و همراهي اردن، ابومازن در يك سناريوي تكراري شركت مي كند كه تنها يك نتيجه حاصل از آن است و آن رژيم صهيونيستي از فشارهاي مختلف و اطمينان بخشيدن به صهيونيست ها مبني بر اينكه همه عوامل و بازيگران، يك بار ديگر بسيج شده اند تا نگراني صهيونيست ها را برطرف كرده و از سطح فشارهاي خارجي بر اين رژيم بكاهند.

تمامي اين تلاش هاي رسوا در حالي انجام مي شود كه نتانياهو عدم تمايل به صلح و يا پذيرش مرزهاي سال 67 را با صداي بلند در كنگره و گوش اوباما تكرار كرده و ميل خود را براي اشغال اراضي بيشتر در فلسطين با تصويب ساخت 1700 واحد مسكوني براي صهيونيست ها در كرانه باختري ثبت كرده و پرز، تشكيل دولت مستقل فلسطيني و رسميت يافتن آن را، عامل افزايش بحران تصوير مي كنند و همفكران نتانياهو، يك بار ديگر اردن را محل دولت فلسطين معرفي مي كنند.

اگر خوب دقت كنيم، تقريباً در تمامي منطقه در اين مورد سكوت حاكم است و حتي حماس به فوايد و دستاوردهاي اندك آشتي با فتح دلخوش است. تنها مقام معظم رهبري بود كه در سالگرد گراميداشت حضرت امام خميني(ره) يك بار ديگر به مسئله فلسطين و بازگشت تمام خاك آن براي اهالي فلسطين پرداخت، در حالي كه بقيه بازيگران، براي رضايت رژيم غاصب اسرائيل مشغول خدمت هستند تا گزندي نبيند!