نتیجه گیری اولیه از تجاوز اسرائیل به لبنان

هنوز دشوار است که چگونگی توقف جنگ ویرانگر رژیم صهیونیستی علیه لبنان پیش بینی شود. طرح احتمالات مربوط به پیامدهای این تجاوز در داخل و خارج منطقه و نیز آینده اسرائیل در منطقه و جایگاه آن در چارچوب راهبرد آمریکا در مقابل جهان عرب نیز هنوز امکان پذیر نیست.
بی گمان این جنگ با بسیاری از جنگ های گذشته تفاوت دارد.
اول آنکه دو طرف جنگ یعنی اسرائیل و حزب الله از کنترل خارج شده اند و اکنون نبردی سنگین برای در هم شکستن یکدیگر در جریان است. به نظر می رسد که این جنگ، جنگ سرنوشت سازی برای هر دو طرف باشد.
دوم، جامعه جهانی ( شورای امنیت به نمایندگی از آن) در اقدامی بی سابقه و بی نظیر به جای آنکه از طرف های درگیر در جنگ بخواهد که فورا آتش بس کنند و راه حلی سیاسی برای بحران موجود بیابند، بهانه ها و توجیهاتی برای این جنگ مطرح کرده است.
سوم، این نخستین باری است که اسرائیل در جنگی در خارج از اراضی تحت اشغال خود و علیه یک نیروی غیر نظامی در آن سرزمین وارد می شود، زیرا جنگ سال 1983 م. اسرائیل علیه لبنان، علیه نیروهای مسلح سازمان آزادیبخش فلسطین به اجرا گذاشته شد.
چهارم، این نخستین باری است که اسرائیل بر جایگاه و زمان و سلاح و اهداف جنگ سیطره ندارد و به همین سبب راهبرد نظامی اسرائیل در سه اصل اساسی خود ناکام مانده است، اول، باقی ماندن خارج مرزهای اسرائیل (که این کار حاصل نشد) و جنگ مستقیما به شهرهای تحت اشغال رژیم صهیونیستی کشیده شده است. دوم، باقی ماندن ابتکار در دست این رژیم و استفاده از اصل غافلگیری، زیرا حزب الله در این جنگ موفق شده است همه این عناصر را به دست بگیرد و همین امر موجب شده است که ضربات غافلگیر کننده و مهلکی بر رژیم اشغالگر صهیونیستی وارد کند. سوم، پایان جنگ در کمترین زمان ممکن. اسرائیل هنوز نتوانسته است هیچ گونه دستاورد و پیروزی در این جنگ کسب کند و حال آنکه 14 روز از آغاز جنگ می گذرد.
به رغم همه این ها، اما حقایق مهمی در این جنگ مورد تاکید قرار گرفته است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. اسرائیل به رغم گذشت بیش از شش دهه از تاسیس این رژیم و برتری نظامی اش و نیز جذب و کسب حمایت های گسترده ای که از جانب بزرگ ترین قدرت جهان امروز یعنی آمریکا دریافت می کند، همچنان با عقده حقارت موجودیت یا نگرانی بقا در این منطقه از جهان مواجه است و همین امر سبب شده است که این رژیم نسبت به هر چیزی که موجودیت این رژیم را تهدید کند بسیار حساس است حتی اگر این امر اسارت یک نظامی این رژیم یا شلیک چند موشک دست ساز به برخی مناطق آن باشد.
این رژیم همچنین نسبت به هرگونه تلاش برای تضعیف موقعیت و جایگاه نظامی خود به شدت حساس است. در واقع، این رژیم تلاش می کند که نگرانی های خود را با استفاده افراطی از قدرت نظامی ویرانگر خود برطرف کند تا به این وسیله رضایتی نفسی به دست آورد و جامعه صهیونیستی را از ثبات خود مطمئن سازد و در دیگران نگرانی و ترس و وحشت ایجاد کند.

2. این جنگ میزان نژادپرستی و تنفر و تجاوزگری اسرائیل را در قبال جهان عرب به ویژه در قبال لبنان و فلسطینیان نشان داد و این امر ماهیت حملات کورکورانه ماشین جنگی این رژیم در لبنان را آشکار ساخت.
بی گمان اسارت چند نظامی صهیونیست در وضعیت جنگی یا صلح یا بینابین به هیچ وجه بهانه مناسبی برای چنین جنگی نیست، مگر آنکه اهداف و مقاصد جنگ پیش از این تحولات تعیین شده باشد و بهانه های دیگری در ورای این حملات ویرانگر باشد. چنین اقدامی همچنین بهانه مناسبی برای نابودی کامل یک کشور و آواره کردن شمار زیادی از ساکنان آن نیست و از این رو، این اقدامات تجاوزکارانه فقط از یک دولت نژادپرست و کینه توز و افسار گسیخته و بی توجه به همه قوانین و ادیان و عرف های انسانی و بین المللی سر می زند، دولتی قلدر و نژادپرست که جامعه خود و ارزش های آن را از همه مردم و ارزش های دیگر بالاتر می داند.

3. این جنگ همچنین نشان می دهد که اسرائیل نمی خواهد از تجربیات گذشته درس بگیرد، زیرا نمی خواهد بفهمد که قدرت و قلدری این رژیم هم حد و مرزی دارد و به همین سبب بر سیاست قلدری و وحشی گری و تجاوزپیشگی خود تاکید می کند تا موجودیت خود را به اثبات برساند و سیاست های خود را تحمیل کند بدون آنکه واکنش های منفی را که این اقدامات این رژیم می تواند در پی داشته باشد، در نظر بگیرد.
تجربیات تاریخی نشان داده است که اسرائیل از قدرت زیادی برخوردار است و به این رژیم امکان می دهد تا کشتار و تخریب و ویرانی بسیاری به جا بگذارد، اما این قدرت نمی تواند امنیت و اطمینان ایجاد کند، زیرا هیچ قدرتی هر چند توانا قادر به نابودی اراده یک ملت و غصب آزادی آن تا ابد نیست. کما اینکه چنین قدرتی دیر یا زود، قدرت های مخالفی ایجاد می کند. نیز، رژیم صهیونیستی با این خشونت کورکورانه و ویرانگر، مسئول افزایش خشونت ها و افراطی گری در منطقه است.
این رژیم انتفاضه سنگ را که بر پایه نافرمانی مدنی شکل گرفته بود با زور نظامی و فشارهای سیاسی و اقتصادی متوقف کرد، اما در مقابل انتفاضه سخت تر و خشن تری در سال 2000 میلادی شکل گرفت.
استفاده اسرائیل از قدرت نظامی موجب شد که عملیات مقاومت به ویژه عملیات شهادت طلبانه در واکنش به ستمگری اسرائیل تشدید شود و فلسطینیان از این راه تلاش کردند که برتری نظامی اسرائیل و تروریسم سازمان یافته و دولتی این رژیم را پاسخی مناسب داده باشند، کما اینکه توقف روند سازش سیاسی به سبب قلدرمابی اسرائیل یکی دیگر از علل تشدید مقاومت فلسطینیان شد.

4. این جنگ همچنین ناتوانی نظام های حاکم بر کشورهای عربی را از چند جنبه آشکار ساخت.
اول، از یک سو حزبی مانند جنبش حزب الله در کشوری کوچک با امکانات اندک مانند لبنان توانسته است با توانایی اندکی که در اختیار دارد، قدرت نظامی اسرائیل را تهدید کند و قواعد راهبردی این رژیم را تغییر دهد و ضربات سنگینی به آن وارد آورد و حال آنکه ارتش های مجهز کشورهای عربی که با ده ها میلیارد دلار پول مورد حمایت قرار گرفته اند و صدها هزار نظامی در اختیار دارند نتوانسته اند تهدیدی به اندازه تهدید حزب الله ـ که پس از اشغال جنوب لبنان به وسیله رژیم صهیونیستی در سال 1982م. تاسیس شد، برای رژیم صهیونیستی به وجود آورند.
دوم، جوامع عربی که از آزادی و دمکراسی بیشتری برخوردارند باید پایدارتر باشند و در مقابل قلدری رژیم صهیونیستی بیشتر مقاومت کنند و در مقابله با چالش هایی که اسرائیل در منطقه ایجاد کرده است، جدی تر و با صلابت تر عمل کنند.
سوم، انتخاب یک گزینه و نادیده گرفتن گزینه های دیگر نادرست است، زیرا امید جهان عرب به گزینه سازش سودی در بر نداشت، زیرا رژیم صهیونیستی از عمل به تعهدات خود در قبال سازش شانه خالی کرد و حتی مدعی شد که عرب ها با گردن نهادن به این گزینه در حقیقت در برابر دیکته های این رژیم تسلیم شده اند.
واقعیت این است که مشکل بیشتر از آنکه در گزینه سازش باشد در ناتوانی و ضعف عرب ها در تطبیق این گزینه و تحمیل آن بر رژیم صهیونیستی بودند.
به همین سبب آن گونه که بیان شد، دشوار است که نتایج پایانی جنگ کنونی در لبنان به این زودی تحلیل شود، زیرا این حرب تفاوت های زیادی با جنگ های گذشته دارد و به سبب خروج آن از کنترل، می تواند بعدی منطقه ای بگیرد که در این صورت پیش بینی عواقب آن بر آینده اسرائیل و منطقه دشوار است.
اما آنچه باید مورد تاکید قرار گیرد این است که اهداف رژیم صهیونیستی در این جنگ به هیچ وجه تحقق نیافته است، زیرا این رژیم از طریق این جنگ نخواهد توانست مقاومت را در هم بشکند، زیرا اشغالگری و تجاوزپیشگی و قلدرمابی این رژیم موجب می شود که نه تنها مقاومت در جوامع عربی تضعیف نشود، بلکه حمایت از مقاومت روز به روز افزایش یابد. همچنین تا زمانی که رژیم صهیونیستی قانع نشود که قدرت نظامی نمی تواند همه گزینه ها را به نفع دارنده آن به پایان برساند و فقط راه حل های سیاسی برای یافتن راهی مناسب و عادلانه برای ابعاد مختلف مناقشه عربی ـ صهیونیستی لازمه پایان این مناقشه است، منطقه همچنان درگیر ناآرامی و جنگ ها و مقاومت ها و مبارزات مختلف خواهد بود.