اسرائیل فقط مقاومت را محترم می شمارد!

آریل شارون برای تشکیلات خودگردان هیچ اهمیت و ارزشی قائل نیست. او به حکومتهای عربی نیز احترام نمی گذارد، اما به حزب الله لبنان چرا. یقیناً این احترام از ترس و هراس نشأت می گیرد. تازه ترین دلیل این احترام اجباری توافقی است که هفته گذشته کابینه شارون با رهبری حزب الله از طریق میانجیگران آلمانی امضا کرد. به موجب این توافق، طرف صهیونیستی با آزادی صدها عرب از زندانهای صهیونیستی موافقت کرد و در مقابل چهار صهیونیست ـ سه سرباز و یک سرهنگ از افسران اطلاعاتی صهیونیستها ـ به فلسطین اشغالی باز گردانده شدند.
حزب الله پیش از این تاریخ به عنوان تنها نیرو و گروه مسلح عربی بود که  اسرائیل  را به عقب نشینی بی قید و شرط از یک سرزمین عربی وادار ساخت. این جنبش اکنون بار دیگر خود را به عنوان تنها نیروی عربی نشان داد که موفق شده است کاری را که همه حکومتهای عربی از جمله تشکیلات خودگردان فلسطین در انجام آن ناکام ماندند، انجام دهد. این نکته هم فراموش نشود که بیش ترین تعداد از کسانی که در این مبادله آزاد شدند، فلسطینی بودند.

از این مسئله چه درسی باید گرفت؟
درس کاملاً واضح است و به تأویل یا نتیجه گیری نیاز ندارد. این درس عبارت است از اینکه  اسرائیل  فقط مقاومت را محترم می شمارد!
این اولین درس. درس دیگری که در اینجا باید آموخته شود این است که هر کس با  اسرائیل  مذاکره کند و این مذاکره با یک مقاومت ملی پشتیبانی نشود، مانند آن است که در آب نقاشی می کند. در این حالت مذاکره، مذاکره واقعی نیست و فقط یک درخواست ذلیلانه از یک بخیل است.
از یک عرب بادیه نشین پرسیدند که ذلت چیست؟ پاسخ داد: این که شرافتمندی به درگاه بخیلی برود و آن بخیل در به رویش نگشاید و حاجتش برآورده نسازد.
حزب الله در نیمه اول دهه هشتاد (قرن بیستم) میلادی در واکنش به یورش وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به لبنان پا به هستی نهاد. تهاجم وحشیانه اشغالگران در تابستان سال 1982 که به قتل عام پناهندگان فلسطینی در اردوگاههای صبرا و شتیلا منجر شد و در حدود سه هزار فلسطینی در آن به شهادت رسیدند، در تأسیس این جنبش نقش بسزایی داشت. آریل شارونی که هفته گذشته به اراده و خواست حزب الله تن داد همان کسی است که فرماندهی آن جنگ را بر عهده داشت.
رهبران رژیم صهیونیستی از هر گرایشی که باشند به ویژه رهبران حزب تندروی لیکود که شارون نیز عضو آن است، هر روز با یقین بیش تری اعتراف می کنند که نسبت به ریسک حمله به لبنان پشیمان هستند، زیرا این جنگ و پیامدهای آن به قیام شیعیان جنوب لبنان و تشکیل جنبش حزب الله انجامید که اکنون به قدرتمندترین و سرسخت ترین گروه مسلح عربی تبدیل شده است که  اسرائیل  از زمان تأسیس خود در سال 1948م تاکنون به خود دیده است.
اسحاق رابین نخست وزیر اسبق رژیم صهیونیستی گفته بود، حمله  اسرائیل  به لبنان مقاومت شیعه را در این کشور بیدار کرد و شیعیان لبنان از قدرتی برخوردار هستند که  اسرائیل  تاکنون نظیر آن را ندیده است.
وی همچنین گفته بود، ما با جایگزین کردن  تروریسم  (مقاومت) شیعی در لبنان به جای سازمان آزادیبخش فلسطین اشتباه بزرگی مرتکب شدیم.
نیروهای صهیونیست در مدتی بیش از یک دهه توان خود را در مقابل مبارزان حزب الله در جنوب لبنان آزمودند، اما عاقبت شکست سختی خوردند و این در حالیست که از حملات زمینی و هوایی و دریایی به آنها لحظه ای باز نماند. باتلاقی که  اسرائیل  در لبنان به آن گرفتار شد، مانند باتلاقی بود که ایالات متحده آمریکا در دهه هفتاد در ویتنام به آن دچار گشت. آمریکا در آن زمان با  ویتنامیزه  کردن جنگ، تلاش کرد با بکارگیری نیروهای مزدور فیتنامی قیام چریکهای ویت کنگ را سرکوب کند. رهبری  اسرائیل  نیز به اقدامی کاملاً مشابه دست زد و نیرویی موسوم به ارتش جنوب لبنان تأسیس کرد که از شبه نظامیان مسیحی تشکیل شده بود.
همان گونه که آمریکا در طرح خود شکست خورد  اسرائیل  نیز در کار خود ناکام ماند و همان طور که نیروهای آمریکایی بالاخره از ویتنام عقب نشینی کرده و طعم شکست را در آنجا چشیدند، رهبران  اسرائیل  نیز مجبور به عقب نشینی بدون قید و شرط از جنوب لبنان شدند.
آری! رژیم صهیونیستی بر خلاف بی توجهی به کسانی که خاضعانه با نام مذاکره از این رژیم  صلح  تقاضا می کنند به مقاومت احترام می گذارد (و در حقیقت از آن می ترسد).
و درست به همین دلیل است که  اسرائیل  از حماس و جهاد اسلامی و دیگر گروههای مقاومت فلسطین به شدت هراسان است و نه تنها از تشکیلات خودگردان نمی ترسد بلکه هیچ ارزش و اعتباری برای حکومتهای عرب و نشستهای سران آن قائل نیست. و اگر گروههای مقاومت فلسطین نیز مال و سلاحی همانند آنچه حزب الله دارد، داشتند قصه اشغالگران صهیونیست در فلسطین نیز مانند داستان اشغال جنوب لبنان به وسیله آنان، به پایان می رسید