تراژدی عرفات

یاسر عرفات با پرچمی سفید به سوی اسراییل شتافت واین سازش صلح شجاعان لقب یافت، اما اسراییل این پرچم را از دست عرفات نستاند زیرا او ایستاده بود!
این توصیفات به معنای زیر سوال بردن سوابق عرفات نیست بلکه حاکی از اوضاع آشفته اعراب است تا جایی که آریل شارون تنها زمانی پرچم سفید را دریافت می کند که طرف مقابل در برابر او زانو زده باشد! البته موضع بین المللی نیز متمایل به شارون بود وآمریکا از او حمایت جدی می کرد وحتی برخی از اعراب عرفات را به خضوع در برابر جلاد خود فرامی خواندند!
از سال 1970 انقلاب فلسطین بر خلاف جریان سیاسی اعراب پیش می رفت وهمین امر موجب انفجار رهیب اوضاع در لبنان گردید. اما از سال 1980 این نهضت با طوفان مواجه شد وزمینه تحولات دهه نود را فراهم ساخت واین دیدگاه پدید آمد که سوار شدن بر گاو وحشی بهتر از مقابله با آن است. در آغاز هزاره سوم تئوری ها تنازل یافت: چگونه می توان سرزمین را به هر قیمتی از دست اشغالگران رهانید ودر این حال امت عرب دگر بار به دوران استعمار وحضورنظامی بیگانه بازگشته است.
عرفات سال ها با میرایی نهضت مقابله کرد. وی در دوران گرایش های ناسیونالیستی نتوانست بندی در جدول نهضت قومی گرایی بازیابد وناسیونالیسم به سمت مبارزه‌ای رفت که از نقش استعماری اسراییل غافل بود زیرا رژیم های عربی به سمت آمریکا روی آوردند تا مگر از اسراییل آسوده شوند!
پروژه عرفات در مراحل پایانی خود عبارت بود از تسلیم در حال ایستاده. این که گفته می شود سازش با اسراییل حاصل برخی پیروزی ها بوده است درست نیست، بلکه این ناشی از مقاومت اسطوره ای ملت فلسطین بوده است واصرار عرفات بر حداقل خواسته های ملی وفرار اعراب از میدان مبارزه وبلکه گاه انتقال آن ها به جبهه دشمن!
آن گاه که عرفات بر صلح سرافراز اصرار می نمود ستوده می شود، والبته بهای سنگینی هم پرداخت. او میان دو موضوع پیوندی تراژدیک ایجاد کرد: سوابق مبارزاتی از یک سو ودرک این واقعیت از سوی دیگر که جهان فرومایه درهای خود را در برابر یکی از عادلانه ترین قضایای عالم بسته است. جهانیان حوادث را یکی پس از دیگری نظاره می کردند وسرانجام شاهد این اتفاق بودند: استقبال از پیروزی جرج بوش ووداع با یاسر عرفات! وجالب ان که خبر بیماری عرفات در ماهواره های عربی ذیل تصاویر جرج بوش پخش می شد در حالی که بوش مشغول مذاکره با تیم خود ودادن وعده ووعیدها بود!
تراژدی عرفات تراژدی آرمان ملی فلسطین است چرا که دوره تسلیم شرافتمندانه سپری شده است وبیم آن می رود که میان شعار «انتفاضه تا پیروزی» و«دولت فلسطین به هر قیمت» جدایی بیفتد. این نگرانی قابل رفع نیست مگر آن که تصور کنیم رهبران فلسطین دوباره زاده شده اند!
ملت فسطین افسانه نیست وحق دارد افراد عادی را بجوید. عرفات یک رهبر استثنایی نبود وگرنه از خبر بیماری او این گونه بر خود نمی لرزیدیم. اما در حال این دو(ملت فلسطین وعرفات) حالتی را پدید آوردند که اسراییل را فرسود وحامیان آن را به ستوه آورد واز آشفتگی جهان عرب پرده برداشت.
غیاب عرفات مبارزه را وارد مرحله جدید ودراز مدتی می کند. ملت فلسطین باید در منطقه خاکستری میان آن چه «قابل تنازل نیست» وآن چه «قابل دسترسی نیست»، وارد مبارزه شود، اما در عین حال بداند که دورنمای بین المللی سیاه تر از پیش است واعرابی که پاره آتش فلسطین را همچنان در دست نگاه می دارد بسیار اندکند.
عرفات می رود اما بدون آن که دستاورد برگشت ناپذیری به ملت خود هدیه کند وبدون آن که ملت فلسطین را در تعهداتی وارد کند که قابل بازگشت نباشد. شاید او می توانست میراث بهتری برجای گذارد.
هرگونه توزیع عادلانه مسئولیت ها به عرفات چندان ستمی روا نمی دارد ونشان می دهد که او تا آخرین لحظه همراه ملت خود بود ودر جهت احقاق حقوق آنان گام می نهاد واز اسراییلی ها پوزش نطلبید به خاطر این که تصادفا بر سر راه آن ها قرار گرفته است ومیان «مصایب ملت فلسطین» و«حق ملت یهود در تعیین سرنوشت» تمایزی قایل نشده است!